جملات سورن کیرکگور فیلسوف بزرگ؛ سخنان زیبای برگزیده فلسفی از او

جملات سورن کیرکگور فیلسوف بزرگ؛ سخنان زیبای برگزیده فلسفی از او


منبع: روزانه

3

1402/10/9

10:11


سورن کیرکگور یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ است که جنبش بزرگ اگزیستانسیالیسم دینی را بنیان گذاشت. آموزه‌های او تاثیر ژرفی بر روی افرادی همچون ژان پل سارتر و سیمون دو …

سورن کیرکگور یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ است که جنبش بزرگ اگزیستانسیالیسم دینی را بنیان گذاشت. آموزه‌های او تاثیر ژرفی بر روی افرادی همچون ژان پل سارتر و سیمون دو بوار گذاشت. ما امروز در سایت ادبی و هنری روزانه نگاهی بر بهترین و سنگین‌ترین سخنان از این فیلسوف بزرگ خواهیم داشت.

جملات سورن کیرکگور فیلسوف بزرگ؛ سخنان زیبای برگزیده فلسفی از او

سورن کیرکگور که بود؟

سورن کی یرکگورد نیز معروف است، فیلسوف مسیحی دانمارکی، کسی که با وجود، انتخاب، و تعهد یا سرسپردگی فرد سروکار داشت و اساساً بر الهیات جدید و فلسفه، به خصوص فلسفه وجودی (اگزیستانسیالیسم) تأثیر گذاشت. از وی بعنوان پدر اگزیستانسیالیسم یاد می‌شود.

کیرکگور یزدان‌شناسی و فلسفه را در دانشگاه کپنهاک آموخت، و تا مدتی پیرو فلسفه هگل بود تا زمانی که فلسفه هگل را ساحلی امن برای فرد و جایگاه فرد ندانست. او به شدت معتقد بود که هگل کاخ (نظام فلسفی) محکمی را بنا کرده‌است که خود هگل در آن جایی ندارد و علیه آن عکس‌العمل نشان داد.

زمانیکه که در دانشگاه بود، از انجام تکالیف دینی لوتری دست کشید و برای مدتی یک زندگی اجتماعی افراطی را برگزید، و تبدیل به یک شخصیت آشنا در جامعه نمایشی و قهوه‌خانه‌ای کپنهاک شد.

اگرچه، بعد از مرگ پدرش در سال ۱۸۳۸ تصمیم گرفت تا مطالعات یزدان‌شناسی‌اش را از سر بگیرد. در سال ۱۸۴۰ با دختری هفده ساله به نام رگینه اولسن پیمان نامزدی بست، اما پس از مدتی از ازدواج خود پشیمان شد، و همین امر سبب شد تا فرصت و توانایی بیشتری برای مطالعه بیابد. وی ناگهان پیمان نامزدی‌اش را در سال ۱۸۴۱ از هم گسست.

در همان زمان، او فهمید که دیگر نمی‌خواهد که یک کشیش لوتری بشود. ارثیه پدری‌اش به او این اجازه را داد که کاملاً خودش را وقف نوشتن کند، و در چهارده سال از باقی‌مانده زندگی‌اش بیش از بیست اثر را ایجاد کند.

سخنان آموزنده و سنگین از سورن کی‌یرکگور

تکرار و تذکار در حقیقت یک حرکت‌اند، فقط در دو جهت مخالف؛ زیرا آن‌چه به یاد آورده می‌شود قبلاً وجود داشته است و رو به عقب تکرار می‌شود و حال‌آنکه تکرار راستین رو به جلو به یاد آورده می‌شود. بنابراین تکرار، اگر ممکن باشد، آدمی را شاد می‌کند و حال‌آنکه تذکار او را ناشاد می‌کند ــ البته به شرط آن‌که فرد به خود زحمت زیستن بدهد و همین‌که به دنیا آمد نکوشد بهانه‌ای بتراشد و از بار زندگی شانه خالی کند و مثلاً عذر آورد که چیزی را فراموش کرده‌ام.

اگر زندگی به انسان وسیله خوشبختی‌اش را عطا نکند این اندیشه که او می‌توانست آن را دریافت کند تسلی‌بخش است. اما آن اندوه بی‌پایان که زمان هرگز قادر به تسکینش نیست، که هرگز قادر به شفایش نیست این است که بدانیم راه نجاتی نیست حتی اگر زندگی سرشار از مرحمت باشد!

مطلب مشابه: سخنان آموزنده آلن دو باتن نویسنده و فیلسوف؛ سخنان ناب و زیبا وی

سخنان آموزنده و سنگین از سورن کی‌یرکگور

به هیچ روی نمی‌خواهم بگویم که ایمان چیزی بی‌ارزش است، بلکه برعکس ایمان والاترین چیزهاست، و شایسته فلسفه نیست که چیز دیگری را به جای ایمان عرضه و آن را خفیف کند. فلسفه نمی‌تواند و نباید ایمان بیافریند، بلکه باید خودش را درک کند و بداند چه چیزی را بایستی بی‌کم وکاست عرضه نماید، و به‌ویژه نباید با وادار کردن مردم به هیچ دانستن چیزی آنان را فریبکارانه از آن دور سازد.

به یاد آوردن گذشته‌ای که نتواند به حال مبدل شود بیهوده است.

شهسوار حقیقی ایمان یک شاهد است و نه هرگز یک معلم، و انسانیت ژرف او نیز در همین نهفته است؛ انسانیتی بسی ارزشمندتر از این شرکت احمقانه در رنج و شادی دیگران که به نام همدردی ستایش می‌شود اما به‌راستی چیزی جز خودستایی نیست. آن کس که فقط می‌خواهد یک شاهد باشد بدین وسیله اقرار می‌کند که هیچ انسانی، حتی دون‌پایه‌ترین آن‌ها، محتاج همدردی دیگری نیست، و نباید خوار شود تا دیگری اعتلا یابد. اما چون مطلوبش را به بهای ارزان به دست نیاورده ارزان نیز نمی‌فروشد، و چندان فرومایه نیست که تحسین آدمیان را بپذیرد و در عوض تحقیر ساکت خود را به آن‌ها عطا کند، و می‌داند آنچه به‌راستی بزرگ است به‌یکسان برای همه دسترس‌پذیر است.

آموزش چیست؟ به گمان من دوره‌ای است که انسان می‌پیماید تا به شناخت خویش نائل شود، و آن کس که از پیمودن آن اجتناب کند بهره چندانی از متولد شدن در نورانی‌ترین عصر نخواهد برد.

آرزو وانهادن بزرگ است، اما بر آن استوار ماندن پس از وانهادن آن بزرگ‌تر است، به دست آوردن امر ابدی بزرگ است، اما بر امر زمان‌مند استوار ماندن پس از وانهادن آن بزرگ‌تر است.

“The function of prayer is not to influence God, but rather to change the nature of the one who prays.”

-Upbuilding Discourses in Various Spirits, Soren Kierkegaard

«کاربردِ دعا تاثیر گذاشتن رویِ خدا نیست، بلکه تغییر دادنِ طبیعتِ آن کسی است که دعا می‌کند.»

بگذار دیگران شِکوه کنند که عصر ما بدکاره است؛ شِکوهٔ من این است که عصر ما پست و بی‌مایه است. چراکه عصر ما شور ندارد. افکار آدمیان مثل بند کفش نازک و شل-و-وِل است و خودشان هم به رقت‌انگیزیِ دخترانِ بندباف‌اند. افکاری که ایشان به دل دارند پست‌تر و بی‌مایه‌تر از آن است که گناه‌آلود شمرده شود… امیالِ ایشان کاهل و بی‌حال و شورهایشان خواب‌آلود است. از همین روست که جانِ من همواره پَر می‌کشد برای بازگشتن به هوایِ عهد عتیق و نوشته‌های شکسپیر. لااقل در آنها آدم احساس می‌کند انسان‌ها هستند که سخن می‌گویند. در آنجا آدم‌ها متنفر می‌شوند، عشق می‌ورزند، دشمنِ خویش را می‌کشند و چندین نسل از اخلافِ او را نفرین می‌کنند: در آنجا آدم‌ها گناه می‌کنند.

مطلب مشابه: جملات میشل فوکو فیلسوف بزرگ فرانسوی؛ گزیده سخنان زیبای او

سخنان آموزنده و سنگین از سورن کی‌یرکگور

افزون بر حلقه‌ی پرشمار آشنایانم محرم رازی دارم که از همه به من نزدیک‌تر است، افسرده‌حالیم.

در میانه‌ی طربم، در میانه‌ی کارم برایم دست تکان می‌دهد، مرا به گوشه‌ای می.خواند، حتی اگر از جای خود تکان نخورم.

افسرده‌حالیِ من باوفاترین معشوقی است که شناخته‌ام؛ پس چه جای شگفتی که من نیز دل به او بازم.

یا این یا آن

سورن کیرکگور

‌هر آن‌کس که در جهان، «بزرگ» بوده است فراموش نخواهد شد. اما هرکس به شیوه‌ی خویش و هرکس به قدر عظمت «محبوب» خویش بزرگ بوده است. زیرا آن‌کس که «خویشتن» را دوست داشت به‌ واسطه‌ی خویشتن بزرگ شد، و آن‌کس که دیگران را دوست داشت به برکت «ایثار» خویش بزرگی یافت.‌‌

می دانی که نیم شبی فرا می رسد که هرکسی دیگر باید نقابش را دور بیندازد؟ فکر میکنی می توانی یواشکی اندکی پیش از آن نیمه شب در بروی و مجبور نباشی نقابت را از چهره برداری؟

سورن کیرکگور/ ترجمه: خشایار دیهیمی

برای امید، جوانی لازم است؛ برای یادآوری نیز. برای خواست تکرار، اما دلیری لازم است. آن‌که صرفا امید می‌ورزد بزدل است؛ آن‌که صرفا خواهان یاد‌آوری است، عیاشی بیش نیست. اما آن‌‌که قصد تکرار دارد دلیر است، ‌و هرآنقدر با قوت بیشتر قادر به تحققش باشد در انسانیت ژرف‌تر است.

سورن کیرکگور | فارسی محمدهادی حاجی‌بیگلو

مطلب مشابه: جملات فلسفی از دیوید هیوم فیلسوف شک گرا با متن های آموزنده از فیلسوف نابغه

و هیچ مفتش بزرگی آلات شکنجه‌ی مخوفی را که اضطراب به دست دارد در اختیار ندارد و هیچ مامور مخفی بلد نیست با زیرکی اضطراب به شخص مظنون در لحظه‌ای که از همیشه ضعیف‌تر است حمله کند یا دامی چنین فریبا و اغواگر پیش پای او نهند؛ و هیچ قاضی تیزبینی بلد نیست با قوه‌ی تمییز اضطراب توی دل متهم را بخواند، آری توی دل متهم را خالی کند، چرا که اضطراب آدم را راحت نمی‌گذارد، نمی‌گذارد به هیچ ترتیبی حواسش را پرت کند، نه با سروصدا، نه با کار، نه در ساعات روز، نه در دل شب.

  مفهوم اضطراب نوشته سورن کیرکگور

ترجمه‌ی صالح نجفی

« سورن کیرکگور می گوید « اگر قرار بود سر سنگ قبرم نوشته ای حک شود ، می گفتم بنویسید : « آن فرد ». ( فلسفه کیرکگور ، سوزان لی اندرسون)

سخنان آموزنده و سنگین از سورن کی‌یرکگور

سخنان فلسفی از سورن کیرکگور

«لذت ناشی از آن چیزی نیست که از آن برخودار می‌شوم بلکه زاییده‌ی آن است که من هر طور میلم می‌کشد عمل کنم.»

یا این یا آن ،سورن کیرکگور

بگذار دیگران شِکوه کنند که عصر ما، عصر شرارت است.

شِکوه من این است که عصر ما عصر بیچارگی است. چون شور ندارد.

فکر آدم ها ضعیف وسست است مثل نخ باریک. آنچه در دل می پرورانند حقیر تر از آنست که گناهکارانه باشد.

شهواتشان بی قوت و بی هیجان و محافظه کارانه است، شور در دلشان خفته است. وظیفه شان را انجام میدهند…

برای همین است که روح من همواره به سوی عهد  عتیق باز می گردد و به سوی شکسپیر. احساس می کنم دست کم آنهایی که آنجا حرف می زنند آدمند ، نفرت می ورزند، عاشق می شوند، دشمنانشان را می کشند، اخلافشان را نسل اندر نسل نفرین می کنند،شورمندانه خشمگین می شوند ،  بی پروا میخندند و در یک کلام لیاقت گناه کردن را دارند…

– سورن کیر‌کگور / ترس و لرز

مطلب مشابه: سخنان جان لاک فیلسوف معروف؛ جملات ناب فلسفی از پدر لیبرالیسم

“So death is indefinable—the only certainty, and the only thing about which nothing is certain.”

بدینگونه مرگ غیر قابل توصیف است–تنها قطعیتی که هیچ چیز درباره‌اش قطعی نیست‌.

( سورن کیرکگور)

“Most people rush after pleasure so fast that they rush right past it.”

”اکثر مردم چنان با شتاب به دنبال لذت و امیال هستند که فقط از کنارش می‌گذرند.“

( سورن کیرکگور ، یا این یا آن)

“Boredom is the root of all evil.”

”کسالت ریشهٔ تمام شرّ است.“

(سورن کیرکگور ، یا این یا آن)

خواه مرد باشید خواه زن، فقیر باشید یا غنی، وابسته باشید یا آزاد و مستقل، خوش‌اقبال باشید یا بداقبال، خواه در مقام پادشاه باشید و تاجی درخشان بر سر داشته باشید خواه در گمنامی محقرانه‌ای کار سخت و گرمای روز را تحمل کنید، خواه شکوه و جلال پیرامونتان ورای هرگونه توصیف بشری بوده باشد خواه سخت‌ترین و خفت‌بارترین داوری بشری بر شما جاری شده باشد —باری در همۀ این احوال ابدیت از شما و از هر فردی در این خیل میلیون‌ها و میلیون‌ها انسان تنها دربارۀ یک چیز سؤال می‌کند: اینکه آیا در نومیدی زیسته‌ای یا نه، آیا به‌گونه‌ای نومید شده‌اید که متوجه نشده باشید نومید بوده‌اید، یا به‌گونه‌ای که مخفیانه این بیماری را در درون خودتان همچون راز جانکاهتان، همچون ثمرۀ عشقی گناه‌آلود در اعماق قلبتان، حمل کرده باشید، یا به‌گونه‌ای که در نومیدی از کوره در رفته باشید چندان که مایۀ وحشت دیگران شده باشید. و اگر چنین باشد، اگر در نومیدی زیسته باشید، آن‌گاه فارغ از هرچیز دیگری که به دست آورده یا از دست داده باشید، همه‌چیز برای شما از دست رفته است.“

~ از کتاب بیماری منتهی به مرگ

نوشتهٔ سورن کی‌یرکگارد

به ترجمهٔ مسعود علیا

سخنان آموزنده و سنگین از سورن کی‌یرکگور

سورن کیرکگور و سخنان آموزنده وی

تکرار کتابی است که در سال 1843 توسط سورن کیرکگور نوشته شد و با نام مستعار کنستانتین کنستانتیوس منتشر شده است تا نامش منعکس کننده ی مضمون کتاب باشد. کنستانتین در این کتاب بررسی می کند که تکرار امکان پذیر است یا خیر، این کتاب شامل آزمایش های او و رابطه ی او با بیمار بی نامی است که در طول کتاب از او با عنوان مرد جوان نام می برد.

مرد جوان عاشق دختری می شود، به او پیشنهاد ازدواج می دهد، این پیشنهاد پذیرفته می شود، اما مرد جوان اکنون نظر خود را تغییر داده است. کنستانتین به محرم راز مرد جوان تبدیل می شود. و در واقع مشکل مرد جوان همان مشکلی است که خود کیرکگور با رجین اولسن داشت. او به او پیشنهاد ازدواج کرده بود، او قبول کرده بود، اما کیرکگور نظر خود را تغییر داده بود. کیرکگارد به ” آزمایش کردن احساسات نامزدش” متهم شد.

در کتاب تکرار کنستانتین معتقد است که “تکرار و یادآوری یک حرکت است، در جهت های مخالف، چرا که چیزی که یادآوری می شود در واقع تکرار می شود .” فردی ممکن است سعی کند “لذت را به طور مداوم تکرار کند و لذت را در چیزی موقتی جاودانه کند”. این همان چیزی است که کنستانتین در تلاش است تا آن را انجام دهد. وی امیدوار است که تکرار به یک مقوله جدید فلسفی تبدیل شود.

کتاب تکرار را به نوعی میتوان تکمله ای بر بهترین اثر کیرکگور یعنی ترس و لرز دانست.حال آنکه دغدغه ی نویسنده در هر دو کتاب مسئله ی اخلاق و رابطه ی آن با ایمان بوده است با این تفاوت که داستان تکرار درباره ی یک نامزدی ناتمام و داستان ترس و لرز مسئله ی ابراهیم و اسحاق است.

مطلب مشابه: سخنان فرانسوا ولتر فیلسوف معروف؛ 50 جمله آموزنده فلسفی زندگی از ولتر

~ ویتگنشتاین زمانی گفته بود «کیرکگور با اختلاف عمیق‌ترین متفکر قرن نوزدهم است. او قدیس بود». عمیق‌بودن وظیفۀ فیلسوف است، اما «قدیس»بودن چطور؟ منظور ویتگنشتاین بی‌ربط به ماجرای عاشقی کیرکگور نیست: چهار سال پس از آن لحظه‌ای که سورنِ جوان فهمید عاشق رگینه اولسن شده است، تصمیم گرفت از او جدا شود، گرچه همچنان دلبستۀ عشقِ او بود. کلر کارلایل در کتاب جدیدش توضیح می‌دهد قربانی‌کردن عشق رگینه چگونه سرمشق دین‌داری و فلسفۀ کیرکگور شده بود.

‍ آنکه امید می‌وَرزَد بزدل است.

«تکرار» را خواستن، شهامت می‌طلبد.

آن‌که امید می‌ورزد بزدل است، آن‌که فقط به یاد می‌آورد هوس‌باز است، ولی او که تکرار را می‌خواهد مَرد است.

ولی آن‌که درنمی‌یابد که زندگی تکرار است و این زیباییِ زندگی است، خود را محکوم کرده است و سزاوارِ چیزی بیش از آن‌چه به طورِ قطع بر سرش می‌آید نیست ــ هلاکت.

«امید» به جامه‌ای نو می‌ماند، آهار خورده و شَق و رَق و شیک، که با این همه هرگز آن را تن نکرده‌ای و از همین روی نمی‌دانی آیا اندازه‌ات هست و به تو می‌آید یا نه.

«تذکار» جامه‌ای است که دور انداخته‌ای، که هرچند زیبا، دیگر اندازه‌ات نیست و برایت تنگ شده است.

«تکرار» جامه‌ای است که هرگز کهنه نمی‌شود و از بین نمی‌رود، راحت است و راست بر قامتِ تو دوخته، نه تنگ و نه گشاد.

«امید» دوشیزه‌ای است دلربا، اما ماهیِ گریز است. «تذکار» پیرزنی زیباست که در لحظه به کاری نمی‌آید. «تکرار» همسری محبوب است که هرگز از او سیر نمی‌شوی.

(سورن کیرکگور : تکرار/جستاری در روان‌شناسیِ تجربی/ترجمه‌یِ صالح نجفی/نشرِ مرکز)

من در عنفوان جوانی در غار تروفونیوس یادم رفت که چگونه باید خندید؛ هنگامی که مسن تر شدم، هنگامی که چشم واکردم و واقعیت را دیدم، شروع کردم به خندیدن و از آن پس خنده ام بند نیامده است.

دیدم که زندگی معنایی جز امرار معاش و هدفی به غیر از رسیدن به مقام و منصب ندارد، دیدم که میل سرشار عشق را غایتی جز تصاحب دختری پولدار نیست، دیدم که میمنت دوستی معنایی جز  یاری کردن به یکدیگر به هنگام تنگدستی ندارد، دیدم که حکمت یعنی آنچه از نظر اکثریت دانایی است، دیدم شوق و ذوق مایه ای جز شهوت سخنرانی ندارد، دیدم که شجاعت یعنی خطر ده سکه جریمه شدن را به جان خریدن، دیدم صمیمیت یعنی این که بعد از شام بگویی «خواهش میکنم، قابلی نداشت»، و ترس از خدا یعنی سالی یک بار رفتن به مراسم عشاء ربانی. این بود آنچه دیدم، و خندیدم.

به کند و زنجیری بسته شده ام بافته از قماش خیالات تیره و تار، رویاهای وحشت بار، اندیشه های بی قرار، دلشوره های مهیب، اضطراب های توضیح ناپذیر. این زنجیر «بسی منعطف و نرم است چون ابریشم، کشسان است و مقاوم در برابر قوی ترین تنش ها، و نمیتوان آن را پاره کرد»

یا این یا آن

سورن کیرکگور

صالح نجفی

مطلب مشابه: سخنان اسپینوزا فیلسوف هلندی؛ جملات فلسفی عمیق درباره زندگی

سخنان آموزنده و سنگین از سورن کی‌یرکگور

جملاتی از سورن کیرکگور

امید به جامه ای نو می ماند ، آهار خورده و شق و رق و شیک ، که با این همه آن را به تن نکرده ای و از همین روی نمی دانی آیا اندازه ات هست و به تو می آید یا نه . تذکار (یادآوری) جامه ای است که دور انداخته ای ، که هر چند زیبا، دیگر به اندازه ات نیست و برایت تنگ شده است . تکرار جامه ای هست که هرگز کهنه نمی شود و ازبین نمی رود ، راحت است و راست بر قامت تو دوخته ، نه تنگ و نه گشاد. امید دوشیزه ای است دلربا اما ماهی گریز است. تذکار پیرزنی زیباست که در لحظه به کار نمی آید. تکرار همسری محبوب است که هرگز از او سیر نمی شوی چرا که آدمی فقط از تازه ها سیر می شود و از قدیمی ها هرگز

عشق، نیازمند عمق، اخلاص و وفاداری‌ست؛ بدون آن [ژرفا و اخلاص] عشق چیزی جز هوسبازی نیست. عشق حقیقی متعهد و پایبند به پیوندهای طولانی‌ست؛ [و] به آزادی تنها برای تاثیر بخشی به انتخابی که کرده است نیاز دارد و نه برای به‌ دست آوردن‌اش. هر عشق عمیق و حقیقی به قربانی کردن نیاز دارد. عشق و ایمان دینی، با هم بیش از یک نقطه مشترک دارند. [هر دو] اعتماد بی‌قید و شرط و تسلیم را می‌طلبند. درست همانطور که مومن خودش را به خداوند و به فیض او وا می‌گذارد، عشق هم خودش را در عالی‌ترین رازآمیزی و شگفت‌انگیزی، تنها به کسانی که از خودگذشتگی بی‌حد و حصر و وفاداری عاطفی دارند نشان می‌دهد. و از آنجا که [عاشق بودن حقیقی] بسیار دشوار است، تنها عده‌ای از میرندگان می‌توانند جلوه بفروشند که به آن دست یافته‌اند، تا مگر هیچ انسانی آن را آسان نیابد. عشق ارزان نیست. زنهار که ارزان جلوه‌اش دهیم!

اما سفسطه‌گری هرآینه‌ مقابله‌ی دائمیِ‌ معرفت است با نمودِ در خدمتِ نفسانیت که هرگز نمی‌تواند در این رویارویی به پیروزیِ قاطعی دست یابد، زیرا نمود با همان سرعتی که زمین می‌خورد باز برمی‌خیزد، و از آن‌جا که فقط معرفتی که چونان فرشته‌ی نجات نمود را از چنگِ مرگ می‌رباید و آن را از ساحتِ مرگ به عرصه‌ی زندگی انتقال می‌دهد می‌تواند در این جنگِ تن‌به‌تن پیروز شود، سفسطه سرآخر خود را زیرِ بارِ‌ انبوهِ بی حدّوحصرِ نمودها می‌بیند.

هر معرفتی نیازمندِ شجاعت است، و فقط کسی که شهامت دارد زندگیِ خود را فدا کند می‌تواند زندگی‌اش را نجات بدهد؛ برایِ هرکسی همان اتفاقی می‌افتد که برایِ اُرفِئوس افتاد، همو که می‌خواست به جهانِ زیرزمین برود تا همسرش را بازگرداند، ولی خدایان فقط سایه‌ی او را به مردِ بی‌نوا نشان‌ دادند، زیرا او را نوازنده‌ای دستخوشِ‌ عواطف و احساسات می‌انگاشتند که شهامت نداشت زندگی‌اش را در راهِ عشقش فدا کند.

در یک سالنِ تئاتر، اتاقکِ پشت‌صحنه آتش گرفت. دلقک، رویِ صحنه آمد تا دیگران را خبر کند. تماشاچیان خیال کردند که این یک شوخی است و دلقک را تشویق کردند. دلقک دوباره هشدار داد، تشویق بالاتر گرفت.

این همان پایانی است که من برایِ جهان تصور می‌کنم، یک تشویقِ همگانی از سویِ رندانی که ایمان دارند، این جهان یک شوخی است.

سورن کی‌یرکگور

کارکرد دعا تأثیر بر خدا نیست، بلکه کارکرد آن تأثیر بر طبیعت دعاکننده است.

سورن کی‌یرکگور

زندگی باید رو به عقب درک شود و رو به جلو زیست شود.

سورن کی‌یرکگور

مطلب مشابه: سخنان اپیکور فیلسوف یونانی با جملات فوق العاده زیبا و عکس نوشته

سخنان آموزنده و سنگین از سورن کی‌یرکگور

اگر دائما خود را با نقاب‌هایی که برای دیگران به چهره می‌زنی بشناسانی، آن لحظه که فرا می‌رسد و باید نقاب از چهره برداری پشت آن نقاب دیگر هیچ چیز نیست.

سورن کی‌یرکگور

بزرگ‌ترین تهدید، خطرِ از دست دادنِ خود است، که به‌قدری بی‌سروصدا رخ می‌دهد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده…

سورن کی‌یرکگور – قدم اول

مسئله اصلی، پیدا کردن حقیقتی است که برای من حقیقت باشد، پیدا کردن فکری که دلم بخواهد محض خاطر آن زندگی کنم و بمیرم.

سورن کی‌یر کگورر

مطلب مشابه: سخنان رنه دکارت فیلسوف و دانشمند؛ با سخنان ناب آموزنده

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو