شعر،دوبیتی و تک بیتی از شاعران بزرگ برای مشاعره با حرف (گ)

منبع: دلگرم

77

1400/2/13

10:39


شعر،دوبیتی و تک بیتی از شاعران بزرگ برای مشاعره با حرف (گ)

مشاعره با حرف گ

گر من به وفای عشق آن حور نسب
در دام دگر بتان نیفتم چه عجب
حاشا که چو گنجشک بوم دانه طلب
کان ماه مرا همای داده است لقب
خاقانی


شعر با گ

گوش دلی کجاست که از چاه بشنود
پژواک خستگی و طنین ملال تو؟


شعر برای مشاعره با گ

گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن


اشعار سعدی با گ

گفتم که دگـر چشـم به دلبـر نکنم
صـوفی شوم وگـوش به منکـر نکنم
سعدی


اشعار مولانا با گ

گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین
جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی
آن دلشده خاکی کز عشق زمین بوسد
در دولت تو بنهد بر پشت فلک زینی
مولانا


شعر مولانا با گ برای مشاعره

گفتم ای یار مکُن با دلِ عاشق بازی

گفت حق است که با آتشِ ما دَمسازی
مولانا


اشعار بزرگان با گ برای مشاعره

گر به فقرت ناز باشد ژنده برگیر و برو
نزد این سلطان ما آن جمله جز زنار نیست
گر تو نور حق شدی از شرق تا مغرب برو
زانک ما را زین صفت پروای آن انوار نیست
مولانا


راهنمای مشاعره با گ

گفتی که به وصلم برسی زود، مخور غم

آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم ...

اوحدی مراغه ای


شعر با گ از مولانا

گاه از غم او دست ز جان میشوئی
گه قصهٔ آ، به درد دل میگوئی

سرگشته چرا گرد جهان میپوئی
کو از تو برون نیست کرا میجویی....
مولانا


اشعار قیصر امین پور برای مشاعره

گاهی خیال میکنم از من بریده ای

بهتر ز من برای دلـت برگزیده ای؟

قیصر امین پور


مشاعره الفبایی ب گ

گر دل برود من نروم از نظرت

ور جان بدهم، خاک شوم در گذرت

چون گرد شوم بر آستانت آیم

بنشینم و برنخیزم از خاک درت

هلالی جغتایی


دو بیتی با گ

گر

به هم آویزیم

ما دو سرگشته ی تنها چون موج

به پناهی

که تو می جویی خواهیم رسید...

اندر آن لحظه ی جادویی اوج!

فروغ فرخزاد


شعر کوتاه برای مشاعره با گ

گفتم که دل اهل جنون را

به چه بستی ؟

دستی

به سر زلف شکن بر شکنش کرد

فروغى بسطامی


شعر عاشقانه با گ

گر تو باشی می توان

صدسال بی جان زیستن

بی تو گرصد جان بود

یک لحظه نتوان زیستن

عاشق اصفهانی


اشعار حافظ برای مشاعره با گ

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت

گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد

گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید

حافظ


شعر با گ ساده

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند


اشعار حافظ با گ

گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارم

حافظ


راهنمای مشاعره با گ

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند


اشعار خیام با گ

گویند بهشت و حور و کوثر باشد

جوی می و شیر و شهد و شکر باشد

پر کن قدح باده و بر دستم نه

نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد

خیام


مشاعره با گ

گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت


مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو