سرویس تجسمی هنرآنلاین: بن لیک مجری برنامه "هنر هفته" در یکی از برنامههای اخیر خبرنامه Art Newspaper با مارینا آبرامویچ به گفتوگو پرداخته است، چرا که این هنرمند حتی با وجود شیوع ویروس کرونا فعالیتهای خود را تعطیل نکرده است.
مارینا آبرامویچ در سال 1946 به دنیا آمده و این هنرمند یوگسلاویتبار که ساکن نیویورک است از اوایل دهه 1970 خلق آثار پرفورمنس را به صورت حرفهای آغاز کرد. او نخستین اجرای خود را در سال 1969 به مرکز جوانان بلگراد پیشنهاد میدهد و نام این اجرا "بیایید لباسهایتان را بشویم" بود و تماشاگران هم در آن شرکت داشتند. او از بدن به مثابه سوژه و رسانه اصلی هنرش استفاده میکند.
آبرامویچ در اواسط دهه هفتاد با اجراهای رادیکال و خلاقانهاش که با همکاری اولای هنرمند آلمانیتبار ساخته بود با عنوان "هنر راحت است" به شهرت رسید.
برخی از آثار نخستین آبرامویچ که تقریبا از خطرناکترین پرفورمنسهای او نیز هستند، نه فقط مشارکت تماشاگران که حس خشونت بالقوه آنان را نیز برانگیخت. اجراهای این هنرمند شخصی و به لحاظ فیزیکی و حسی آشکار و پرمخاطره بودند. او در اجراهای خود کنشهای زندگی روزمره مانند قدم زدن، جیغ کشیدن و در کل کارهای عادی زندگی را ملاک قرار میداد تا از این طریق قدرت نهفته در این کارها را افشا کند.
بن لیک در آغاز این برنامه برای مخاطبان توضیح میدهد حضور آبرامویچ در لندن برای برگزاری کلاسهای آکادمیک در دانشکده رویال آکادمی لندن بوده که به دلیل ویروس کرونا، برگزاری این کلاسها از سپتامبر امسال به سال آینده موکول شده است.
مجری هنر هفته، آبرامویچ را یکی از پیشکسوتان هنر نمایشی معرفی میکند که در سالهای اخیر اجراهای متعددی را روی صحنه برده است و میگوید: او از ابتدای سال جاری در حال سفر کردن بوده که نهایتا در اتریش ماندگار میشود.
بازتاب صحبتهای این هنرمند که امیدوار است در روزهای آتی بتواند به خانه خود در نیویورک بازگردد را با خبرنامه Art Newspaper میخوانید.
آیا شرایط کنونی و قرنطینه تاثیری بر تمرینات روزانه و اجرای شما گذاشته است یا نه؟ با این شرایط چگونه کنار آمدید؟
برای اینکه کاملا ناامیدتان کنم، باید بگویم که شرایط کنونی هیچ تاثیری بر روند کاری و زندگی من نداشته است. من یک زندگی کاملا مدرن دارم و همیشه در حال سفر هستم. اتاق هر هتلی مثل خانه خودم است. در هر صورت من در انزوا کار میکنم و شرایط کنونی تاثیر چندانی بر شیوه زندگی من نداشته است تنها روابط اجتماعیام را تغییر داده است. فاصلهگذاری اجتماعی باعث شده تعاملاتم با افراد از طریق مدیا تکنولوژی باشد که این هم به زعم خودش چیز بدی نیست. شما میتوانید از طریق فضای مجازی به دوستان و آشنایان خود پیام داده و با آنها در ارتباط باشید. کار ما همیشه بین دو بازده بوده است از یک سو به صورت گروهی و همکاری با دیگران و مجموعهها تعریف میشود و از سوی دیگر در انزوا کار میکنیم. مشکل اصلی امروز ما این است که مردم در ترس زندگی میکنند. چون اساسا انسان مایل به برنامهریزی و زندگی در قطعیت است و اینکه چه اتفاقی برایش در آینده خواهد افتاد که با شرایط امروز دنیا این برنامهریزی امکانپذیر نیست. چون معلوم نیست این شرایط کرونایی تا چه زمانی ادامه داشته باشد و مسافرت هم کلا ممنوع شده است که خودش معضلی است. من عاشق اینچنین موقعیتهاییام که باعث میشود انسانها یاد بگیرند در زمان حال فکر و زندگی کنند. چون ما فکر میکنیم که واقعیت به گونه دیگری است و آینده دیگری خواهیم داشت. ولی واقعیت زندگی ما همین چند لحظهای است که الان در آن هستیم. من الان با خودم فکر میکنم که در اتریش چه میکنم. همه ما در زیر یک آسمان هستیم و اگر همگی چند دقیقه دیگر بمیریم چه میشود؟ الان مسئله مهم واقعا چیست؟
آیا شما توانستهاید بر روی وقایع امروز تمرکز کنید یا به چرخهای دیگر وارد خواهید شد؟ منظورم این است که آیا ویروس کرونا توانسته بر روی کار شما اثری بگذارد و در آن خللی ایجاد کند؟ و آیا شما راهی برای آن یافتهاید؟
قطعا تاثیر داشته است. به نظرم شرایط امروز خیلی میتواند برای هنرمندان خطرناک باشد. این بیماری بر روی شیوه کار هنرمندان و همچنین تفکرات و ایدههای آنان تاثیرات زیادی داشته باشد. همین که مثلا فردا این ویروس کرونا به کجا خواهد رسید و یا چه اتفاقی برای جهان هستی رخ خواهد داد؟ خود همین احساسات بر روی تصور و دیدگاههای هنرمندان تاثیر بسرایی دارد. مثلا خود من زمانی که در یوگسلاوی زندگی میکردم به دلیل جنگهای بالکان و احساس شرمی که داشتم، زمان زیادی طول کشید تا بتوانم با شرایط سازگار شوم و اثری خلق کنم. حتی بعد از جنگ هم مایل نبودم اثری مربوط به جنگ در یوگسلاوی انجام دهم. در واقع میخواستم کاری ارائه دهم که احساس جنگ و مفاهیم جهانی که من از جنگ در ذهنم دارم به مخاطب منتقل کنم تا در هر مکان و هر زمان قابل فهم باشد. تصویری که هر فردی در هر کجای جهان فردی را کشت بتواند از این اثر برای نمایان ساختن آن استفاده کند. در مورد ویروس کرونا هم همینطور است. اگر شما مستقیما روی این موضوع کار کنید انگار دارید همان اخبار روزانه را دوباره بازخوانی میکنید و به نظر من کار هنر این نیست. هنر باید سوال کند، باید مخدوش کند، یا آینده را پیشبینی کند نه این که اخبار روز را بگوید. بهطور مثال در جنگ جهانی دوم همه اثرات مخرب جنگ را به تصویر میکشیدند اما ماتیس، گلها را نقاشی میکرد. این پاسخ بسیار خوبی است به این شرایط، چرا که هنر نباید به مسایل روزانه نگاه کند. اینکه چند نفر در امریکا مردند و یا چند نفر در جنگ جهانی از بین رفتند بسیار تکراری و خبری هستند، هنر باید سوال کند که چگونه میتوان روح انسان را زنده کرد؟
آیا بدون تماشاچی امکان اجرا وجود دارد؟
اول از همه باید بگویم که اجرا در این روزها اصلا امکانپذیر نیست. چون کار پرفورمنس نیازمند تماشاگر است و با آنها اجرا کامل میشود. به دلیل این فاصلهگذاری اجتماعی ما نمیتوانیم اجرا داشته باشیم ولی از آن طرف هم من تمام مدت در حال کار کردن هستم. مشغول ساخت کار جدیدم با عنوان "هفت مرگ" با ماریا کارلوس (Maria Carlos) هستیم، ولی ارکستر کامل نداریم. برای تمرین کردن فقط یک نفر پیانیست با رعایت بهداشت و زدن ماسک با ما همکاری میکند. پس میشود گفت: "ما در هر شرایطی میتوانیم کار کنیم".
در مورد این اجرا بیشتر توضیح دهید چون یکی از منحصر به فردترین کارهای چند سال اخیر موزه ویتنی است. این کار در عمیقترین مدل معنایی خودش به موزه اختصاص داده شده است. به نظر شما این پرفورمنس چگونه باید در این شرایط اجرا شود؟ و چگونه میتواند دوباره به آن همه مخاطبی که در این سالها داشته برسد؟
من مسئول هستم که این اجرا را به یک جریان اصلی هنر تبدیل کنم. چون حدود 50 سالی هست که این کار را انجام میدهم و نمیتوانم همینطوری رهایش کنم، این کار مثل بچه خودم است. ویروس کرونا برای همیشه باقی نمیماند و همه چیز به حالت عادی خودش برمیگردد و دوباره اجرا را از سر میگیرم. در حال حاضر استفاده از واقعیت مجازی میتواند راهحل مناسبی باشد چون در واقعیت مجازی شما میتوانید انرژی ارائه شده را در همان اتاقی که محل سکونت شماست گرفته و برای خودت داشته باشی که من این کار را با یک گروه تولید با عنوان "زندگی" انجام دادم.
در مورد نمایشگاهی که قرار بود برگزار شود ولی متاسفانه به تاخیر افتاد که اجتنابناپذیر هم بود صحبت کنیم. چون این نمایش از سالها پیش برنامهریزی شده بود. آیا تاخیر باعث شده تا شما بخواهید تغییراتی در آن بدهید؟
من برای اجرای این برنامه خیلی وقت گذاشتم و حدودا نود درصد آن آماده است. در حال اتمام کاتالوگ هستیم البته محتوای آن کاملا آماده بود که ویروس کرونا اتفاق افتاد. بسیار خوشحالم که این نمایش کنسل نشد چون بقیه برنامهها و اجراهای آکادمی کنسل شدند. خوشبختانه این اجرا هنوز در برنامه پخش هست و قرار است سال آینده برگزار شود. تنها چیزی که در این نمایش تغییر خواهد کرد بخش مارش آقای اولیو است چون در همان ابتدای شیوع ویروس کرونا او مبتلا شد و درگذشت و حتی نتوانستیم مراسم یادبود بگیریم. بنابراین یک مارش تسلیت با همکاری آکادمی به این اجرا اضافه میکنم که خودم اجرای آن مارش را به عهده خواهم داشت. این تنها تغییری است که اخیرا در این اجرا اتفاق افتاده است. این اجرا آینده را پیشبینی میکند و عنوانش "پسازندگی" (پس از مرگ) است. در واقع پیشبینی میکند که بعد از مرگ چه اتفاقاتی خواهد افتاد. من ترجیح میدهم که درگیر این ویروس و فضای آن نباشم و هیچ اثر هنریای در مورد آن خلق نکنم. البته اصلا الهامی هم در این مورد به من نشده است.
برنامه شما در این اجرا بیان ایده میراث است، شاید هنرمندان دیگر این کار را عملی نکنند. البته مجموعهای از آرشیوها و تصاویر اجراها در موزه گوگنهایم نگهداری میشود که این موزه بسیار قدردان است. نظر شما درباره این میراث چیست و اینکه اجرا همیشه وجود خواهد داشت و برگزار خواهد شد، حتی اگر خود شما آن را اجرا نکنید؟
اولا باید بگویم بسیار خوش شانس بودم که مادرم که دبیر و مدیر موزه هنرهای انقلابی بود. شخصی که از لحاظ کاراکتر شخصیتی، زن سرسخت بود و درباره اسناد بسیار جالب رفتار میکرد. هر چیزی را به صورت مستند آرشیو میکرد و من هم از بچگی این کار را انجام دادم. من از هر کاری که در زندگیام انجام دادهام یا هر نامهای که دریافت کردم یک سندی برای خودم نگه داشتم. کل اجراها و آموزشهایم را به صورت دیجیتال درآوردم. من حدود 25 سال سابقه تدریس در دانشگاههای کشورهای مختلف در سرتاسر جهان را دارم؛ پاریس، برلین، هامبورگ، ژاپن و... ورکشاپهای بسیاری هم برگزار کردم. نکته قابل توجه برای من در اجراهایم این بود که عموم مردم چقدر دوست دارند بخشی از تجربه اجرای هنری باشند به جای اینکه فقط تماشاگر باشند. متد "آبراموویچ" را برای عموم خلق کردم که در آن تمرکز حرف اول را میزند و این تمرکز در اجراهای طولانی مدت بسیار حایز اهمیت است، نه اجراهای مثلا سه ساعته یا پنج ساعته؛ بلکه اجراهایی که بیشتر از هشت ساعت در روز یا ماهها طول میکشد که فقط یک تنفس کوتاه به آن داده میشود. در واقع تمرکز برروی جزییات است. در حال حاضر موسسه هنری "آبراموویچ" میراث من است که بر اساس شیوه کارم تاسیس شده است. این موسسه به هنرمندان جوان کمک میکند تا راحتتر به خلق آثار هنری بپردازند. یکی از برنامههای آیندهام اجرا در استانبول با حدود چهل و پنج هزار شرکتکننده بود که بعد از شیوع کرونا تا سپتامبر به تعویق افتاد. اما میراث برای من مهمترین بخش کار است. چون وقتی شما وجود ندارید باید ببینید زندگیتان چه دستاوردی برای دیگران و جامعه داشته است. وقتی به گذشتهام نگاه میکنم، میبینم که هدفم این بوده که اجرا به عنوان هنر اصلی شناخته شود.
صحنههایی در اجرای شما وجود دارد که با توجه به خطرات آنها نمیتوان دوباره به همان شکل اجرایشان کرد. به عنوان یک هنرمند چه حسی دارید که خودتان را در معرض این خطرات قرار میدهید؟
خطرات این کار به ریسک خود من برمیگردد چون این بدن من است و خودم تصمیم میگیرم. ولی هرگز به هنرمندان جوان این اجازه را نمیدهم که کاری انجام بدهند که آنها را به خطر بیاندازد. کارهای زیادی دارم که قابلیت اجرا شدن دارند. اخیرا دو بار برنامهای را در مقابل چشمان عموم بدون خوراک و صحبت با کسی در 12 روز اجرا کردم. این یک تجربه معنوی بسیار عمیق برای من بود، البته با یک خطر بسیار جدی هم همراه بود .این اجرا توانست رتبه جدیدی را کسب کند چون به تجربه هر کدام از ما در انزوا باز میگردد. ضمن اینکه برنامههای مختلفی از من دعوت کردند تا پیشنهاداتی برای گذراندن قرنطینه به مردم بدهم. مردم خیلی میترسند که با خود تنها شوند و از اینکه هیچ کاری نکنند بسیار وحشت دارند. من بیانیهای دادم که "انجام ندادن هیچ کاری سرآغاز انجام چیزی است". این یک حقیقت فلسفی بسیار عمیق است. وقتی شما هیچ کاری انجام ندهید، دیدگاه شما نسبت به جهان متفاوت میشود و ایده شما در مورد مسافت زمانی تغییر میکند. تفکرات شما در مورد مرگ و میر یا در این کره خاکی چه میکنید، شکل دیگری میگیرد. مردم از این که بخواهند شروع کنند در مورد این مسایل و هر چیزی به صورت عمیق فکر کنند میترسند. آنها فقط میخواهند سرگرم باشند و اوقات خوشی را سپری کنند. ولی اوقات خوش معنی پیدا نمیکند مگر اینکه شما به درون خود سفر کنید. این دوران زمان سفر و جابهجایی است. این روزها جمله از یک صوفی را به یاد میآورم که میگفت: "بدترین همان بهترین است". این چیزی است که ما الان در آن داریم زندگی میکنیم.
زمانی که در ایتالیا بودید گفتید خودآگاه مردم باید تغییر کند میخواستید چه پیامی به مردم بدهید.
من رابطه بسیار خوبی با ایتالیا دارم و عاشق مردم این کشور هستم. آنها هم مرا بسیار دوست دارند و آدمهای بسیار احساساتی هستند. تمام حرفم در مورد تغییر خودآگاه بود. تنها راه تغییر دنیا، تغییر آدمهاست به همین سادگی. اساسا ما همیشه به نقد ساختار، مردم و ... میپردازیم به جای اینکه به خودمان نگاه کنیم و در اولین قدم تغییر را از خودمان شروع کنیم. این چیزی است که من در مورد خودآگاهی میگفتم.
در مورد دنیای هنر چطور؟ دنیای هنر باید به یک طیفهایی دست پیدا کند در حالی که مارکت بر دنیا تسلط دارد و حرف اول را میزند، آیا فکر میکنید که این بازار اصلاح خواهد شد؟
خداروشکر که بازار هنر دیگر تسلطی ندارد. یک کتاب بسیار زیبا از پتی اسمیت (Patti Smith) با عنوان "فقط بچهها" (just the kids) خواندم. این کتاب در مورد هنرمندانی است که مجبورند کار کنند چرا که تنها از این طریق میتوانند خود را توضیح دهند. آنها هرگز تصور نمیکردند که از روی اجبار کارهایشان را بفروشند تا پول کافی بدست بیاورند یا ثروتمند شوند. اگر هر شغل دیگری هم انتخاب کنند باز هم برمیگردند به این کار چون باید چیزی را خلق کنند و این کار مثل نفس کشیدن برای آنهاست. در آن زمان هنرمندان در مورد پاکی و قداست هنر صحبت میکردند. بعد از آن دوره هنر به یک کالای عظیم تبدیل شد. مثلا ما وقتی تابلو مودیلیانی که هنرمند بسیار بزرگی نیست به قیمت 36 میلیون دلار میفروشیم؛ این یعنی اینکه دنیای هنر باید به سمت متعادل شدن برود، یعنی خلوص و پاکی. در زمان فروپاشی اقتصاد، هنر اجرا رشد قابل توجهی میکند چون اجرا به پول چندانی نیاز ندارد و ارزان است. اما نکته بسیار جالب و زیبا در مورد هنر اجرا، شکل آن است. این هنر بسیار احساسی است و میتواند راحت ادراک واقعی انسان را تغییر دهد.