هخامنشیان، بزرگترین امپراتوری تاریخ؛ تاریخچه این حکومت از کوروش تا سقوط آن

هخامنشیان، بزرگترین امپراتوری تاریخ؛ تاریخچه این حکومت از کوروش تا سقوط آن


منبع: روزانه

4

1402/7/2

11:55


وقتی بر تاریخ جهان و حکومت‌های بزرگ نگاه می‌کنیم یک نام و یک امپراتوری بیشتر از بقیه به چشم می‌خورد: هخامنشیان. ما امروز در روزانه قصد داریم تا نگاهی بر امپراتوری بزرگِ هخامنشیان داشته باشیم پس در ادامه متن همراه ما باشید. هخامنشیان چه کسانی بودند؟ هخامنشیان نام سرسلسله دودمان خود، هخامنش، را روی سلسله […]

هخامنشیان، بزرگترین امپراتوری تاریخ؛ تاریخچه این حکومت از کوروش تا سقوط آن

وقتی بر تاریخ جهان و حکومت‌های بزرگ نگاه می‌کنیم یک نام و یک امپراتوری بیشتر از بقیه به چشم می‌خورد: هخامنشیان. ما امروز در روزانه قصد داریم تا نگاهی بر امپراتوری بزرگِ هخامنشیان داشته باشیم پس در ادامه متن همراه ما باشید.

هخامنشیان چه کسانی بودند؟

هخامنشیان چه کسانی بودند؟

هخامنشیان نام سرسلسله دودمان خود، هخامنش، را روی سلسله خود گذاشتند.

 سلسله هخامنشی از سال 550 پیش از میلاد با روی کار آمدن کوروش بزرگ تبدیل به یک شاهنشاهی شد و در سال 330 قبل از میلاد توسط اسکندر مقدونی از پای درآمد.

 سلسله هخامنشی در مدتی کوتاه توانست بخش‌هایی از یونان و بابل را زیر سلطه خود درآورد و جغرافیای سیاسی خود را توسعه دهد.

 هم‌زمان با حکومت سلسله هخامنشی، هیچ امپراتوری دیگری در هیچ جای جهان نبود؛ از این‌رو شاهنشاهی هخامنشی اولین امپراتوری تاریخ جهان نام گرفته است.

هخامنشیان چگونه به وجود آمدند؟

هخامنشیان چگونه به وجود آمدند؟

ارسیان مردمانی از اقوام ایرانی هستند که نزدیک به سه هزار سال پیش از میلاد به فلات ایران آمده‌اند.

پارسیان باستان از قوم آریایی پارس یا پارسوآش بودند که در سنگ‌نوشته‌های آشوری از سده نهم پیش از میلاد، نام آنان دیده می‌شود. پارس‌ها هم‌زمان با مادها به بخش‌های باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و منطقه اردلان جای گرفتند.

 با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت.

برای نخستین بار در سالنامه‌های آشوری شلمنسر سوم در سال 837 پ. م، «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه در منطقه اردلان سنندج تا روانسر در استان کرمانشاه نام برده شده‌است. برخی از پژوهشگران مانند راولین‌سن بر این ایده هستند که مردم پارسوآش همان پارسی‌ها بوده‌اند.

تصور می‌شود خاندان‌های پارسی پیش از این که از میان دره‌های کوه‌های زاگرس مرکزی به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود 700 سال پیش از میلاد در بخش پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند.

 از سنگ‌نبشته‌های آشوری چنین بر می‌آید که در زمان شلمنسر تا زمان پادشاهی اسرحدون، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بوده‌اند.

پس از آن در زمان فرورتیش پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.

کوروش بزرگ بنیان‌گذارِ امپراطوری هخامنشیان

کوروش بزرگ بنیان‌گذارِ امپراطوری هخامنشیان

در سال 553 پ.م. کوروش بزرگ، پارس‌ها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد.

 پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی هخامنشی را پایه‌گذاری کرد. دوران شاهنشاهی او از 559 پیش از میلاد است.

کوروش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استان‌ها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد.

کوروش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در باختر تصرف آسیای صغیر و ساحل دریای مدیترانه و همه جاده‌های بزرگی که از ایران می‌گذشتند و به بندرهای آن می‌رسیدند و از سوی خاور، تأمین امنیت.

مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی کوروش بزرگ؛ شاه شاهان از تولد تا مرگ

شکست بابلِ

در روز 29 اکتبر سال 539 پ. م کوروش بزرگ پادشاه ایران، امپراتوری بابل نو را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدین‌سان کوروش بزرگ قانون سازگاری بین دین‌ها و باورها را پایه‌گذاری کرد و نخستین منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کوروش به یهودیان دربند در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه بازگردند که شماری از آنان به ایران کوچ کردند

مرگ کوروش و بقیه جانشین‌ها

مرگ کوروش و بقیه جانشین‌ها

در اثر یورش ماساژت‌ها که یک ایل ایرانی‌تبار و نیمه‌بیابان‌گرد و تیره‌ای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، به شهرهای شمال شرقی ایران، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت.

کوروش بزرگ، کمبوجیه دوم را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزی‌هایی به دست آورد. تاریخ‌نویسان یونانی در داستان‌های خود مدعی شده‌اند که ملکه ایرانی‌تبار ماساژت‌ها، تهم‌رییش او را به درون سرزمین خود کشاند و کوروش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و سپس پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند.

 پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگ‌تر او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید.

البته گزنفون در کتاب خود مرگ کوروش را طبیعی آن هم در شهر پاسارگاد بیان می‌کند، همچنین تاریخ در مورد حجم این شورش اطلاعاتی به ما نمی‌دهد در ضمن باید توجه داشت که کوروش در این زمان در سن بالایی قرار داشته و نیازی نبوده که پادشاه بزرگی چون کوروش خود به میدان جنگ برود همان‌طور که در 10 سال پایانی امپراتوری خود در هیچ جنگی حضور نداشته پس می‌توان این احتمال را در نظر گرفت که کوروش سرکوب این شورش را به یکی از سرداران خود سپرده باشد و خود به میدان جنگ نرفته باشد.

خشارشا

خشارشا

عد از خشایارشاه، پسرش اردشیر درازدست به حکومت رسید. او را دادگر و جوانمرد دانسته‌اند؛ اما به‌شدت تحت‌تاثیر مادر خود قرار داشت.

در زمان او، ویشتاسب و برادر بزرگ اردشیر در باکتریا، دست به شورش زدند. اردشیر به‌سختی این شورش‌ها را فرونشاند. بعد از مرگ او، جنگ‌های خانگی زیادی برای به دست آوردن تاج و تخت به وقوع پیوست و خشایارشاه دوم به‌مدت 45 روز حاکم شد و سپس به دست برادرش سغدیانوس به قتل رسید. سغدیانوس نیز هفت ماه حکومت کرد و به دست داریوش دوم به قتل رسید.

با روی کار آمدن داریوش دوم آرامش نسبی در کشور حاکم کند.

 در زمان او به‌دلیل وجود آرامش، سپاهیان جنگی از ورزیدگی و آرایش نظامی دور ماندند. همین امر سبب شد زمان حمله اسکندر، نتوانند با او بجنگند.

جنگ‌های میان آتن و اسپارت که به جنگ‌های پلوپونزی شهرت دارند، در همین دوره پایان یافتند. داریوش دوم فوت کرد و پادشاهی به اردشیر دوم رسید. در دوره اردشیر دوم، در مصر و آناتولی شورش‌هایی به وقوع پیوست و در زمان اردشیر سوم، شورش‌ها فرونشست.

مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی خشایارشا؛ از تولد تا مرگ این شاه و توهین هالیوودی ها به وی

اردشیر سوم

اردشیر سوم

اردشیر سوم به جبار نیز شهرت داشت. او رفتار خوبی با مردم نداشت؛ اما در طول پادشاهی خود، پیروزی‌های زودگذری برای هخامنشیان کسب کرد.

 او فینیقیه را فتح کرد و صیدا را آتش زد و اهالی بابل را به اسارت گرفت. در دوره او فلیپ مقدونی در یونان به قدرت رسید.

 سرانجام اردشیر سوم به‌وسیله یکی از خواجگان دربار خود مسموم شد و به قتل رسید. بعد از او پسرش اردشیر چهارم روی کار آمد؛ اما بعد از دو سال، او نیز به قتل رسید و داریوش سوم به‌جای او نشست.

داریوش سوم

داریوش سوم

داریوش سوم معروف به کدمان، همان کسی است که در دوره او سلسله هخامنشی به پایان رسید. در دوره او، اسکندر مقدونی به تخت سلطنت مقدونیه تکیه زد. اسکندر در ادامه کشورگشایی‌های خود به ایران حمله کرد و در سه جنگ گرانیک، ایسوس و گوگمل به‌طور پی در پی پیروز شد و تا قلب امپراتوری هخامنشی نفوذ کرد.

اسکندر مقدونی در ایران از هیچ کشتار و وحشیگری فروگذار نکرد.

سقوط

شکست امپراتوری هخامنشی از وقایع مهم تاریخ باستان ایران است. این واقعه تاریخ و فرهنگ ایران را دگرگون کرد و در سرنوشت بسیاری از سرزمین‌های اطراف ایران، تاثیری عظیم داشت. هجوم اسکندر بر آسیا علاوه بر کشورگشایی و انگیزه انتقام از ایرانیان، سبب اشاعه فرهنگ هلنی مقدونی در ایران شد.

مطلب پیشنهادی: حقایق جالب درباره تخت جمشید؛ عجایب و دانستنی های این مکان تاریخی

دلایل سقوط

دلایل سقوط

ز بزرگ‌ترین دلایل سقوط شاهنشاهی هخامنشی، بار سنگین مالیات بر دوش شهربانی‌ها بود که سرانجام به یک رکود اقتصادی بزرگ انجامید.

 بر اساس برآوردها، میانگین مالیات هر ساتراپی در سال، برابر با 180 میلیون دلار آمریکا بوده‌است؛ و این تنها مالیات نقدی‌ای بوده که جدا از مالیات‌های غیرنقدی دریافت می‌شده‌است.

 پس از برداشت بودجه موردنیازِ ارتش، دیوان‌سالاری و سایر بخش‌های دولت، باقی مانده مالیات‌ها به خزانه شاهنشاهی روانه می‌شد. دیودوروس می‌گوید که اسکندر تنها در تخت جمشید 180000 تالان نقره پیدا کرده‌است که برابر با 3 میلیارد دلار آمریکا برآورد شده‌است.

 گفته شده که تا زمان مرگ اسکندر، 130 هزار تالان در ساخت شهرها، معبدها، راه‌ها و هزینه ارتش خرج شد.

 همچنین او 6 هزار تالان به آتن فرستاد تا آن‌ها بتوانند با استفاده از آن اقتصاد خود را بازسازی کنند؛ گرچه ورود این حجم از پول به اقتصاد آتن ضربه شدیدی زد و منجر به افزایش سرسام آور قیمت‌ها شد.

از دیگر دلایل سقوط امپراتوری، عدم موفقیت در ایجاد یک هویت ملی بود.

در واقع این شاهنشاهی که به رواداری خود معروف بود، هرگز تلاشی برای ساخت یک هویت مشترک برای سرزمین‌های خود که از شمال آفریقا تا شمال هند در امتداد بودند، نکرد و این مسئله در دراز مدت تأثیر خود را نشان داده و با اولین بحران جدی، امپراتوری محکوم به سقوط گردید.

هخامنشیان کی در اوج قدرت بودند؟

هخامنشیان کی در اوج قدرت بودند؟

اوج قدرت سیاسی هخامنشیان در دوره داریوش هخامنشی بود. داریوش شاهی واقع‌بین و دوراندیش بود.

 او دارای اراده‌ای قوی و عزمی راسخ بود. داریوش مسئولان کشوری، امیران لشگری و دیگر مدیران را به دقت انتخاب می‌کرد و در این زمینه بسیار حساس بود.

 داریوش نظام شاهنشاهی هخامنشی را از نو بنا کرد و تشکیلاتی جدید را بنیاد گذاشت. امپراتوری هخامنشی در عصر او، بیشترین وسعت را تجربه کرد؛ اما بعد از او به‌دلیل بی‌کفایتی جانشینانش، تلاش‌های او بی‌ثمر ماند.

داریوش قانون امپراتوری را اصلاح کرد و قوانین جدیدی بنیاد نهاد تا به‌وسیله آن، آرامش را در کشور حاکم کند.

 او مالیات را به‌صورت عادلانه بر اموال و املاک، مقرر کرد و دستور داد طبق حجم محصول، از زمین‌داران مالیات وصول کنند.

 علاوه بر این، داریوش امنیت را در راه‌ها ایجاد کرد و جاده‌ها را اصلاح و بهبود بخشید. راه شاهی هخامنشی که از سارد تا شوش را به هم وصل می‌کرد، توسط داریوش بنیا شد.  این راه 2500 کیلومتر وسعت داشت و بیشتر از 100 کاروان‌سرا، در طول مسیر آن ساخته شده بود. هر یک از این کاروان‌سراها با دیگری در حدود 25 کیلومتر فاصله داشت. بنای این راه شاهی و ساخت این رقم کاروان‌سرا، نشان از قدرت داریوش در اداره و عمران کشور دارد.

مطلب مشابه: نگاهی بر زندگی داریوش بزرگ، شاهِ جهان؛ بیوگرافی از لحظه تولد تا مرگ

فرهنگ ایرانی در زمان هخامنشیان

فرهنگ ایرانی در زمان هخامنشیان

پادشاهان هخامنشی در کتیبه‌های خود از اهورامزدا نام برده و او را به‌عنوان آفریننده زمین و آسمان‌ها مورد احترام قرار داده‌اند.

طبق گزارش گزنفون، کوروش از دین‌مردانی که مغان نام داشتند برای اعمال دینی بهره می‌برد. مری بویس بر این عقیده است که کوروش زرتشتی بوده است، به نظر می‌رسد اعتقاد شاهان هخامنشی به اهورامزدا سبب شده که بویس، چنین نظری بدهد، در حالی که تحقیق در اعتقادات هخامنشیان نشان می‌دهد نشانه‌های زیادی وجود دارد که ثابت می‌کند شاهان هخامنشی زرتشتی نبوده‌اند.

نیبرگ دین هخامنشیان را برگرفته از یک دین کهن آریایی می‌داند که در آن نوآوری‌هایی توسط هخامنشیان ایجاد شده است.

برخی از شاهان هخامنشی، همچون اردشیر دوم به آناهیتا اعتقاد داشت و او را می‌پرستید. شاهان هخامنشی از جمله کوروش بزرگ، تسامح مذهبی داشتند و مردم را در انتخاب دین و خدای خود آزاد می‌گذاشتند.

 رفتار دوستانه کوروش با مردم دولت‌های دیگر و احترام او به آیین‌های متفاوت در استوانه کوروش قابل‌مشاهده است.

احترام به عقاید دیگر مردم در هنر و معماری دوره هخامنشی نیز کرد پیدا کرده است. کاخ‌های پارسه از دید هنری ارزش زیادی دارند و از شیوه‌های هنری تمدن‌های مختلف در آن‌ها استفاده شده است.  هنر هخامنشی طبق هنر اقوام تابعه آن‌ها به یک هنر ترکیبی بدل شده است. آثار معماری این سلسله از هنر آشور، مصر، اورارتو، لودیه، ایونی‌ها، سکائیان، هندی‌ها و بابل تاثیر گرفته است.

خط و زبان هخامنشی‌ها

خط و زبان هخامنشی‌ها

 هخامنشیان خط و زبان مخصوص خود را داشتند. خط میخی و زبان فارسی باستان، در دربار هخامنشی مورد استفاده قرار می‌گرفت. این نمونه خط و زبان را می‌توان در کتیبه‌های هخامنشی به وضوح مشاهده کرد.

هخامنشیان چگونه حکومت می‌کردند؟

نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی از کوروش بزرگ آغاز شد اما سامان‌دهی آن به بهترین وجه کار داریوش بزرگ بود.

هنگامی که داریوش بزرگ در سال 252 پیش از میلاد به قدرت رسید، 23 ساتراپی (ساتراپ چیزی شبیه به استاندار امروزی) یا سرزمین متعلق به شاهنشاهی را، که پارس هم جزو آن بود از کمبوجیه به ارث برد.

 با این که او در طول شهریاری خود چند ساتراپی را به آن‌ها افزود (سند، تراکیا، مقدونیه، سکاهای شمال دریای سیاه) در نبشته‌ای خود، جز پارس، از 25 و گاه 29 قوم شاهنشاهی خود نام می‌برد.

خشایارشاه جز پارس از 31 سرزمین شاهنشاهی نام می‌برد. به این ترتیب شمار و گستره ساتراپی‌ها ثابت و نامتغیر نبودند. بستگی به میل شاهنشاه داشت که دو ساتراپی را در هم ادغام کند یا از یک ساتراپی دو تا بسازد.

پادشاه بر پارس که سرزمین اصلی شاهنشاهی بود، خود شاه شخصاً فرمان می‌راند. در رأس هر یک از دیگر سرزمین‌های شاهنشاهی یک ساتراپ قرار داشت.

 این واژه از یونانی به ما رسیده‌است. به خشَثرَپای مادی برمی‌گردد. ساتراپ‌ها بیرون از دربار بالاترین مقام را داشتند و بدون واسطه زیر نظر شاهنشاه بودند.

ساتراپ‌ها حق استفاده از مُهر شاهی را داشتند. شاهنشاهان برای آن که از وفاداری ساتراپ‌ها خاطر جمع شوند، مصلحت را در این می‌دیدند تا آنجا که ممکن است خویشان خود را به این مقام بگمارند.

نظام دادگستری

نظام دادگستری

در دوره هخامنشیان، تصور بر این بود که اقتدار حقوقی و قضائی اصولاً از خدایان به پادشاه اعطا شده‌است؛ بنابراین پادشاه مسئول برپایی، حفظ و دفاع از عدالت بود. پادشاه فراتر از قانون نبود بلکه بخشی جدایی‌پذیر از آن محسوب می‌شد.

دادگاه با حضور یک هیئت تشکیل می‌شد که متشکل از طبقات مختلف افراد از جمله قضات، مقامات مختلف حکومتی و مقامات معبد بود. دادگاه‌ها به دو شاخه اصلی تقسیم می‌شدند: دادگاه‌های سکولار و دادگاه‌های معابد، که هرکدام صلاحیت قضائی مختص به خود را داشتند اما ظاهراً آیین دادرسی آنها مشابه بوده‌است.

 در دادگاه‌های معابد، دست‌کم یک نفر از مقامات معبد و یک مقام سلطنتی حاضر بود. دادگاه‌های سکولار صلاحیت گسترده‌تری داشتند و به‌طور خلاصه هر موردی که در صلاحیت دادگاه‌های معابد نبود در این دادگاه‌ها رسیدگی می‌شد. دادگاه‌های سکولار درخصوص احکام دادگاه‌های معابد نیز صلاحیت تجدیدنظر داشتند.

دیوان عالی کشور که عبارت بود از هفت «قاضی شاهی»، شاهنشاه را در مقام عالی‌ترین مرجع قضایی یاری می‌کرد.

آنها کهنسالانی بودند که تا پایان عمر خود در این منصب می‌ماندند. ریاست دیوان با بلند مرتبه‌ترین آن‌ها، قاضی اعظم دربار بود.

 او احتمالاً عضو شورای شاهنشاهی بوده‌است، یعنی یکی از هفت مرد بزرگی که شهریار برای رایزنی در کنار خود داشت.

هرودوت می‌نویسد: قضات شاهی با توجه به قوانینی که از پدرانشان به ارث می‌برند، قضاوت می‌کنند.

 قدرت در دست آن هاست. اگر قاضی‌های شاهی رشوه می‌گرفتند، چنان تنبیه می‌شدند که در یادها بماند.

 طبق گفته هرودوت، به دستور کمبوجیه قاضی چیسَمَنه را، که با گرفتن پول حق را پایمال کرده بود، پوست کندند و با آن بندهایی چرمی درست کردند و بر صندلی قضاوت او کشیدند و کمبوجیه پسر چیسَمَنه به نام هوتانه را برای مقام قاضی شاهی به جانشینی او گمارد تا به یاد داشته باشد که برای داوری بر روی کدام صندلی نشسته‌است.

همچنین هرودوت در چند جای کتاب خود از «داوران شاهی» نام برده‌است.

طبقات اجتماعی در زمان هخامنشیان

طبقات اجتماعی در زمان هخامنشیان

)نخستین طبقه شاهنشاهی بودند که به ایلامی Shalup گفته می‌شدند. هالک این واژه را gentlemen ترجمه کرده‌است.

چون ظاهراً شمار این‌ها زیاد بود، بهترین معادل این اصطلاح آزادان» است یا شاید «شهروندان کامل». در هر حال این طبقه در درون خود لایه‌های گوناگونی داشت.

2)در الواح خزانه برای طبقه دوم نه یک واژه ایلامی که یک واژه پارسی باستان به کار رفته‌است، یعنی gardhya که لفظاً به معنای «خانگیان» یا «چاکران» است.

در بسیاری موارد این لفظ به معنای «کارگر» است و در اسناد مذکور به هزاران کارگر در دربار اطلاق می‌شود؛ به خصوص بر کارگران نیمه آزاد یا موظفان اجباری.

آن‌ها را باید از نظر اجتماعی «نیمه آزادان» نامید. آن‌ها معمولاً برای مدتی به کار اجباری فراخوانده می‌شدند. این نکته را داندامایف به استناد اسناد بابلی نشان داده‌است.

3)طبقه سوم که در اسناد با کلمه ایلامی Libap نشان داده شده‌است خادم‌ها بودند. شمار اینان به مراتب کمتر از آزادان و نیمه آزادان بود. جیره غذایی این دسته در واقع دو سوم جیره معمول یک کارگر ساده نیمه آزاد بوده‌است.

دربار بردگان بسیار کمی در اختیار داشت و برده زن اصلاً. در اسناد مختلف در برابر هر صد نفر کارگر زن یا مرد تنها به یک برده برمی‌خوریم.

در اصل بردگان همان جایگاه اجتماعی را داشتند که اسیران جنگی. اما آن‌چنان‌که پیداست، ناظران پارسی «برده‌دار» نبوده‌اند. بیشتر می‌شود چنین استنباط کرد که برای رسیدن به بازده بیشتر از شیوه پرداخت جیره بیشتر استفاده می‌شد که در ظاهر نتیجه آن هم مطلوب بوده‌است.

ارتش ایران در زمان هخامنشیان

ارتش ایران در زمان هخامنشیان

ایرانیان باستان، به‌ویژه هخامنشیان، در کار ارتش دستاوردهای بزرگی داشته‌اند، وگرنه هرگز نمی‌توانستند نخستین فرمانروایی جهانی تاریخ را بر پا کنند و دو سده تمام از آن پاسداری نمایند.

بر طبق برآوردهای مدرن، ارتش ایران دارای حدود 250 هزار نیروی زمینی (برخی آن را 300 هزار دانسته‌اند.)، 12 هزار ناو جنگی و 15 فیل آموزش‌دیده هندی بود.

تقسیمات نظامی

از دستاوردهای ویژه ایرانیان در زمینه نظامی، تقسیم نیروهای رزمنده به روش ده‌دهی است. کوچک‌ترین واحد، دسته یا گروه ده نفری بود.

 ده دسته، یک «واحد صد نفره» یا گروهان را درست می‌کرد.

 ده گروهان، یک «واحد هزار نفره» یا هنگ را و ده هنگ نیز یک «واحد ده هزار نفره» یا لشکر را تشکیل می‌داد.

فرمانده گروه ده نفری، گروه صد نفری، گروه هزار نفری و گروه ده هزار نفری، تقریباً معادل گروهبان، سروان، سرهنگ و سرلشکر امروزی خوانده می‌شد.

سپاه جاویدان

سپاه جاویدان

از زمان داریوش بزرگ هخامنشیان صاحب سپاه ثابتی بوده‌اند به نام «جاویدان» که متشکل از ده هزار نفر بوده‌است.

این گارد از این رو گارد جاویدان نامیده می‌شد که در صورت بیماری، زخمی شدن یا مرگ یکی از اعضاء بی‌درنگ کسی از ذخیره‌ها جای او را می‌گرفت. افراد گارد ده هزار نفری جاویدان و هنگ گارد سواره تشکیل نخبگان سپاه هخامنشی را می‌دادند.

گروه هزار نفریِ نخست، یعنی هنگی که نیزه‌هایش به انار زرین ختم می‌شد، «هنگ محافظان» بود. این‌ها همه پارسی بودند و بسیار مشهور و هراس‌انگیز.

محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار می‌گرفتند.

به هنگام بار در دربار نیز افراد این گارد نزدیک‌تر از دیگر سپاهیان به شاه می‌ایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفه اصلی آن‌ها بود، فقط هنگی که قبضه نیزه‌هایشان زرین بود مجهز به سپر بودند.

 در عوض باید از تیر و کمان و ترکش صرف نظر می‌کردند، اما دشنه کوتاه ایلامی داشتند.

فرمانده هنگ محافظ شاه، هم‌زمان فرمانده گارد ده هزار نفری جاویدان هم بود. احتمالاً او مافوق فرمانده گارد سوار نیز بوده‌است.

او از قدرتمندترین شخصیت‌های شاهنشاهی به‌شمار می‌آمد و در اواخر عهد هخامنشی رسماً «نایب‌السلطنه شاه» بود و به فارسی باستان «حاکم دوم» نامیده می‌شد.

کلام آخر

ما امروز درباره امپراتوری بزرگ هخامنشیان نوشتیم؛ امیدواریم که این مقاله برای شما مفید بوده باشد و همچنین این مقاله دلیلی برای آغاز مطالعه بیشتر تاریخ ایران عزیزمان باشد. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو