بریده‌هایی از کتاب بی حد و مرز جیم کوییک با متن و جملات درباره خودشناسی

منبع: روزانه

1

1402/11/16

12:26


کتاب‌های خودشناسی که این روزها به آثاری پُر فروش تبدیل شده‌اند، اثرهایی هستند که می‌توانند در بسیاری از موارد به ما کمک کنند. یکی از این کتاب‌ها “بی حد و …

کتاب‌های خودشناسی که این روزها به آثاری پُر فروش تبدیل شده‌اند، اثرهایی هستند که می‌توانند در بسیاری از موارد به ما کمک کنند. یکی از این کتاب‌ها “بی حد و مرز” نام دارد که اثر بسیار درخشانی است. در ادامه متن بریده‌هایی مهم از این کتاب را جمع آوری کرده‌ایم و برای شما قرار دادیم.

بریده‌هایی از کتاب بی حد و مرز جیم کوییک با متن و جملات درباره خودشناسی

این کتاب درباره چیست؟

کتاب بی حد و مرز کتابی نوشته جیم کوییک درباره سلامت مغز است. کوییک در این کتاب به شما آموزش می‌دهد که چگونه مغزتان را بهبود دهید، همه‌چیز را سریع‌تر یاد بگیرید، و بهترین شکل از زندگی خود را بیابید.

ارزشمندترین موهبتِ ما انسان‌ها، مغزمان است. مغزمان به ما توانایی می‌دهد یاد بگیریم، عشق بورزیم، بیندیشیم، خلق کنیم و طعم لذت را بچشیم. مغزِ ما دروازه‌ای به احساساتمان است، به ظرفیتمان برای تجربهٔ زندگی به عمیق‌ترین شکلِ ممکن، به توانایی‌مان برای دستیابی به درکی پایدار و ماندگار از صمیمیت. مغزمان به ما توان نوآوری و رشد و انجام کارهای مختلف را می‌دهد.

با این حال، تعداد کمی از ما می‌دانیم که با استفاده از چند روشِ عملی می‌توانیم مغزمان را ارتقا بدهیم و بر توانایی یادگیری خود بیفزاییم. بیشترمان آگاه هستیم که با ورزش و رژیم غذایی مناسب می‌توانیم سلامت قلبمان را بهبود بدهیم، اما بسیاری از ما نمی‌دانیم که می‌توانیم مغزمان را هم تا حد زیادی بهبود بدهیم و به این صورت زندگیِ خود را نیز بهتر کنیم.

متأسفانه دنیایِ ما، محیطی سالم برای مغزمان نیست. پیش از آنکه جیم کوییک، نویسنده کتاب بی حد و مرز نقشهٔ راهِ بی‌حدومرزشدن را به دستمان بدهد، چهار خائنی را معرفی می‌کند که توانایی فکرکردن، تمرکز، یادگیری، رشد و انسان‌بودن را تهدید می‌کنند. سیلِ اطلاعات دیجیتالی، حواس‌پرتیِ دیجیتالی، فراموشیِ دیجیتالی و استنتاجِ دیجیتالی.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

نامحدودشدن با کمک هم نامحدودشدن عمل یا فرایندِ کنارگذاشتنِ برداشت‌های نادرست و محدودکننده دربارهٔ پتانسیلِ فرد و پذیرفتن این واقعیت که با ذهنیت و انگیزه و روش‌های صحیح، هیچ محدودیتی وجود نخواهد داشت

تحقیقات نشان می‌دهند مغز ما بیشتر شبیه ماهیچه است تا حافظهٔ رایانه‌ای در حال پرشدن. هرچه بیشتر از این ماهیچه استفاده کنید، قدرتمندتر می‌شود و اطلاعات بیشتری را در خود ذخیره می‌کند.

لی مشتِ یک‌اینچیِ معروفِ خود را یک‌روزه نیاموخت. خودِ مشت سال‌ها تمرین و تکرار نیاز داشت. لی به‌رغم صدماتی که به کمرش وارد شده بود، همچنان خود را تمرین می‌داد و این یکی از تعهداتِ روزانه‌اش بود. هیجان و عشق، انگیزهٔ فرد هستند،

«هیچ مشکلی را نمی‌توان با همان سطحِ آگاهی که ایجادش کرده است، حل کرد.»

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب رنج‌های ورتر جوان شاهکار گوته؛ متن های مفهومی زیبا

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

خب، نخوردم، نخوابیدم، ورزش نکردم، تلویزیون ندیدم و با دوستانم وقت نگذراندم. تمامِ وقتم را در کتابخانه می‌گذراندم، گویی آنجا زندگی می‌کردم

واقعیت این است: اشتباه به‌معنای شکست نیست. اشتباهات نشان می‌دهند که شما در حال امتحان‌کردن چیزی جدید هستید. شاید فکر کنید همیشه باید فوق‌العاده باشید، اما زندگی فقط مقایسه‌کردن خود با دیگران نیست، بلکه مقایسه‌کردن خودتان با کسی است که دیروز بودید.

مدرسه جای بسیار خوبی برای یادگیری است. در مدرسه به ما می‌آموزند چه‌چیزی را یاد بگیریم، چه فکرهایی بکنیم و چه‌چیزهایی را به خاطر بیاوریم. اما کلاس‌های خیلی کمی هستند که یادگیری را به ما بیاموزند، اینکه چطور خودمان فکر کنیم و چگونه به خاطر آوریم.

انعطاف‌پذیری عصبی که انعطاف‌پذیری مغز هم نامیده می‌شود، بدین معناست که هر بار چیزی جدید یاد می‌گیرید، مغزتان ارتباط سیناپسی جدیدی می‌سازد و هر بار این اتفاق رخ می‌دهد، مغزتان به‌شکل فیزیکی تغییر می‌کند و سخت‌افزارِ خود را به‌روز می‌کند که سطحی جدید از ذهن را بازتاب دهد.

معمولاً وقتی روی کسی یا چیزی اسم می‌گذارید، در واقع محدودیتی برای آن تعیین می‌کنید. بزرگ‌ترها باید خیلی مراقبِ حرف‌هایی باشند که به زبان می‌آورند، چراکه این حرف‌ها سریع به ذهن کودکان راه پیدا می‌کنند.

در زمان یادگیریِ چیزی جدید، معمولاً فرض می‌کنیم بیش از آنچه که واقعاً درک می‌کنیم، از موضوع می‌دانیم. آنچه فکر می‌کنیم دربارهٔ موضوع می‌دانیم، سر راه توانایی ما برای جذب اطلاعات جدید قرار می‌گیرد. دلیلِ یادگیری سریع‌ترِ بچه‌ها این است که آن‌ها ظروفی خالی هستند و خودشان می‌دانند که چیزی نمی‌دانند. برخی از کسانی که ادعا می‌کنند بیست سال سابقه دارند، در واقع فقط یک سال سابقه دارند که بیست مرتبه تکرارش کرده‌اند. برای اینکه فراتر از احساسِ محدودیت‌های امروزتان بیاموزید، دوست دارم موقتاً آنچه را دربارهٔ موضوعی می‌دانید یا فکر می‌کنید می‌دانید، فراموش کنید و با فسلفهٔ ذِن به‌نام «ذهنِ آغازگر» بدان نزدیک شوید. به یاد داشته باشید ذهنِ شما در واقع مانند چترنجات است و فقط اگر بازش کنید عمل می‌کند.

اطلاعات با اطلاعات جدیدتر یا صحیح‌تر جایگزین شود. می‌توانید آن‌قدر که به‌نظرتان کافی است مطالعه کنید؛ اطلاعاتی که هم‌اکنون پردازش می‌کنید، سریع‌تر از آنچه فکرش را بکنید منسوخ می‌شوند. مطالب نوشته‌شده در مقالات و کتاب‌ها و مستندها، مبتنی بر شواهدی قدرتمند و پذیرفته‌شده به‌نام واقعیت هستند؛ اما زمانی‌که مطالعه‌ای جدید صورت می‌گیرد، این واقعیت‌ها کاملاً معکوس می‌شوند.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

اما دوست داشتم بدانم دلیلش برای این کار چیست. متوجه شدم مادرش مبتلا به نوعی سرطانِ لاعلاج بود و او مصمم بود با خواندنِ کتاب‌هایی دربارهٔ سلامت و تندرستی و پزشکی، مادرش را نجات بدهد. چند ماه بعد از آشنایی‌مان با من تماس گرفت و در حالی که از خوشحالی گریه می‌کرد، گفت حالِ مادرش رو به بهبودی است.

«اجازه نده دانشگاه جلوی تحصیلت رو بگیره.» من بعدها فهمیدم که این جملهٔ معروف از مارک تواین است.

خبری خوب برایتان دارم: شما در عصرِ فناوریِ غایی متولد شده‌اید که خارق‌العاده‌ترین اَبَرقدرتِ انسان است. بیایید یک لحظه به این موضوع فکر کنیم که مغزتان چقدر فوق‌العاده است. مغزتان در روز تقریباً ۷۰۰۰۰ فکر تولید می‌کند. سرعتِ مغزِ شما با سرعتِ پرشتاب‌ترین ماشین‌های مسابقه یکی است. همچون اثرانگشتتان، مغزتان هم مختص به خودتان است و در جهان دو مغزِ یکسان وجود ندارند. مغزِ شما سریع‌تر از تمام رایانه‌های موجود در جهان عمل می‌کند و ظرفیتِ ذخیره‌اش بی‌نهایت است. حتی وقتی آسیب دیده باشد، قادر به تولید نبوغ است و حتی اگر نصفِ مغزتان را هم داشته باشید، همچنان می‌توانید مثل تمام انسان‌ها راحت زندگی کنید.

با سریع‌خواندن، ذهنتان را تحریک‌شده نگه می‌دارید و در این حالت متوجه می‌شوید که تمرکز بیشتری دارید و مطالب را بهتر درک می‌کنید.

آنان که همه‌چیز را عقب می‌اندازند، افکار منفیِ بیش از حدی در ذهن خود دارند یا نمی‌توانند جلوی خود را بگیرند و مرتب غذاهای ناسالم می‌خورند نیز می‌توانند رفتارهای خود را تغییر بدهند و از نو بنویسند و زندگی‌شان را متحول کنند.

مرورِ چندبارهٔ مطالب در فواصل زمانی گوناگون، موجب افزایشِ توانایی مغز شما برای به‌خاطرآوردن می‌شود. جهت بهره‌بردن از این اصل، پیش از آغاز جلسهٔ خواندن یک دقیقه زمان صرف کنید و فعالانه آنچه را در جلسهٔ قبل آموخته‌اید، بازیابی کنید. مغزِ شما، ارزش بیشتری به مطالب مرورشده می‌دهد و ذهنتان را برای مطالب بعدی آماده می‌کند.

مطلب مشابه: بریده هایی از کتاب قدرت شروع ناقص؛ خلاصه جملات روانشناسی و خودشناسی

اولین خائن، سیلِ اطلاعات دیجیتالی است؛ جریان بی‌پایانِ اطلاعات در جهانی که زمانمان محدود و انتظارات از ما غیرمنصفانه است، منجر به دستپاچگی و اضطراب و بی‌خوابی می‌شود. در داده‌ها و سرعت بالای تغییرات دست‌وپا می‌زنیم و به‌دنبال راهکارها و ابزارهایی هستیم که کمی از کارایی و عملکرد و آرامش ذهنی خود را پس بگیریم..

اولیور وندل هولمز می‌گوید: «هرچند وقت یک بار، مغز انسان با ایده یا احساسی جدید درگیر و دچار کشیدگی می‌شود و هرگز به ابعادِ قبلیِ خود بازنمی‌گردد.» وقتی کتاب می‌خوانید، فرصت دارید که طیفِ ذهنی خود را گسترش دهید و دیگر هرگز مثل قبل نخواهید شد.

وقتی بحث یادگیری مطرح است، تکنیک پومودورو بسیار مؤثر است و دلیلش به حافظه مربوط می‌شود، به‌خصوص تأثیر تقدم و تأخر. تأثیر تقدم این است که بیشتر احتمال دارد آموخته‌هایتان در ابتدای جلسه یادگیری، کلاس، ارائه، یا حتی تعاملی اجتماعی را به‌خاطر بسپارید. در مهمانی شاید سی نفر غریبه را ملاقات کنید. بیش از همه چند نفری را به خاطر خواهید داشت که اول ملاقات کرده‌اید.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

جملاتی از کتاب بی حد و مرز

تحقیقات نشان می‌دهند تواناییِ طبیعی ما برای تمرکز، بعد از ۱۰ تا ۴۰ دقیقه افول می‌کند. اگر بیش از این برای کاری مشخص زمان صرف کنیم، نتایجی کمتر از زمانِ صرف‌شده خواهیم گرفت چراکه حواسمان به اطراف پرت می‌شود. به همین خاطر، پیشنهاد می‌کنم از تکنیک پومودورو استفاده کنید، روشی برای بهره‌وری بیشتر که فرانچسکو چیریلو ارائه کرده است. بر اساس این ایده، زمان بهینه برای هر وظیفه ۲۵ دقیقه است و در ادامه استراحتی پنج‌دقیقه‌ای ضروری است. هر بخشِ ۲۵ دقیقه‌ای را یک پومودورو می‌نامیم. همان‌طور که این کتاب را می‌خوانید، پیشنهاد می‌کنم یک پومودورو مطالعه کنید و پنج دقیقه به مغزتان استراحت بدهید.

اول اینکه ذهنی بی‌حدومرز چقدر می‌تواند به شما و دیگران ارزشِ افزوده بدهد. اقتصادِ ما تخصصی شده است و در آن قدرتِ مغز بر قدرتِ بی‌نهایت پیشی می‌گیرد. در این اقتصاد، آنچه بین دو گوش خود دارید مهم‌ترین ابزارِ خلق ثروت برای شماست. برخی این موضوع را می‌دانند و برخی نمی‌دانند. دانش کاربردی فقط قدرت نیست، سود هم هست. توانایی شما در فکرکردن، حل مسائل، تصمیم‌گیری صحیح، خلق، نوآوری و تصور، باعث افزایش ارزش می‌شود. هرچه سریع‌تر یاد بگیرید، سریع‌تر می‌توانید درآمد کسب کنید.

آزمون بهرهٔ هوشی در واقع توانایی‌های آکادمیک کنونی را اندازه می‌گیرد، نه هوش ذاتی را.

چون مغزهای ما در معرض تاثیرِ ژن‌ها و محیط اطرافمان هستند، هرکدام مغزی داریم که کاملاً مختص به خودمان است. مغزها مانند دانه‌های برف هستند و هیچ‌کدام به دیگری شبیه نیستند. هر مغز خود را با نیازهای مالکش منطبق می‌کند.

استعاره‌ای هست که به‌نظرم همیشه برای کمک به مردم برای دورشدن از باورهای محدودکننده، مفید است. به افراد می‌گویم تفاوتِ میان باورهای محدودکننده و ذهنیتِ بی‌حدومرز همچون تفاوت میان دماسنج و ترموستات است. دماسنج فقط یک عملکرد دارد: به محیط واکنش نشان می‌دهد. یعنی دمای محیط را می‌خواند و بس. این عملکرد بسیار شبیه واکنش اکثر مردم به باورهای محدودکننده است. یعنی احساسِ محدودیت می‌کنند، محدود به آن واکنش نشان می‌دهند و زندگیِ خود را محدود نگه می‌دارند. از طرف دیگر، ترموستات دمای محیط را اندازه می‌گیرد و باعث می‌شود محیط به آن واکنش نشان دهد. اگر ترموستات متوجه شود اتاق بیش از حد سرد یا گرم است، محیط را تغییر می‌دهد که به حالتِ ایدئال تعیین‌شده در بیاید. به همین شکل، اگر شما با تلاش‌های داخلی یا خارجی برای محدودکردنتان روبه‌رو شوید، می‌توانید مثل ترموستات عمل کنید و باورهای محدودکننده را رد کنید و محیطی بسازید که با اهدافِ بلندپروازانهٔ شما هم‌خوان باشد.

شروعِ کوییک این سه سؤال، جادوی شما هستند: چطور می‌توانم از آموخته‌هایم استفاده کنم؟ چرا باید از آموخته‌هایم استفاده کنم؟ چه زمانی از آموخته‌هایم استفاده خواهم کرد؟ این سؤالات به شما کمک می‌کنند دانشِ به‌دست‌آمده از این کتاب را در سر و قلب و دستانتان یکی کنید. این سؤال‌ها را جایی بنویسید که جلوی چشمتان باشند، مثلاً روی میز یا در تلفن همراهتان.

هرچه کمتر بخوابید، حفظ احساس واقعیت یا حتی حفظ انگیزه برایتان مشکل‌تر خواهد بود. کمبودِ خواب، تمام مهارت‌های شناختی، تمرکز، حافظه و سلامتِ کلی مغزتان را به خطر می‌اندازد. یکی از عواملِ بسیار مهم افسردگی و بسیاری از اختلالاتِ روانی، کمبود خواب است.

مطلب مشابه: خلاصه کتاب در باب اعتماد به نفس آلن دوباتن؛ جملات درباره خودیاری از کتاب

هدف ما را به‌سمت عمل می‌برد و هدفِ ما باید آن‌قدر واضح باشد که بدانیم چرا عمل می‌کنیم و انتظار داریم به چه چیزی برسیم. به‌دست‌آوردنِ انرژی کافی بسیار ضروری است؛ اگر خسته یا خواب‌آلود هستید یا مغزتان خوب کار نمی‌کند، سوخت لازم را برای عمل‌کردن ندارید. قدم‌های کوچک و کوتاه نیازمند تلاشِ کمینه هستند و احتمال ازکارافتادگی در اثرِ خستگی را کاهش می‌دهند. یافتنِ جریان، مزیتِ نهایی به‌سمت انگیزه است.

زمانی که هدف و انرژی و مراحل ساده و کوتاه را با هم ترکیب می‌کنید، به انگیزهٔ پایدار دست می‌یابید. شکلِ نهایی انگیزه، حالت جریان است. آن را مثل مدیریت انرژی در نظر بگیرید؛ خلق آن، سرمایه‌گذاریِ آن و بعد هدردادنِ آن. هدف یا دلیلی واضح به شما انرژی می‌دهد. اقداماتی که انجام می‌دهید به مغز و سایر اعضای بدن انرژی می‌دهند و مراحلِ سادهٔ کوچک نیازمند انرژی کمی هستند.

به‌رغم باور عمومی، انگیزه هم مانند ذهنیت ثابت نیست. هیچ‌کس انگیزه‌ای ثابت ندارد. وقتی افراد می‌گویند انگیزهٔ خود را از دست داده‌اند، واقعیت ندارد. آن‌ها می‌توانند انگیزه‌ای بسیار زیاد برای ماندن در تخت و تماشای تلویزیون داشته باشند. همچنین انگیزه بدین معنا نیست که شما باید از کاری که انجام می‌دهید، لذت ببرید.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

علایقِ مختلف را می‌توان هم‌زمان پرورش داد. نیازی نیست یکی را به دیگری ترجیح دهید. یافتن شور و علاقه‌تان به سانِ یافتنِ عشق واقعی‌تان است، عشقی که برای یافتنش باید به قرار ملاقات‌های زیادی بروید. وقتی آن فرد خاص را پیدا کردید، همه‌چیز به صورت جادویی درست نمی‌شود چراکه ساختنِ ارتباط خوب نیازمند تلاش و کوشش است. یافتنِ علاقهٔ خودتان هم هیچ تفاوتی ندارد و نیاز به بررسی و آزمون است که بفهمید چه چیزی برای شما مؤثر خواهد بود.

شور و علاقه زمانی در ما پیدا می‌شود که خودِ زنده و اصیلمان را دوباره از نو کشف کنیم، همان خودی که در زیر انبوهی از انتظاراتِ دیگران ساکت و دفن شده است. هیچ مسیر مستقیمی وجود ندارد که کشف یا آشکار شود. به باور من زمانی که ذهنیتی ثابت را با ذهنیت رشد مبادله می‌کنیم (همان‌طور که در فصل ۶ در بخش مربوط به افسانه‌ها گفتیم) یاد می‌گیریم علایق را می‌توان از طریق تجربه و سرمایه‌گذاری و تلاش پرورش داد.

همیشه لازم نیست خود را وادار کنید در پی اهدافتان باشید. اهداف باید آن‌قدر جذاب و فریبنده و سرگرم‌کننده باشند که به‌سمتشان کشیده شوید. – مرتبط باشند: هیچ‌گاه هدفی را بدون دلیل برای خود مشخص نکنید. در حالت ایدئال اهدافتان باید با چالشی که پیش روی دارید، یعنی هدفِ زندگی‌تان یا ارزش‌های اساسی که به آن‌ها باور دارید، هم‌خوانی داشته باشند. – واقعی باشند: فقط بدین خاطر که همسایه‌تان کاری را انجام می‌دهد یا والدینتان انتظاری از شما دارند برای خود هدف تعیین نکنید. مطمئن شوید هدفتان چیزی است که خودتان می‌خواهید، چیزی که برای شما واقعیت دارد. اگر هدفتان برای خودتان واقعیت نداشته باشد، بیشتر احتمال دارد آن را به تعویق انداخته و خود را به تباهی بکشید.

برای اینکه اهدافِ خود را از سرتان خارج کرده و به دست بگیرید، باید مطمئن شوید با احساساتتان (با قلبتان) هم‌خوانی دارند. یعنی باید ویژگی‌های زیر را داشته باشند: – سالم باشند: چطور می‌توانید مطمئن شوید اهدافتان پشتیبان رفاه شما هستند؟ اهدافِ شما باید به سلامتِ ذهنی، فیزیکی و احساسی‌تان کمک کنند. – پایدار باشند: اهدافتان باید شما را در دورانِ سخت زندگی و زمان‌هایی که دوست دارید تسلیم شوید، ترغیب کنند.

اگر هنوز در زیرزمینِ خانهٔ پدر و مادرتان زندگی می‌کنید، میلیونرشدن کار مشکلی خواهد بود. اهدافِ شما باید شما را به چالش بکشند، اما نه آن‌قدر که خسته شوید و رهایشان کنید. – مبتنی بر زمان بودن: عبارتِ «هر هدف، رؤیایی با یک ضرب‌الاجل است» به ذهنمان می‌رسد. تعیین‌کردن زمان مشخص برای تکمیل هدف، شما را برای رسیدن به هدف آماده‌تر می‌کند.

هدفتان باید واضح تعریف شده باشد؛ نگویید دوست دارید ثروتمند شوید. – قابلِ‌اندازه‌گیری‌بودن: اگر نتوانید هدف خود را اندازه‌گیری کنید، قادر به مدیریتِ آن نیز نخواهید بود. خوش‌اندام‌شدن قابل‌اندازه‌گیری نیست، اما هر روز شش مایل دویدن قابل‌اندازه‌گیری است. – اجرایی‌بودن: بدون اینکه آدرس بپرسید نمی‌توانید به شهری جدید بروید. مراحلِ عملیاتی را برای رسیدن به هدف خود مشخص کنید.

ارزش‌ها باید اولویت‌بندی شوند. ارزش‌های من عشق، رشد، مشارکت و ماجراجویی هستند. (به همین ترتیب) هر ارزش به‌مرور رشد می‌کند و به ارزش بعدی منجر می‌شود. ارزش‌های فرد هر سال تغییر نخواهند کرد مگر اینکه شرایطی را در زندگی تجربه کنید که ارزش‌هایتان را تغییر دهند، مثل فرزنددارشدن، ازدست‌دادنِ یکی از عزیزان یا پایان‌دادن به رابطه.

زمانی که ارزش‌های خود و ارزش‌های نزدیکانمان را نمی‌شناسیم، فضایی برای منازعه و تناقض ایجاد می‌شود؛ اختلاف معمولاً از تناقضِ ارزش‌ها ناشی می‌شود. فرض کنید ارزش‌هایتان ماجراجویی و آزادی باشند. اگر ارزش‌های شریکِ زندگی‌تان امنیت و ایمنی باشند، عجیب نخواهد بود که با هم دچار تناقض شوید. منظورم این نیست که دسته‌ای از ارزش‌ها صحیح هستند و دسته‌ای دیگر اشتباه، منظورم این است که با هم هم‌خوانی ندارند.

فرض کنید که می‌خواهید سیگارکشیدن را ترک کنید. شاید چند باری دکترتان به شما هشدار داده باشد و شما نهایتاً به این ایده که باید سیگارکشیدن را ترک کنید، اعتقاد پیدا کرده باشید. اگر خود را فردی سیگاری بدانید و مدام بگویید: «من سیگاری هستم.» ترکِ سیگار برایتان بسیار مشکل خواهد بود تا زمانی که این هویت را از وجودتان برچینید. وقتی می‌گویید عملی خاص شما را تعریف می‌کند، در واقع دارید خودتان برای شناسایی‌شدن و توجیه یک رفتار به‌خصوص آماده می‌کنید.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

متن های آموزنده از کتاب بی حد و مرز

جاناتان فیلدز، مؤسسِ پروژهٔ زندگی خوب، اعتقاد دارد همگی علاقه‌های بسیاری در طول زندگی‌های خود خواهیم داشت. همان‌طور که شما تغییر می‌کنید، رسانه‌ای که از طریق آن علایق خود را بیان می‌کنید نیز تغییر خواهد کرد. وی اعتقاد دارد اگر خود را با علاقه‌ای مشخص تعریف کنید و زندگی‌تان به‌گونه‌ای تغییر کند که به شما اجازه ندهد دنبال آن علاقه بروید، شاید احساس کنید گم شده‌اید. کاری که باید بکنید این است که معنایِ زیرینِ علایق خود را یافته و راهی جدید برای بیانِ خود پیدا کنید.

شاید عشق و علاقهٔ شما بافتنِ سبد در زیر آب باشد، اما هدفتان این است که بافتن سبد در زیر آب را با دیگران به اشتراک بگذارید. عشق و علاقهٔ من یادگیری است و هدفم اینکه به دیگران آموزش بدهم چطور یاد بگیرند. این موضوع آن‌قدر در وجودم ریشه دوانده است که حتی مجبور نیستم خود را وادار به انجامش کنم و ذاتی است. هر روز، آماده و باانگیزه و هیجان‌زده برای کمک به دیگران برای یادگیری از خواب بیدار می‌شوم.

انگیزه چیست؟ انگیزه مجموعه‌ای از احساسات (دردناک و لذت‌بخش) است که به‌شکل سوختی برای انجام‌شدن اعمال ما مصرف می‌شوند. انگیزه از کجا می‌آید؟ انگیزه از هدف نشئت می‌گیرد، اینکه کاملاً با عواقبِ اقدامات خود روبه‌رو شوید.

بخشی چشمگیر از عشقِ به خود این است که از وقت و انرژی خود محافظت کنید. محدودیت‌گذاشتن برای وقت، احساسات، سلامتِ ذهنی و فضای لازم همواره بسیار مهم هستند اما وقتی اهمیت ویژه دارند که به‌اندازهٔ کافی نمی‌خوابید. وقتی هریک از سوخت‌های اصلی‌تان از جمله خواب یا خوراک را کم داشته باشد، منابعتان به‌اندازهٔ دیگر زمان‌ها کافی نخواهند بود بنابراین محافظت از آنچه دارید، بسیار مهم خواهد بود.

تابه‌حال چند بار شده در روزی مشخص احساس خوبی داشته باشیم اما هنوز کاری را که گفته بودیم انجام خواهیم داد، انجام نداده باشیم؟ ممکن است احساس فوق‌العاده‌ای داشته باشید اما هنوز هم هیچ کاری از پیش نبرید، چون دلایلتان برای عمل‌کردن به‌اندازهٔ کافی قدرتمند نیستند. دلایلی که به هدف، هویت و ارزش‌های شما پیوند خورده‌اند، به‌اندازهٔ کافی به شما انگیزه می‌بخشند، حتی برای مواجهه با تمامِ موانعی که زندگی هر روز بر سر راهتان قرار می‌دهد.

مطلب مشابه: کتاب تئوری انتخاب ویلیام گلاسر روانشناس؛ خلاصه کتاب درباره خودشناسی و موفقیت

۱۰ غذای برتر برای مغز آووکادو: آووکادو در خود چربیِ اشباع‌نشده دارد که به حفظ جریان خونِ سالم کمک می‌کند. تمشک آبی: این میوه مغزِ شما را از استرس اکسیداتیو محافظت می‌کند و اثراتِ پیرمغزی را کاهش می‌دهد. همچنین برخی از مطالعات نشان داده‌اند این میوه بر حافظه نیز تأثیر می‌گذارد. بروکلی: این سبزی که منبعِ غنیِ ویتامین کا به حساب می‌آید، موجبِ بهبود عملکرد شناختی و حافظه می‌شود. شکلات تلخ: شکلات تلخ به تمرکز و حواس شما کمک کرده و ترشحِ اندورفین را تحریک می‌کند. شکلات همچنین سرشار از زردینه است که گفته می‌شود عملکرد شناختی را بهبود می‌بخشد. هرچه شکلات تلخ‌تر باشد، بهتر است چراکه کمترین میزان شکر را دارد و قبلاً گفتیم مصرف شکر را باید به حداقل برسانیم.

حتی اگر دلیلی برای مطالعهٔ روزانه داشته باشید و برنامهٔ روزی پنج دقیقه مطالعه داشته باشید، شاید خستگی شما را از این کار بازدارد. سرزندگیِ ذهنی و فیزیکی سوختِ لازم برای کارها را هستند. همگی از اهمیتِ مدیریت زمان باخبریم. خب، انگیزه کاملاً با مدیریت و بهینه‌سازیِ انرژی در ارتباط است.

فهرستی از رایج‌ترین عباراتِ «من… هستم» بنویسید. دربارهٔ اینکه این عبارات شما را چگونه تعریف می‌کنند، چه احساسی دارید؟ – فهرستی از چیزهایی که برایتان بیش از همه ارزش دارند، تهیه کنید. اکنون فهرست را اولویت‌بندی کرده و دراین‌باره فکر کنید که چگونه آن‌ها را با تعریفی که از خود دارید هم‌راستا کنید.

شاید دروغ هشتم این باشد که شما انگیزه دارید، که هر روز صبح از خواب بیدار می‌شوید و احساسِ باانگیزه‌بودن می‌کنید. واقعیت این است که شما خودتان انگیزه را ایجاد می‌کنید. انگیزه مجموعه‌ای از عادات و روتین‌هاست که ارزش‌ها و هویتِ شما هدایتشان می‌کنند.

همچنین دربارهٔ ارزش‌ها، همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردم، من برای رشد و ماجراجویی ارزش قائلم. برای من یادگیری به هر دویِ این‌ها نیاز دارد چراکه مستقیماً به رشد من منجر شده و نوعی احساس ماجراجویی به من می‌دهد، به‌خصوص وقتی چیزی جدید و چالش‌برانگیز یاد می‌گیرم. در این حالت هیچ ابهامی وجود ندارد؛ یادگیری مستقیماً به تحقق ارزش‌های من منجر می‌شود.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

درد و رنج می‌تواند معلم شما باشد، البته اگر شما از آن‌ها استفاده کنید نه اینکه اجازه دهید درد و رنج از شما استفاده کنند. از درد و رنج به‌عنوان انگیزه‌ای برای عملی‌کردن همه‌چیز استفاده کنید

«پیاده‌روی سریع، دوچرخه‌سواری سبک، استفاده از دستگاه‌های بدنسازی و هر چیزی که ضربان قلب را قدری افزایش بدهد که در حال ورزش‌کردن قادر به حرف‌زدن باشید اما بعد از هر جمله لازم باشد نفس بگیرید، ورزشِ متوسط در نظر گرفته می‌شود.»

دکتر جِف ایلیف، در سخنرانیِ خود در برنامهٔ تدتاک، استعارهٔ چرخهٔ شست‌وشو را از این هم فراتر می‌برد. وی می‌گوید وقتی بیدار هستیم مغزمان آن‌قدر درگیر کارهای دیگر است که ظرفیت لازم برای تمیزکردن خود را ندارد. انباشتِ این ضایعات در مغز که آمیلوئید بتا نام دارد، با ایجاد بیماریِ آلزایمر مرتبط شناخته شده است.

تخم‌مرغ: تخم‌مرغ کولین دارد که موجب بهبود حافظه و افزایش قدرتِ مغز می‌شود. سبزیجات با برگِ سبز: این سبزیجات منبعِ غنیِ ویتامین ای هستند، که موجبِ کاهش اثراتِ پیرمغزی می‌شود و همچنین اسید سولفیک که موجب بهبود حافظه می‌گردد. ماهی سالمون، ساردین، خاویار: این ماهی‌ها منبعِ غنیِ امگا ۳ هستند که اسیدهای چربِ ضروری بوده و به کاهش اثراتِ پیرمغزی کمک می‌کنند. زردچوبه: زردچوبه به کاهشِ التهابات کمک کرده و میزان آنتی‌اکسیدانِ مغز را به بیشترین حد خود می‌رساند و انرژی دریافتیِ مغز را افزایش می‌دهد. همچنین شواهد نشان می‌دهند زردچوبه موجب کاهش مشکلاتِ شناختی می‌شود. گردو: گردو میزان زیادی آنتی‌اکسیدان و ویتامین ای دارد که از سلول‌های عصبی محافظت کرده و پیرمغزی را کاهش می‌دهد. همچنین گردو حاوی مقدار زیادی روی و منیزیم است که برای حالت روحی فرد بسیار مناسب هستند. آب: تقریباً ۸۰ درصد مغزِ شما آب است. کم‌آبی موجب مه مغزی، خستگی و کندشدن تفکر و واکنش می‌شود. مطالعات نشان داده‌اند کسانی که آب بدنشان کافی است در آزمون‌های توانِ مغزی نمراتی بهتر کسب می‌کنند.

بهترین راه برای مدیریتِ تنش موجود میان آنچه می‌خواهید و آنچه تا به الان انجام داده‌اید، این است که به یاد آورید اثرِ زیگارنیک چه چیزی به ما آموخته است. ذهنتان دربارهٔ این وظیفه آرام نخواهد گرفت تا اینکه آن را تکمیل کنید، بنابراین به‌سمت کامل‌کردن وظیفه پیش بروید. از جایی شروع کنید؛ هرجایی. حتی اگر انرژی یا انگیزهٔ لازم را برای انجام کل کار ندارید، همین الان شروع کنید. از آرامشِ‌خاطری که پس از انجامش نصیبتان خواهد شد، بسیار خوشحال می‌شوید.

تنها سه چیز می‌توانند در بلندمدت رفتارِ فرد را تغییر دهند. یکی بینش و ادراک است که افراد کمی می‌توانند بنا به نیاز احضارش کنند. دیگری تغییر محیط اطراف است که برای همه ممکن است، اما ضرورتاً در زمانِ مشخص ممکن نیست. سومی هم همان‌طور دکتر فاگ می‌گوید: «برداشتنِ قدم‌های کوچک» است.

سوخت‌رسانی به مغزتان برای بی‌حدومرزشدن بسیار ضروری است و ما برای اینکه این بی‌حدومرزشدن را ممکن سازیم، به چیزهای بیشتری نیاز داریم. اما اول باید درنگ کنیم و روی برخی از مطالبِ این فصل تمرکز کنیم: – فهرست خریدی از مواد لازم برای غذاهای مغزی که هم‌اکنون در خانه ندارید، آماده کنید. می‌فهمم تمام این غذاها با ذائقهٔ شما سازگار نیستند، اما سعی کنید تا حدممکن از همه‌شان استفاده کنید. سپس با همین فهرست به فروشگاه بروید. – بخشی از زمانِ خود را صرف شناسایی مورچه‌هایتان کنید. چه محدودیت‌هایی را برای خود تعیین کرده‌اید؟ چند دقیقه زمان صرفِ این کار کنید. به خود می‌گویید چه چیزهایی را نمی‌توانید انجام دهید؟ آن‌ها را یادداشت کنید. – فکر کنید که چطور دوست دارید یادگیریِ خود را افزایش دهید. چه چیزهایی را دوست داشتید یاد بگیرید که هیچ‌وقت زمان لازم را برای یادگرفتنشان را پیدا نکرده‌اید؟ مثلاً زبانِ خارجی، کدنویسی، تکنیک فروش یا بازاریابی جدید. چه کاری می‌توانید انجام دهید که این کار را هم‌اکنون در زندگیِ خود بگنجانید؟ – یکی از ابزارهایی را که درباره‌شان صحبت کردیم، برای بهبود میزان و کیفیت خوابِ خود به کار بگیرید. حداقل یک هفته این موضوع را پیگیری کنید.

گارتن می‌گوید زمانی که تمرکز خود را دوباره معطوف به تنفس کنید «دارید مهارتی مهم را به کار می‌برید و یاد می‌گیرید تفکر خود را مشاهده کنید. دیگر افکار ذهن شما را مشغول نمی‌کنند، بلکه شما در فرایند مشاهدهٔ تفکر خود هستید. به‌مرور متوجه می‌شوید بر افکارتان کنترل دارید و می‌توانید آنچه را درباره‌اش می‌اندیشید، انتخاب کنید.»

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

بخش های اصلی از کتاب بی حد و مرز

یادگیری همیشه انفرادی نیست و ممکن است اجتماعی باشد. ممکن است از این کتاب بیشتر لذت ببرید اگر فردی را دعوت کنید همراه شما یاد بگیرد. یک نسخه از این کتاب را برای کسی بخرید یا بهتر از آن، باشگاه کتاب‌خوانی بی‌حدومرز تشکیل دهید و هر هفته با هم دیدار کنید و ایده‌ها و مفاهیمِ این کتاب را با هم بررسی کنید. وقتی با یکی از دوستان یا گروهی از دوستان خاطره‌سازی می‌کنید، احتمالاً از یادگیری بیشتر لذت خواهید برد. کارکردن با فردی دیگر نه‌تنها به شما کمک می‌کند مسئولیت‌پذیر بمانید، بلکه شخصی را در اختیارتان می‌گذارد که این روش را با وی تمرین کنید.

پیش از اینکه از تخت بیرون بیایم، کمی وقتِ خود را صرفِ تأمل دربارهٔ رؤیاهایم می‌کنم. رؤیاها تجلیِ کارهایی هستند که ذهنِ ناخودآگاه شما وقتی در خواب هستید انجام می‌دهد و البته می‌توان از آن‌ها طلا استخراج کرد. بسیاری از نوابغ در طول تاریخ به‌طور منظم به بهترین ایده‌های خود دست پیدا کرده و مهم‌ترین کشفیاتِ خود را از رؤیاهایشان حاصل کرده‌اند.

تبدیل‌کردن هر چیزی که واقعاً دوست ندارید انجام دهید، به عادت، کاری بسیار مشکل است؛ برای این کار به مهارت‌هایی به‌خصوص نیاز دارید چراکه عادت‌ساختنِ از کارهایی که ظرفیتِ انجامشان را ندارید، غیرممکن است. به چیزی نیاز دارید که حلقهٔ عادت را شروع کند، یعنی آنچه جیمز کلیر و دیگران نشانه می‌نامند

آموزش عالی آن‌قدری تغییر نکرده است که ما را برای دنیایی که امروز در آن زندگی می‌کنیم، آماده کند. در دورانِ ماشین‌های برقی خودکار و بدون راننده و وسایل نقلیه‌ای که قادرند ما را به کرهٔ مریخ ببرند، سیستم آموزشی ما معادل اسب و درشکه است.

مطلب مشابه: کتاب تئوری انتخاب ویلیام گلاسر روانشناس؛ خلاصه کتاب درباره خودشناسی و موفقیت

فیلی جوان را در نظر بگیرید که به چوبی در زمین بسته شده است. وقتی فیل نوزاد است، آن‌قدر قدرت ندارد که چوب را از زمین بیرون بکشد بنابراین در نهایت دست از تلاش برمی‌دارد چراکه می‌فهمد تلاشش بیهوده است. همان‌طور که فیل رشد می‌کند، قدرت و توانایی کافی برای بیرون‌کشیدنِ چوب را به دست می‌آورد، اما همچنان پایبندِ طنابی باریک و تکه‌ای فلزِ بی‌جان می‌ماند چون از بچگی همین را یاد گرفته است. در روان‌شناسی به این حالت، درماندگی می‌گوییم. اکثرِ ما رفتاری شبیه به این فیل داریم. در برهه‌ای از زندگیِ خود، تجربه‌ای داشته‌ایم که ادراکی از توانایی‌هایمان به ما داده است و باورمان دربارهٔ توانایی‌هایمان از آن زمان شکل گرفته است

آموختنِ یادگیریِ صحیح، ابرقدرتِ نهایی است

وظیفهٔ شما این است که نبوغتان را آزاد کنید.

تکنیک پومودورو استفاده کنید، روشی برای بهره‌وری بیشتر که فرانچسکو چیریلو ارائه کرده است. بر اساس این ایده، زمان بهینه برای هر وظیفه ۲۵ دقیقه است و در ادامه استراحتی پنج‌دقیقه‌ای ضروری است. هر بخشِ ۲۵ دقیقه‌ای را یک پومودورو می‌نامیم. همان‌طور که این کتاب را می‌خوانید، پیشنهاد می‌کنم یک پومودورو مطالعه کنید و پنج دقیقه به مغزتان استراحت بدهید.

– ذهنیت (چه‌چیزی): باورها و گرایش‌ها و فرضیاتِ وجودی دربارهٔ اینکه چه‌کسی هستیم، عملکردِ جهان چگونه است، قادر به انجام چه کارهایی هستیم، لیاقت چه‌چیزی را داریم و چه‌چیزی امکان‌پذیر است – انگیزه (چرا): هدف فرد و انرژیِ لازم برای اینکه به‌شیوه‌ای مشخص رفتار کند – روش (چگونه): فرایندی مشخص جهت دستیابی به هرچیزی، به‌خصوص شیوه‌ای منظم و منطقی و روشمند برای آموزش

سریع‌ترین دانش‌آموزان روی کرهٔ زمین، کودکان هستند و دلیلش این است که برایشان مهم نیست دیگران چه فکری درباره‌شان می‌کنند. آن‌ها از اشتباه‌کردن و شکست‌خوردن خجالت نمی‌کشند. زمانی که راه‌رفتن یاد می‌گیرند، سیصد بار زمین می‌خورند و سیصد بار بلند می‌شوند و احساسِ شرم و خجالت نمی‌کنند؛ فقط می‌دانند دوست دارند راه بروند. همان‌طور که سنمان بیشتر می‌شود، این‌طور راحت‌بودن هم برایمان مشکل‌تر می‌شود.

ساقهٔ مغز، عملکردهای پایه‌ای که برای زندگی به آن‌ها نیاز داریم، همچون نفس‌کشیدن، ضربانِ قلبِ منظم، انگیزه برای غذاخوردن یا رابطهٔ جنسی و عکس‌العمل‌های حمله یا گریز را تعدیل می‌کند. ساقهٔ مغز، بالای ستون فقرات و پایین جمجمه قرار دارد و در عمقِ مغزتان مدفون شده است. در قسمت پشتیِ مغز، مُخچه مسئولِ تعدیل حرکت و هماهنگی است. همچنین شواهدی فزاینده وجود دارند که مخچه نقشی بسیار مهم در تصمیم‌گیریِ ما دارد. قشر مغز بزرگ‌ترین بخشِ مغزمان است و بسیاری از تفکرات پیچیده، حافظهٔ کوتاه‌مدت و تحریک حسی از آن نشئت می‌گیرند. این بخش، از لوب‌های پیشانی، آهیانه، گیجگاهی و پسِ‌سری تشکیل شده است. بیشتر تفکر ما در لوب‌های پیشانی اتفاق می‌افتد و منطق و خلاقیت از آن‌ها حاصل می‌شود.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

مغزتان در روز تقریباً ۷۰۰۰۰ فکر تولید می‌کند. سرعتِ مغزِ شما با سرعتِ پرشتاب‌ترین ماشین‌های مسابقه یکی است. همچون اثرانگشتتان، مغزتان هم مختص به خودتان است و در جهان دو مغزِ یکسان وجود ندارند. مغزِ شما سریع‌تر از تمام رایانه‌های موجود در جهان عمل می‌کند و ظرفیتِ ذخیره‌اش بی‌نهایت است. حتی وقتی آسیب دیده باشد، قادر به تولید نبوغ است و حتی اگر نصفِ مغزتان را هم داشته باشید، همچنان می‌توانید مثل تمام انسان‌ها راحت زندگی کنید.

هر ثانیه، احساساتِ شما تا ۱۱ میلیون بیت اطلاعات را از جهان اطراف جمع‌آوری می‌کنند. بدون شک اگر سعی کنید تمام آن‌ها را یکجا تفسیر و رمزگشایی کنید، همان لحظه مغزتان از کار می‌ایستد. به همین خاطر است که مغز در درجهٔ اول دستگاه پاکسازی است؛ مغز به‌گونه‌ای طراحی شده که اطلاعات را دور نگه دارد. ذهنِ خودآگاه معمولا تنها ۵۰ بیت در ثانیه را تحلیل می‌کند. اینکه چه چیزهایی از فیلتر رد می‌شوند، توسط بخشی از مغز تعیین می‌شود که سیستم فعال‌کنندهٔ مشبک یا به‌اختصار آراِی‌اِس نام دارد. این سیستم مسئول چند کارِ مختلف از جمله خوابیدن و اصلاحِ رفتار است. همچنین به‌نوعی دروازه‌بانِ اطلاعات از طریق فرایندی به‌نام خوگیری است که مغز را قادر می‌سازد محرک‌های بی‌معنا و تکراری را نادیده بگیرد و به دیگر ورودی‌ها حساس بماند.

سؤال‌ها، همان جواب هستند

نحوهٔ حرکت بدن خود را در محیط یادگیری تغییر دهید یا پیش از نشستن برای یادگیری، حالات روحیِ مختلف را در خود برانگیزید. حالت بدن یا شیوهٔ تنفس خود را تغییر دهید. طوری بنشینید یا بایستید که اگر بسیار پر انرژی و هیجان‌زده بودید، می‌نشستید؛ از آنچه قرار است یاد بگیرید و به شما سود برساند و اینکه چه‌کاری با دانش جدیدتان خواهید کرد، هیجان‌زده شوید. به خاطر داشته باشید، یادگیری کاملاً به حالت روحی شما بستگی دارد. آگاهانه حالاتِ هیجان و لذت و کنجکاوی را انتخاب کنید.

یک خطر دیجیتالی دیگر هم وجود دارد که لازم است به آن توجه داشته باشیم. من این خطر را افسردگیِ دیجیتالی می‌نامم، خطری زادهٔ فرهنگِ مقایسه؛ اجازه می‌دهیم گفته‌ها و رفتارهای پرزرق‌وبرقِ دیگران در فضای مجازی این احساس را به ما بدهد که کمتر از آن‌ها هستیم

«هدف زندگی من همواره این بوده که افراد رو از دغدغه‌هاشون رها کنم… شما چطور به این دنیا خدمت خواهید کرد؟ به چه چیزی نیاز دارین که استعدادتون می‌تونه بهتون بده؟ فقط همین رو باید بفهمین… تأثیری که بر دیگران دارین، ارزشمندترین داراییِ شماست. هرچی در زندگی به دست بیارین، یه روزی از بین می‌ره و تنها چیزی که ازتون باقی می‌مونه، همون چیزیه که در قلبتون بوده.»

چند بار خود را از انجام کاری یا دنبال‌کردن رؤیایی بازداشته‌اید، فقط به این خاطر که همان صدا در سرتان شما را متقاعد می‌کند رؤیایتان قابل‌دستیابی نیست؟ اگر شما هم همین‌طور هستید، نگران نباشید چون خیلی‌ها مثل شما هستند اما بدانید که شاهکار هم نکرده‌اید.

نابغه‌های جزئی‌نگر عاشق این هستند که هرقدر می‌توانند اطلاعات به دست آورند و برای انجام هر کاری با استفاده از آن اطلاعات دیدگاهی پیدا کنند که سایر افراد از آن بی‌بهره هستند.

محدودیت در ذهنیت شما: به خودتان، توانایی‌هایتان، آنچه لیاقتش را دارید یا آنچه ممکن است، باورِ کافی ندارید. – محدودیت در انگیزهٔ شما: انگیزه، محرک، هدف یا انرژی لازم را برای عمل‌کردن ندارید. – محدودیت در روش‌هایتان: فرآیندی به شما آموزش داده شده است و بر اساس آن عمل می‌کنید، اما برای دستیابی به نتایجِ مدنظرتان مؤثر نیست.

به یاد داشته باشید که گوش‌کردن، بیش از شنیدنِ کلمات گوینده است؛ تغییراتِ لحن، زبانِ بدن، حالاتِ چهره همگی اطلاعاتی مکمل به ما می‌دهند. تنها در صورتی می‌توانید این اطلاعات را درک کنید که هر چیز دیگری را در ذهنتان متوقف کرده باشید.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

موسیقی باروک، مانند آثار باخ و هَندل و تیلِمان، پنجاه تا هشتاد ضرب در دقیقه دارد و جوی را برای فرد ایجاد می‌کند که تمرکز کند و در نهایت او را وارد تمرکز عمیق در حالتِ امواجِ مغزی آلفا می‌کند. یادگیری واژگان، حفظ‌کردن واقعیت‌ها یا مطالعه‌کردن هنگام شنیدن صدای این موسیقی، بسیار اثربخش است.»

با شکستنِ هر کاری که به تعویق می‌اندازید به قطعاتِ کوچک‌تر، مسیر رسیدن به آن مشخص می‌شود. بهترین راه برای مدیریتِ تنش موجود میان آنچه می‌خواهید و آنچه تا به الان انجام داده‌اید، این است که به یاد آورید اثرِ زیگارنیک چه چیزی به ما آموخته است. ذهنتان دربارهٔ این وظیفه آرام نخواهد گرفت تا اینکه آن را تکمیل کنید، بنابراین به‌سمت کامل‌کردن وظیفه پیش بروید. از جایی شروع کنید؛ هرجایی. حتی اگر انرژی یا انگیزهٔ لازم را برای انجام کل کار ندارید، همین الان شروع کنید. از آرامشِ‌خاطری که پس از انجامش نصیبتان خواهد شد، بسیار خوشحال می‌شوید.

چرا هنوز هم عمل‌کردن این‌قدر مشکل است؟ حتی زمانی که انگیزهٔ لازم را در خود ایجاد کرده‌ایم؟ یکی از دلایل اصلی که مردم قادر به عمل‌کردن نیستند، این است که از تمام کارهایی که باید انجام دهیم احساسِ خستگی می‌کنیم. پروژه یا کاری که باید انجام شود، آن‌قدر بزرگ و زمان‌بر به نظر می‌رسد که نمی‌توانید تصور کنید چطور باید انجامش دهید.

پَم اِی مولر و دنیل اِم اوپنهایمر با انجام پژوهشی نتیجه گرفتند: «تحقیقات حاضر نشان می‌دهند حتی وقتی لپ‌تاپ‌ها فقط برای یادداشت‌برداری استفاده می‌شوند، باز هم در یادگیری اختلال ایجاد می‌کنند چراکه استفاده از آن‌ها به پردازشِ سطحی‌تر منجر می‌شود. ما مشاهده کردیم دانشجوهایی که در لپ‌تاپ‌های خود یادداشت‌برداری می‌کردند از دانشجویانی که با دست یادداشت‌برداری می‌کردند، عملکردی بدتر در پاسخگویی به سؤالات مفهومی داشتند. بر اساس این پژوهش یادداشت‌برداری وقتی مفید است که فرد اطلاعات را پردازش کند و به زبان خود بنویسد، نه وقتی فرد با لپ‌تاپِ خود یادداشت‌برداری می‌کند و تمایل دارد واو به واوِ سخنرانی‌ها را بدون پردازشِ اطلاعات بنویسد.»

مطلب مشابه: جملات و خلاصه کتاب دوباره فکر کن آدام گرانت با موضوع انگیزشی و خودیاری

احساسات مثبت: (۱) توجه و تفکرِ افراد را گسترش می‌دهند؛ (۲) انگیختگیِ احساسیِ منفی را از بین می‌برند؛ (۳) تاب‌آوری روان‌شناختی را شدت می‌بخشند؛ (۴) منابعِ شخصی می‌سازند؛ (۵) مارپیچ‌هایی صعودی به‌سمت رفاه بیشتر در آینده ایجاد می‌کنند؛ (۶) شکوفایی انسان را پایه‌گذاری می‌کنند. این نظریه همچنین پیامِ تجویزیِ مهمی با خود دارد. مردم باید احساسات مثبت را در زندگی خود و زندگی اطرافیانشان پرورش دهند، نه فقط به این خاطر که انجامِ این کار باعث می‌شود در لحظه احساسِ خوبی داشته باشند، بلکه چون انجام این کار افراد را تغییر داده و بهتر می‌کند و در مسیرهایی به‌سمت شکوفایی و عمر طولانی هدایت می‌کند

«مردم کاری را را نمی‌خرند که شما انجام می‌دهید، بلکه دلیل شما برای انجامِ آن کار را می‌خرند بنابراین اگر ندانید چرا چنین کاری انجام می‌دهید، دیگران از کجا باید بفهمند؟» اینکه سؤالِ جادویی دوم «چرا باید از آموخته‌هایم استفاده کنم؟»

مغزهایمان ماشین‌هایی انطباق‌پذیرند که قادرند بی‌پایان تکامل یابند. با این حال معمولاً فراموش می‌کنیم که آن‌ها را ورزش دهیم. همان‌طور که اتکای همیشگی به فناوریِ آسانسور به‌جای استفاده از پله‌ها بهایی فیزیکی دارد، برای ماهیچه‌های ذهنیِ تنبل نیز باید بهایی سنگین بپردازیم. از مغزتان استفاده کنید، وگرنه برای همیشه از دستش خواهید داد.

یافتن علاقه در واقع به‌معنای انتخابِ مسیر صحیح یا یافتنِ سرنوشتِ حرفه‌ای نیست. موضوع در اصل آزمون‌وخطاست که بفهمید چه چیزی عشق و علاقه را در شما شعله‌ور می‌کند. شور و علاقه زمانی در ما پیدا می‌شود که خودِ زنده و اصیلمان را دوباره از نو کشف کنیم، همان خودی که در زیر انبوهی از انتظاراتِ دیگران ساکت و دفن شده است. هیچ مسیر مستقیمی وجود ندارد که کشف یا آشکار شود

مشخص‌بودن: هدفتان باید واضح تعریف شده باشد؛ نگویید دوست دارید ثروتمند شوید. – قابلِ‌اندازه‌گیری‌بودن: اگر نتوانید هدف خود را اندازه‌گیری کنید، قادر به مدیریتِ آن نیز نخواهید بود. خوش‌اندام‌شدن قابل‌اندازه‌گیری نیست، اما هر روز شش مایل دویدن قابل‌اندازه‌گیری است. – اجرایی‌بودن: بدون اینکه آدرس بپرسید نمی‌توانید به شهری جدید بروید. مراحلِ عملیاتی را برای رسیدن به هدف خود مشخص کنید. – واقع‌بینانه‌بودن: اگر هنوز در زیرزمینِ خانهٔ پدر و مادرتان زندگی می‌کنید، میلیونرشدن کار مشکلی خواهد بود. اهدافِ شما باید شما را به چالش بکشند، اما نه آن‌قدر که خسته شوید و رهایشان کنید. – مبتنی بر زمان بودن: عبارتِ «هر هدف، رؤیایی با یک ضرب‌الاجل است» به ذهنمان می‌رسد. تعیین‌کردن زمان مشخص برای تکمیل هدف، شما را برای رسیدن به هدف آماده‌تر می‌کند.

بریده‌هایی از این کتاب انگیزشی

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو