انشا در مورد اگر من مداد جادویی داشتم

منبع: دانش‌چی

3

1402/6/23

12:13


انشا دانش آموزی اگر من مداد جادویی داشتم ✏

انشا در مورد اگر من مداد جادویی داشتم

انشا با موضوع اگر من مداد جادویی داشتم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا در مورد اگر من مداد جادویی داشتم ✏

در اتاق نشسته بودم و به این فکر می‌کردم که اگر من یک مداد جادویی داشتم چه اتفاق‌هایی می‌افتاد. به سمت گنجینه آرزوهایم در داخل ذهنم رفتم. پوشه‌ها را یکی یکی ورق زدم تا آن‌ چیزی که دنبالش بودم را پیدا کنم. خودش بود؛ نقاشی! من اگر یک مداد جادویی داشتم به یک نقاش مشهور تبدیل می‌شدم. شاید بقیه هم‌سن و سال‌هایم بخواهند که این مداد مشق و تکالیف‌های‌شان را برای آن‌ها بنویسد. اما من می‌توانم این کار را خودم به تنهایی انجام دهم‌ اما نقاشی چیز جالب‌تری است. به حیاط می‌روم تا با صدای جیک جیک پرندگان و وزش باد، به شهر خیال بروم و برای مداد جادویی‌ام داستان جالبی بسازم. داستان از این‌جا شروع می‌شود…

به همراه خانواده به طبیعت رفته‌ایم تا پیک‌نیک کنیم. من یک پروانه می‌بینم و او را دنبال می‌کنم تا بگیرمش و بال‌هایش را با ذره‌بین نگاه کنم. همان‌طور که به پروانه نگاه می‌کنم تا او را گم نکنم، پایم به یک شیء که نمی‌دانم چیست برخورد می‌کند و به زمین می‌افتم. به آسمان نگاه می‌کنم اما پروانه را نمی‌بینم؛ او از دستم گریخته است. می‌روم تا ببینم چه چیزی باعث افتادنم شده است. یک چیز تیز مانند سوزنی بزرگ از خاک بیرون زده ولی نمیدانم آن چیست.

کمی از زمین را می‌کنم تا شاید به چیزی برسم. یک مداد؟ یک مداد توانسته من را به زمین بیندازد؟ عصبامی می‌شوم و می‌خواهم آن را بشکنم که صدایی به گوشم می‌رسد. نه! فکر می‌کنم برادرم است که این را می‌گوید. برمی‌گردم و به پشت سرم نگاه می‌کنم اما کسی را نمی‌بینم. این جا را نگاه کن من این پایین هستم، در دستان تو. مداد سخنگو؟ یک مداد جادویی پیدا کرده‌ام؟ او می‌گوید که می‌تواند آرزوهای مدادی من را برآورده کند زیرا من او را از بند خاک نجات داده‌ام. من تصمیم می‌گیرم یک نقاش مشهور شوم و مداد جادویی به من کمک می‌کند. سال‌ها می‌گذرد و من به یک نقاش شناخته‌شده در کل جهان تبدیل می‌شوم. نقاشی‌هایی می‌کشم که نمونه آن در هیچ‌کجای کهکشان وجود نخواهند داشت. در حال کشیدن یک تصویر زیبا هستم…

اینجا چه می‌‌کنی؟ چشمانم را باز می‌کنم و مادر را می‌بینم که بالای سرم ایستاده و با تعجب به خط خطی‌هایی که روی کاغذ کشیده‌ام نگاه می‌کند. او می‌رود و من به رویای شیرینی که در سر ساخته‌ام فکر می‌کنم.

پیشنهادی: انشای خواندنی در مورد اگر من …

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو