مغزهای کوچک زنگ زده جدیدترین ساختهی هومن سیدی و پنجمین فیلم بلند او بعد از خشم و هیاهو ست. خانوادهای در محلهای در جنوب شهر زندگی میکنند و کارگاه تولید مواد مخدر صنعتی دارند. سه برادر به نامهای شهروز، شکور، شاهین و یک خواهر به نام شهره، پدر و مادر و مادربزرگ اعضای این خانواده هستند. در ادامه با تحلیل و نقد فیلم مغزهای کوچک زنگ زده با نت نوشت همراه باشید.
“شاهین” با بازی “نوید محمدزاده“، “شکور” با بازی “فرهاد اصلانی” بازیگران و نقشهای اصلی فیلم هستند. لوکیشن فیلم یک محله در جنوب شهر است که ما از آن فقط نماهایی گذرا از تعدادی محدودی خانه میبینیم و مختصات و مشخصات دیگر این محله از جمله سایر ساکنین محله و روابط بین آنها در دسترس نیست.
بیشتر بخوانید: مروری بر زندگینامه و آثار هومن سیدی؛ سیر تکاملی یک کارگردان
ابتدای این متن را با تحلیل فیلم مغزهای کوچک زنگ زده به قلم ادیسه عسکری آغاز خواهیم کرد:تحلیل فیلم مغزهای کوچک زنگ زده ؛ کلی گویی و بی حاصلی
برادر بزرگ خانواده، “شکور”، حکم یک پدرخوانده را دارد که تولید و قاچاق مواد مخدر صنعتی، قاچاق اسلحه، نگهداری در شرایط نامناسب از کودکان بی سرپرست و ربوده شده و تربیت آنها به منظور بهره برداریهای آینده بخشی از کارهای اوست.
خط اصلی داستان یک خانواده و روابط بین آنها است و به بهانهی آن “هومن سیدی” به طیف متفاوت و متنوعی از ضد هنجارهای اجتماعی چون تولید و قاچاق مواد مخدر و اسلحه، قتل، دزدی، آدم ربایی، تکدیگری، فقر، فحشا گریزی زده است.
قبل از تحلیل فیلم مغزهای کوچک زنگ زده باید متذکر شویم که همانطور که میتوان حدس زد پرداختن به هر یک از این معضلات خود فیلمی جدا میطلبد و مطرح شدن همهی این مسائل باعث شده است فیلم به نوعی تنها به هر کدام از این مسائل سرک کشیده باشد. هر یک از این معضلات در یک خرده پیرنگ روایت میشود.
خرده پیرنگها در یک فیلم و یا داستان باید در ارتباط با پیرنگ اصلی و خدمت یک درونمایه باشند و یا به شناخت شخصیتهای اصلی و پیشبرد داستان کمک کند. اما در مغزهای کوچک زنگ زده هر کدام سوژهی متفاوتی دارد و ماجرایی مجزا که تنها نقطه اشتراکشان پرداختن به ناهنجاریهای اجتماعی است.
و باعث تکه تکه شدن فیلم و سرگردانی شخصیتها و اجرای یک سری واکنشهای خشن و اتفاقات اکشن و صحنههای پر زد و خورد اگزجره شده است.
مسیر تحول شخصیت شاهین با بازی نوید محمدزاده قابل باور نیست. پیشینهای که از او ارائه میشود و نقش او در اتفاقات فیلم به نحوی است که باعث میشود نتوانیم تحول او را باور کنیم.
فیلم مغزهای کوچک زنگ زده صرفا یک واقع نمایی در مقیاس تشدید شده از معضلات اجتماعی است. و چیزی فراتر و عمیق تر از یک بازنمایش صرف عرضه نمیکند. با اینکه هومن سیدی با به نمایش گذاشتن به عنوان مثال بازی بچهها در دل خرابهها تلاش دارد تصویری انسانی و بعدهای مختلف از این آدمها و آمال و آرزوهایشان ارائه دهد اما موفق نمیشود که با دو یا سه نما و دیالوگ شخصیتها این مهم را به انجام برساند.
لحن دیالوگها و دایرهی کلمات افراد همه شبیه به هم است. تمامی این شخصیتها گاه دیالوگهای عمیق و متفکرانه در باب زندگی به زبان میآورند که با توجه به پیشینهای که در مورد آنها ارائه شده قابل باور نیست. و این نکته نباید در تحلیل فیلم مغزهای کوچک زنگ زده از قلم بیفتد!
این افراد گاهی بسیار احمق و گاهی بسیار فیلسوفند.
ریتم فیلم مغزهای کوچک زنگ زده تند است، دیالوگها پینگ پونگی و با سرعت مناسب رد و بدل میشوند. نماها در فضاهای خارجی و بعضا وسیع فیلمبرداری شدند. لوکیشن و نماها گرفته شده کاملن در خدمت القای فضای تلخ و خشن و سرد فیلم هستند.
فیلم با مونولوگی آغاز و به پایان میرسد که به نوعی خبر از محتوی فیلم میدهد:
“میگن اگه چوپان نباشه گوسفندا تلف میشن، یا گم میشن یا گرگ بهشون میزنه یا از گرسنگی میمیرن، چون مغز ندارن. هر کی مغز نداره به چوپان احتیاج داره. به چوپان دل سوز. چوپان حکم پدر و برای گوسفندها داره، آدم بدون پدر هیچی نیست.”
پنجمین ساختهی هومن سیدی در ادامهی آثار گذشتهاش به مسائل و ناهنجاریها و بزهکاریهای اجتماعی میبپردازد و در بخش سودای سیمرغ ۲ از جشنواره فجر در سال ۱۳۹۷ حضور پیدا کرد.
بیشتر بخوانید: فیلم خشم و هیاهو از هومن سیدی؛ ترازوی خیانت و عشق
در ادامه با نقد فیلم مغزهای کوچک زنگ زده به قلم آرش منادی همراه باشید:مغزهای کوچک زنگ زده از هومن سیدی؛ گوسفندانی بیهویت، چوپانانی مریض
مغزهای کوچک زنگ زده پنجمین فیلم بلند هومن سیدی در مقام کارگردان است. فیلمی که با اثر پیشین او یعنی خشم و هیاهو تفاوتهای بسیاری دارد اما در امتداد دو اثر پیشین وی اعترافات ذهن خطرناک من قرار میگیرد.
اگر در “خشم و هیاهو” بیشتر لوکیشنها داخلی هستند و دوربین پیمان شادمانفر با صبر و حوصله قاب هایی عموما ایستا و نماهای بلند بدون کات را قاب میگیرد، این بار بیشتر لوکیشنها خارجی و در جایی ناکجاآباد هستند و دوربین او بیشتر روی دست نماهای بی نظم و کوتاه را قاب میگیرد که خب البته این امر بسیار در خدمت فضا و داستان ملتهب آن میباشد.
فیلمبرداری که به اعترافات ذهن خطرناک من کم شباهت نیست. تفاوت فیلمها حتی خود را در چهره پردازی بازیگران نیز نشان داده است. اگر در “خشم و هیاهو” با چهرههای عادی تری رو به رو هستیم، در مغزهای کوچک زنگ زده همانند “اعترافات ذهن خطرناک من” (البته این بار اگزجره تر) با چهرههای دفرمه و بدنهای نامتناسب برخورد میکنیم.
گرچه از “آفریقا”، نخستین فیلم هومن سیدی تا همین “مغزهای کوچک زنگ زده”، با یک مفهوم مشترک که نخ ارتباطی تمام این پنج فیلم هستند رو به رو میشویم.
بزهکاری و پلیدی و تاریکی انسان معاصر. دیگر نکتهی اشتراک تمام این فیلم ها، وجود شخصیتی با ظاهر بی اندازه چاق میباشد که نماد شهوت، عصبیت، خشونت و خوی غریزی و غیر انسانی است.
در مغزهای کوچک زنگ زده، شخصیت شکور (فرهاد اصلانی) در چنین شمایلی قرار میگیرد که نسبت به فیلمهای پیشین نقش پررنگ تری را دارد. که اوج این مفاهیم را در سکانس خفه شدن شهره (لادن ژاوه وند) میبینیم که در حالی که شام میخورد (رفتاری غریزی) بی هیچ واکنشی از او اتفاق میافتد.
اما بیایم از اشتراکات عبور کنیم و به خود مغزهای کوچک زنگ زده بپردازیم. فیلم در فضایی میگذرد که چندان شباهتی به فضاهای آشنای شهری نیست و بیشتر به حلبی آبادی مالیخولیایی شباهت دارد و بسیار بدوی است.
ساکنینش هر یک نقصی در جسم خود دارند. روی پیشانی شاهین (نوید محمدزاده) فرورفتگی است. مادربزرگ توان راه رفتن ندارد و چهار دست و پا حرکت میکند. پدر (فرید سجادی حسینی) نیز از فرط اعتیاد در گنداب است و از ریخت افتاده.
مادر با نحوه حرکت کند و چشمان از حدقه درآمدهاش چندان انسانی نمینماید و به عجوزهای مانند است. در صورت و بدن شهروز اثرات ضربات چاقو دیده میشود. درباره ظاهر شکور هم که پیشتر در سطور بالا گفته شد.
گویی در این فضای دوزخی هر یک داغ نشانی را بر خود دارند. تنها کسانی که چهره انسانی تر و عادی تری نسبت به بقیه دارند شهره و مسعود (هومن سیدی) هستند و همین دو نفر هم هستند که در انتها از این بدویت فرار میکنند (فراری داده میشوند).
این دفرمگی و غیر انسانی بودن ظاهر شخصیتها بسیار هماهنگ با فضای خودساخته فیلم برای این ساکنین با خانهها و کویهای خرابه و پوسیدهاش میباشد و یک مجموعه خراب را که در جای جایش خلاف جریان دارد میباشد.
گرچه در این جامعه بدوی ظواهر مدرن مثل موبایل وجود دارد اما تفکراتشان همن قدر عقب مانده و زنگ زده است که شهره را برای رنگ موی هفت رنگش تا مرز نابودی میبرند.
بیشتر بخوانید: فیلم خشم و هیاهو از هومن سیدی؛ ترازوی خیانت و عشق
تمام آدمهای فیلم نیز بی پدر و مادر (خانواده) میباشند که از کودکی تحت سرپرستی شکور و برای بزهکاری تربیت شده اند. پدر و مادر (خانواده) نماد هویت هر فرد و جامعهای است. جامعهای که در آن خانواده پایه و اوضاع درستی نداشته باشد رو به زوال و نابودی میرود.
درست مانند وضعیت جامعه نمایش داده شده در فیلم. چرا که خانواده مهمترین رکن هر جامعهای است و نابودیاش مرگ جامعه را در پی دارد. در فیلم هر کس که در نهایت خانواده خویش را مییابد حالی بهتر از وضعیت پیشینش دارد.
مانند امیر که پس از یافتن پدرش آرام تر میشود. اما شاهین که یکی از همین بی هویت هاست با اینکه در انتها تصمیم به بهبود بخشیدن اوضاع میکند اما در انتها در میان آن جماعت گله وار و در مواجهه با شهروز که جانشین شکور است با مونولوگی که در شروع فیلم هم مبنی بر گوسفند بودن مردم و نیاز به چوپان داشتن این بار روی چهره شهروز نمیتواند کاری از پیش ببرد و این چرخه مریض و زنگ زده کماکان ادامه مییابد.
مغزهای کوچک زنگ زده داستان آدمهای بی هویتی است که گله وار پیش میروند تا به نابودی برسند و راه نجاتشان آگاهی و هویت دار شدنشان میباشد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم به وقت شام از ابراهیم حاتمی کیا، ارتفاع قرمز و مرثیهای برای پالمیرا