مشاعره با حرف و
وز چشم من بیرون مشو
ای مشعل تابان من ...
مولانا
اشعار مولانا با و
وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر
تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم
شمس تبریز پی نور تو زان ذره شدیم
تا ز ذرات جهان در عدد افزون باشیم
مولانا
مشاعره الفبایی با و
واعظی پرسید از فرزند خویش،
هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت هم کلید زندگیست
پروین اعتصامی
اشعار شهریار با و
مهربانی هم بلد بودی
عجب نامهربان
بعد عمری یادت افتاده که
یاری داشتی
وقت رفتن بغض کردی
خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود
انتظاری داشتی
شهریار
راهنمای مشاعره با و
وای این شب چه قدر تاریک است
مثل این است که شب نمناک است
سهراب_سپهری
اشعار سعدی با و
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را
سعدی
شعر با و
وفا کنیم ملامت کشیم خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
اشعار باباطاهر با و
وای ازین دل که نی هرگز بکامم
وای ازین دل که آزارد مدامم
وای ازین دل که چون مرغان وحشی
نچیده دانه اندازد بدامم
باباطاهر
شعر مولانا با و
وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر
تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم
شمس تبریز پی نور تو زان ذره شدیم
تا ز ذرات جهان در عدد افزون باشیم
مولانا
اشعار عاشقانه برای مشاعره با و
وقت گل و روز شادمانی آمد
آن شد که به سرما نتوانی آمد
سعدیوقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
اشعار بزرگان برای مشاعره
وقتی به یاد نام شما آب میخوریم
انگار جای آب می ناب میخوریم
مردم به نرخ روز میخورند نان
ما نان به نرخ حضرت ارباب میخوریم
شعر با و برای مشاعره
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
دوبیتی با و
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
تک بیتی با و
وارث تمام اضطرابهای من سلام
لیلی قشنگ خوابهای من سلام
شعر با و
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند
افسوس وعده های خدا در کتاب ماند
مشاعره با و
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و بخت خویش