مجموعه بهترین شعر عاشقانه کوتاه و بلند از شاعران معاصر و سنتی

مجموعه بهترین شعر عاشقانه کوتاه و بلند از شاعران معاصر و سنتی


منبع: ستاره

480

1398/12/8

02:17


مجموعه بهترین شعر عاشقانه کوتاه و بلند از مجموعه شعر عاشقانه شاملو، مجموعه شعر عاشقانه حافظ، مجموعه شعر عاشقانه مولانا و دیگر شاعران جدید و سنتی انتخاب و ارائه شده اند.

مجموعه بهترین شعر عاشقانه کوتاه و بلند از شاعران معاصر و سنتی


ستاره |
سرویس سرگرمی -
شعر همانند پرنده‌ای است که از قلب شاعر عاشق پرواز می‌کند تا خود را بر فراز قلب معشوق برساند و در آنجا منزل کند. شعر عاشقانه هرچه کوتاه‌تر باشد، زودتر می‌تواند در دل جای بگیرد؛ آسان‌تر حفظ شود و در خاطر معشوق بماند و پس از آن تمام عاشقان جهان آن شعر عاشقانه کوتاه را برای معشوقشان زمزمه کنند. گلچینی از شعر کوتاه عاشقانه شامل اشعار سنتی، اشعار معاصر و تک‌بیت‌های عاشقانه در مطلب پیش رو جمع‌آوری شده است.


در این مطلب بخوانید:


شعر عاشقانه کوتاه 

هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است

او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است

خاقانی

 
دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

شیخ بهایی


~~~✦✦✦~~~

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

رابعه قزداری

~~~✦✦✦~~~

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

وحشی بافقی

 
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل

رودکی

~~~✦✦✦~~~

جهان بی عشق سامانی ندارد
فلک بی میل دورانی ندارد

نه مردم شد کسی کز عشق پاکست
که مردم عشق و باقی آب و خاکست

چراغ جمله عالم عقل و دینست
تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

امیرخسرو دهلوی

~~~✦✦✦~~~

هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد

تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد
 
هاتف اصفهانی

ای ابر چراست روز و شب چشم تو تر
وی فاخته زار چند نالی به سحر

ای لاله چرا جامه دریدی در بر
از یار جدایید چو مسعود مگر

مسعود سعد سلمان

~~~✦✦✦~~~

عشق تو عالم دل جمله به یکبار گرفت
بختیار اوست برما که تو را یار گرفت

من اسیر خود واز عشق جهانی بی‌خود
من درین ظلمت و عالم همه انوار گرفت

سیف فرغانی
 


شعر عاشقانه کوتاه ؛ محمدعلی بهمنی

 

شعر نو عاشقانه

من
دل رفتن نداشتم
درخت خانه‌ات ماندم

تو
رفتن را
دل دل نکن

ریزش برگ‌هایم
آزارت می‌دهد

محمدعلی بهمنی

~~~✦✦✦~~~

اشک رازی‌ست
لبخند رازی‌ست
عشق رازی‌ست
اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود

احمد شاملو

~~~✦✦✦~~~

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم

می‌گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم

فروغ فرخزاد
 
 
 

شعر عاشقانه



هر قفلی که می‌خواهد
به درگاه خانه‌ات باشد

عشق پیچکی است
که دیوار نمی‌شناسد

~~~✦✦✦~~~

چه فرقی می‌کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من؟!

چه فرقی می‌کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان آغاز می‌شود؟!

گروس عبدالملکیان

 
نه چتر با خود داشت نه روزنامه نه چمدان
عاشق‌اش شدم...
از کجا باید می‌دانستم
مسافر است؟!

مژگان عباسلو

~~~✦✦✦~~~

برایم شعر بفرست
حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت
برای تو می‌گویند

می‌خواهم بدانم
دیگران که دچار تو می‌شوند
تا کجای شعر پیش می‌روند

تا کجای عشق
تا کجای جاده‌ای که من
در انتهای آن ایستاده‌ام

افشین یداللهی
 
 

ملوانی شوریده
خلبانی سر به هوا
شاعری عاشق
قصابی دل رحم
کارگری ساده...
آدم‌های زیادی در من هستند
که عاشق هیچ کدامشان نیستی

جلیل صفر بیگی

~~~✦✦✦~~~

همگان به جست‌ و جوی خانه می‌گردند
من کوچه‌ خلوتی را می‌خواهم
بی‌ انتها برای رفتن
بی‌ واژه برای سرودن
و آسمانی برای پرواز کردن
عاشقانه اوج گرفتن
رها شدن

سیدعلی صالحی

~~~✦✦✦~~~
 

اشعار عاشقانه کوتاه


کاری کن
ساحل
رویای رسیدن به تو نباشد
در دریا
چاره جز
عاشق بودن
نیست

کیکاووس یاکیده

~~~✦✦✦~~~

این عشق ماندنی این شعر بودنی
این لحظه‌های با تو نشستن سرودنی‌ست

من پاکباز عاشقم از عاشقان تو
با مرگ آزمای با مرگ
اگر که شیوه تو آزمودنی‌ست

حمید مصدق

~~~✦✦✦~~~

چندان به تماشایش برنشستیم
که بامدادی دیگر برآمد
و بهاری دیگر

از چشم اندازهای بی برگشت در رسید
از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه
نبردی پرداختیم که حنظل انتظار
بر ما گوارا آمد

ای آفتاب که برنیامدنت
شب را جاودانه می‌سازد
بر من بتاب
پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم

محمد شمس لنگرودی

~~~✦✦✦~~~

به خاطر مردم است که می‌گویم
گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار

دنیا
دارد از شعرهای عاشقانه تهی می‌شود
و مردم نمی‌دانند
چگونه می‌شود بی هیچ واژه ای
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت

لیلا کردبچه

~~~✦✦✦~~~

در این هستی غم انگیز
وقتی حتی روشن كردن یک چراغ ساده «دوستت دارم»
كام زندگی را تلخ می‌كند

وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی‌ات
زندگی را تا مرزهای دوزخ می‌لغزاند
دیگر نازنین من
چه جای اندوه؟
چه جای اگر؟
چه جای كاش؟
و من...

این حرف آخر نیست!
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه
از لذت گفتنش امتناع كنم

مصطفی مستور
 
 

عکس نوشته خوشا آن دل که دلدارش تو گردی عراقی

 

تک بیت‌های ناب عاشقانه

خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشی

عراقی

~~~✦✦✦~~~

رشته جان من سوخته بگسیخته باد
گر ز عشق سر زلفت ندهم جان همه شب

~~~✦✦✦~~~

من چون ز دام عشق رهائی طلب کنم
کانکس که خسته است بتیغ تو رسته است

~~~✦✦✦~~~

عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست

خواجوی کرمانی

~~~✦✦✦~~~

خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران
صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد

خاقانی

~~~✦✦✦~~~
 
 

منتخب بهترین شعرهای عاشقانه کوتاه

 

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

حافظ
 

نیست پروا تلخکامان را ز تلخی‌های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

~~~✦✦✦~~~

صائب شکایت از ستم یار چون کند؟
هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است

~~~✦✦✦~~~

عشق از سر رفت بیرون و غرور او نرفت
ناز مهمان را ز صاحب خانه می‌باید کشید

صائب تبریزی

~~~✦✦✦~~~

دل بیمار را در عشق آن بت
شفا از نعره‌های عاشقانه است

عطار

~~~✦✦✦~~~

ما را ز درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار

سعدی

 

شعر عاشقانه

شعر عاشقانه هوشنگ ابتهاج

دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست

چنان ز لذت دریا پر است کشتی ما
که بیم ورطه و اندیشهٔ کنارش نیست

کسی به‌سان صدف واکند دهان نیاز
که نازنین گوهری چون تو در کنارش نیست

خیال دوست گل‌افشان اشک من دیده‌ست
هزار شکر که این دیده شرمسارش نیست

نه من ز حلقهٔ دیوانگان عشقم و بس
کدام سلسله دیدی که بی‌قرارش نیست

سوار من که ازل تا ابد گذرگه اوست
سری نماند که بر خاک رهگذارش نیست

ز تشنه‌کامی خود آب می‌خورد دل من
کویر سوخته‌جان منت بهارش نیست

عروس طبع من ای سایه هر چه دل ببرد
هنوز دلبری شعر شهریارش نیست

~~~✦✦✦~~~

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من توست

 

گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

 

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

 

 

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

 

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

 

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

 

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل

هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

 

سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر

وه از این آتش روشن که به جان من و توست

~~~✦✦✦~~~

ای عشق همه بهانه از توست

من خامشم این ترانه از توست

آن بانگ بلند صبحگاهی

وین زمزمه شبانه از توست

من انده خویش را ندانم

این گریه بی بهانه از توست

ای آتش جان پاکبازان

در خرمن من زبانه از توست

افسون شده تو را زبان نیست

ور هست همه فسانه از توست

کشتی مرا چه بیم دریا؟

طوفان ز تو و کرانه از توست

گر باده دهی و گرنه ، غم نیست

مست از تو ، شرابخانه از توست

می را چه اثر به پیش چشمت؟

کاین مستی شادمانه از توست

پیش تو چه توسنی کند عقل؟

رام است که تازیانه از توست

من می‌گذرم خموش و گمنام

آوازه جاودانه از توست

چون سایه مرا ز خاک برگیر

کاینجا سر و آستانه از توست

بیشتر بخوانید: گلچینی از زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج


شعر مولانا عاشقانه

در این قسمت، نگاهی خواهیم داشت به چند نمونه از مجموعه شعر عاشقانه مولانا

 

نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد

آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد

آن را که منم منصب معزول کجا گردد
آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد

آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد

از اشک شود ساقی این دیده من لیکن
بی نرگس مخمورش خماره نخواهد شد

بیمار شود عاشق اما بنمی میرد
ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد

خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر
آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد

~~~✦✦✦~~~

در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها

ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها

عاشقان دردکش را در درونه ذوق‌ها
عاقلان تیره دل را در درون انکارها

عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها

هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها

شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها

~~~✦✦✦~~~

عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد

از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد

ای پیش رو مردی امروز تو برخوردی
ای زاهد فردایی فردات مبارک باد

کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد
حلوا شده کلی حلوات مبارک باد

در خانقه سینه غوغاست فقیران را
ای سینه بی‌کینه غوغات مبارک باد

این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد
دریاش همی‌گوید دریات مبارک باد

ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد
ای طالب بالایی بالات مبارک باد

ای جان پسندیده جوییده و کوشیده
پرهات بروییده پرهات مبارک باد

خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی
کالای عجب بردی کالات مبارک باد

بهترین شعر عاشقانه سنتی


شعر عاشقانه حافظ

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

 

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

 

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

 

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

 

ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری

بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

 

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

 

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل

جانب عشق عزیز است فرومگذارش

 

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه

به دو جام دگر آشفته شود دستارش

 

دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود

نازپرورد وصال است مجو آزارش

~~~✦✦✦~~~

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

 

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند

جمال چهره تو حجت موجه ماست

 

ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید

هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

 

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد

گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

 

به حاجب در خلوت سرای خاص بگو

فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

 

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است

همیشه در نظر خاطر مرفه ماست

 

اگر به سالی حافظ دری زند بگشای

که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست

~~~✦✦✦~~~

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

 

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

 

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

 

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

 

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

 

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

 

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

بیشتر بخوانید: شعر عاشقانه حافظ؛ حافظ از عشق چه می‌گوید؟


شعر عاشقانه شاملو

من و تو…

من و تو یکی دهانیم

که با همه آوازش

به زیباتر سرودی خواناست.

من و تو یکی دیدگانیم

که دنیا را هر دَم

در منظرِ خویش

تازه‌تر می‌سازد.

نفرتی

از هرآنچه بازِمان دارد

از هرآنچه محصورِمان کند

از هرآنچه واداردِمان

که به دنبال بنگریم،

دستی

که خطی گستاخ به باطل می‌کشد. 

من و تو یکی شوریم

از هر شعله‌یی برتر،

که هیچگاه شکست را بر ما چیرگی نیست

چرا که از عشق

رویینه‌تنیم. 

و پرستویی که در سرْپناهِ ما آشیان کرده است

با آمدشدنی شتابناک

خانه را

از خدایی گم‌شده

لبریز می‌کند.

~~~✦✦✦~~~

من و تو، درخت و بارون …

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار ــ

نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه

میونِ جنگلا تاقم می‌کنه. 

تو بزرگی مثِ شب.

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی

مثِ شب. 

خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو.

تازه، وقتی بره مهتاب و

هنوز

شبِ تنها

باید

راهِ دوری‌رو بره تا دَمِ دروازه‌ی روز ــ

مثِ شب گود و بزرگی

مثِ شب.

تازه، روزم که بیاد

تو تمیزی

مثِ شبنم

مثِ صبح. 

تو مثِ مخملِ ابری

مثِ بوی علفی

مثِ اون ململِ مه نازکی:

اون ململِ مه

که رو عطرِ علفا، مثلِ بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

میونِ موندن و رفتن

میونِ مرگ و حیات. 

مثِ برفایی تو.

تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه

مثِ اون قله‌ی مغرورِ بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می‌خندی… 

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار،

نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه 

میونِ جنگلا تاقم می‌کنه. 

~~~✦✦✦~~~

سرودِ آن کس که از کوچه به خانه باز می‌گردد 

نه در خیال، که رویاروی می‌بینم

سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد. 

خاطره‌ام که آبستنِ عشقی سرشار است

کیفِ مادر شدن را

در خمیازه‌های انتظاری طولانی

مکرر می‌کند. 

خانه‌یی آرام و

اشتیاقِ پُرصداقتِ تو

تا نخستین خواننده‌ی هر سرودِ تازه باشی

چنان چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛

چرا که هر ترانه

فرزندی‌ست که از نوازشِ دست‌های گرمِ تو

نطفه بسته است…

میزی و چراغی،

کاغذهای سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده،

و بوسه‌یی

صله‌ی هر سروده‌ی نو. 

و تو ای جاذبه‌ی لطیفِ عطش که دشتِ خشک را دریا می‌کنی،

حقیقتی فریبنده‌تر از دروغ،

با زیبایی‌ات ــ باکره‌تر از فریب ــ که اندیشه‌ی مرا

از تمامیِ آفرینش‌ها بارور می‌کند!

در کنارِ تو خود را

من

کودکانه در جامه‌ی نودوزِ نوروزیِ خویش می‌یابم

در آن سالیانِ گم، که زشت‌اند

چرا که خطوطِ اندامِ تو را به یاد ندارند! 

خانه‌یی آرام و

انتظارِ پُراشتیاقِ تو تا نخستین خواننده‌ی هر سرودِ نو باشی.

خانه‌یی که در آن

سعادت

پاداشِ اعتماد است

و چشمه‌ها و نسیم

در آن می‌رویند. 

بامش بوسه و سایه است

و پنجره‌اش به کوچه نمی‌گشاید

و عینک‌ها و پستی‌ها را در آن راه نیست. 

بگذار از ما

نشانه‌ی زندگی

هم زباله‌یی باد که به کوچه می‌افکنیم

تا از گزندِ اهرمنانِ کتاب‌خوار

ــ که مادربزرگانِ نرینه‌نمای خویش‌اند ــ امانِمان باد. 

تو را و مرا

بی‌من و تو

بن‌بستِ خلوتی بس!

که حکایتِ من و آنان غمنامه‌ی دردی مکرر است:

که چون با خونِ خویش پروردمِشان

باری چه کنند

گر از نوشیدنِ خونِ منِشان

گزیر نیست؟ 

تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو

من و خانه‌مان

میزی و چراغی…

آری

در مرگ‌آورترین لحظه‌ی انتظار

زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال می‌گیرم.

در رؤیاها و

در امیدهایم!

مجموعه بهترین شعر عاشقانه بلند



بیشتر بخوانید: عاشقانه های شاملو 2 (آیدا و اشعار عاشقانه)

 

سخن آخر

مفهوم عشق در ادبیات فارسی جایگاه ویژه و خاصی دارد. در این مطلب، مجموعه ای از شعرهای شاعران معاصر و قدیمی را در باب عشق مرور کردیم. از شاعران معاصر که عزل‌های عاشقانه‌ زیبایی دارد می‌توان به فاضل نظری اشاره کرد. در انتها اگر دوست دارید می‌توانید برگزیده زیباترین اشعار فاضل نظری را نیز در سایت ستاره مطالعه کنید.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو