این سؤال، پرسشی بینهایت عمیق است و هر کس میتواند آن را به گونهای پاسخ دهد، چرا که پرسشهای ذهنی و اجتماعی آدمیان برخاسته از بسترهای متفاوتی است و بیشک میتواند پاسخهایی بیشمار، متفاوت و گاه متاقض در پی داشته باشد.
شاید این سؤال را بتوان به روایت پیش رو نیز پاسخ داد: تصور کنید که برخی از ما، زمانی که وارد جمعی میشویم، میبینیم که هر کس برای خود دنیایی، آرزویی، رویایی، علاقهای، ایدهای و راهی در زندگی دارد، به حرفهای آنها گوش فرا میدهیم و گاهی خود را به طور ناخودآگاه به جای آنها قرار میدهیم، به آرزو و رویای آنها میاندیشیم، گاهی ایدهی آنها را به ودیعه میگیریم و حتی بعد از مدتها متوجه میشویم که مدت زیادی را به جای آنها زندگی کرده، ایدهی آنها را دنبال کرده و از خود خودمان غافل شدهایم.
به راحتی متوجه میشویم که ما شکل دیگری را به خود گرفته و فرسنگها از خود واقعیمان فاصله گرفتهایم. بدون توجه به اصل اساسی تفاوت در ذات بشری! این فرایند، یکی از پیامدهای نداشتن استقلال روانی و ذهنی انسانها است.
انسانهایی که هر روز یک کپی از دیگری هستند. به همین خاطر است که بیشتر ایدههایمان به شکست منتهی میشود. زیرا ایدهها متعلق به ما نیستند، در واقع، این آرزوها و رویاها هستند که متعلق به ما هستند.
ما با ایدههای دیگران، آرزوها و رویاهایمان را شکل میدهیم، غافل از آنکه دیگری، راهی را طی کرده، به سازوکارهای فراوان اندیشیده و زندگی دیگری را تجربه کرده تا به ایدهای رسیده و آرزو و رویایی را بنا نهاده است. این است که گاهی کودکی، نوجوانی و جوانی با دیدن رویایی در دنیای دیگری آرزوی داشتن آن را میکند.
این رویای عاریهای برخواسته از تخیل، خلاقیت و دنیای ذهنی او نیست و صرفاً متعلق به دیگری است. این فرایند، رابطهی مستقیم و معناداری با شکاف نسلها و ایجاد فاصلههای ذهنی بین افراد خانواده دارد.
به عنوان مثال، وقتی فرزندی از یک خانواده، به دنبال رویای دیگری باشد، احساس فاصلهی روانی با خانوادهی خود پیدا میکند، و ممکن است خانوادهی خود و نداشتههای خود را مسئول نرسیدن به رویاهایش بداند، به همین خاطر است که اگر گاهی کسی به دنبال رویایی باشد که مطابق با دنیای ذهنی او نباشد، و خانواده او با او موافق نباشند، معمولاً به دنبال پیدا کردن موافقی از دنیای خارج میگردد.
این زمان است که باید به او گفت، به خانوادهات اعتماد کن، زیرا آنها فرزند خود را میشناسند، منابع موجود و در دسترس را میشناسند. اما وقتی ما رویاهای دیگران را دنبال میکنیم، گویی در سیارهای دیگر زندگی میکنیم و امید واهی رفتن به سیارهای دیگر را در سر میپرورانیم.
در حالی که برای رفتن، نه برنامهای داریم، نه ایدهای، نه منابعی، نه سرمایهای، نه پشتوانهای! صرفاً دنبال یک رویای بیهوده هستیم! چرا این رویا به واقعیت نمیپیوندد، زیرا رویای هر کس متعلق به خود اوست و خلاقیت باعث آن شده است. اما وقتی رویای ما کپی رویای دیگران باشد، این رویا بدون توجه به واقعیت موجود، ساخته و پرداخته شده است.
آدمی باید برای برآوردن رویاهایش به واقعیت خود، منابع خود، پشتوانههای خود، راههایی که میتواند خلق کند، راههایی که میتواند پیدا کند، نظر افکند. نه اینکه با ترسیمی غیرواقعی از خود به دنبال رویاهای دیگران برود. به رویاهای خود نزدیک شویم.
به خود نزدیک شویم و راه خلاقیت و شکوفایی را در زندگی خود بیابیم! به گفتهی اندیشمندی … «همان جایی که هستی! با همان چیزهایی که داری! همان کاری که از دستت ساخته است را انجام بده» .