صبح شده آفتاب اومده

 


وای جواب مامان جونو

ای خدا چی بدم

 


اول جامو جمع می کنم


بعد چایی رو دم می کنم

 


حاضر می شم برای ورزش


ورزشهای ساده و نرمش

 


با صابون خوشبو، می شورم دست و رو

صورتم می شه از پاکی چو گلها

 

 

مامانم واسه من یه چایی می ریزن


بوسم هم میکنن، میگن: بفرما



کودکان,قصه کودک,قصه کودکان, قصه برای کودک,شعر کودکان,شعر کودک, شعر برای کودکان,قصه های کودکان,شعر کودکانه آفتاب در اومده,شعرآفتاب در اومده کودکان,قصه کودک,قصه کودکان, قصه برای کودک,شعر کودکان,شعر کودک, شعر برای کودکان,قصه های کودکان,شعر کودکانه آفتاب در اومده,شعرآفتاب در اومده