پژوهشی درباره سیمای معشوق و مفهوم ملیت در غیبت استعاره و پیرنگ

101

1401/7/26

00:20


کتاب «سیمای معشوق و مفهوم ملیت در غیبت استعاره و پیرنگ» نوشته حسن نصیری می‌گوید تغییر در سیمای معشوق آینه تمام‌نمای دگرگونی نگرش ذهن ایرانی به جهانی است که در آن زندگی می‌کند.

پژوهشی درباره سیمای معشوق و مفهوم ملیت در غیبت استعاره و پیرنگ

گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: کتاب از چهار بخش «ملیت و روح آزرده»، «پیرنگ؛ از داستان به قصه»، «استعاره؛ زمین و آسمان» و «سیمای معشوق» تشکیل شده است.

«پیرنگ و سه مفهوم هم‌بسته: کشور، صورت‌های زمینی، اختیار» و «غیبت کشور، پیرنگ و عشق؛ مختصری درباره سده‌های پس از عطار»، «استعاره تهی؛ نفی تمایز و امحای امور کثیر»، «استعاره واژگونه، اندیشه زبان‌بسته»، «معشوق و مردم بی‌وطن»، «مصادره عشق؛ خلط مفهوم عشق با اشتیاق»، «محو صورت؛ ابتذال عشق و معشوق»، «غزل حافظ؛ واپسین صورتگر سیمای معشوق» و «بوف کور؛ نابینا در جست‎وجوی صورت بینا» فصل‌های متعدد  این چهار بخش محسوب می‌شوند. پیوست: «غرب‌زدگی» و قصه پریان، کتاب‌نامه و نام‌نامه ضمیمه‌های اثرند.

در بخشی از پیش‌گفتار این کتاب آمده است: «درباره رواج اندیشه‌های صوفیانه پس از حمله مغول، و نیز درباره عشق همچون اندیشه مرکزی تصوف متاخر، و اثرهایی که بر بینش‌های اخلاقی، اجتماعی و فلسفی ایرانیان گذاشته است بسیار گفته‌اند. این جستار سعی دارد از تکرار بپرهیزد و وجه دیگری از این دگرگونی بزرگ را مورد توجه قرار دهد، وجهی که تحول در ساختار ذهن ایرانیان و کاربرد ابزارهای شناختی آن را، در لحظه کوچ همگانی به کشور آسمانی عشق، مرتبط می‌داند با تحول در کارکرد زمان، صورت، پیرنگ و استعاره همچون سازه‌های شناخت، که همراه با دگرگونی سیمای معشوق، به‌طرزی بنیادین پیوند خورده است با تغییر نگرش به مفهوم ملیت و کشور، همچون گرانیگاه همه امور زمینی.

دگردیسی سیمای معشوق پیوندی تنگاتنگ دارد با دگرگونی‌های بزرگ ذهنی معطوف و مفهوم ملیت، سیاست، اخلاق، کارکرد زبان و استعاره، بوطیقای ادبی و مفهوم داستان و قصه. در یک کلام، تغییر در سیمای معشوق آینه تمام‌نمای دگرگونی نگرش ذهن ایرانی به جهانی است که در آن می‌زید».

بخش اول کتاب «سیمای معشوق و مفهوم ملیت در غیبت استعاره و پیرنگ» درباره عاطفی شدن مفهوم ملیت و تحول آن در ذهن ایرانی و فردوسی تا مولوی است. هدف مطرح کردن این پرسش است که دگردیسی مفهوم ملیت چه تاثیری بر نگاه ایرانیان به زمینی یا آسمانی بودن رخدادها گذاشته است. بنابراین، فارغ از هر نظریه مدرنی درباره ملت و دولت، و تردید احتمالی در وجود ملت تا پیش از چند سده اخیر، نویسنده حدود این مفاهیم را بیشتر از آنچه آثار نوشتاری آن دوره تعیین می‌کنند گسترش نداده است. نویسنده می‌گوید به هر حال در سده‌های پیشین نیز فرمان هیچ حاکمیتی بر پدیده‌های بیرون از مرزهای سرزمین تحت حاکمیت خویش روا نبوده است. همین واقعیت، و پیشینه زبانی و فرهنگی و تمدنی مردم درون مرز، برای پذیرش آن مفهوم ملیت و کشور که به‌طور واقعی در ذهنیت مردم سده‌های پیشین بوده، بسنده است.  

بخش دوم کتاب به دگرگونی از داستان به قصه، از پیرنگ داستانی به پیرنگ قصه و حذف پیرنگ می‌پردازد، این دگرگونی‌ها نمودهای دگرگونی‌ای کلان‌تر در فهم از مفهوم زمان و مکان، و در نتیجه از مفهوم صورت، است.

محور بررسی در این بخش «مثنوی» مولوی است، به دو علت، نخست آن که او است که با نفی پیرنگ نقطه پایان بر دستاوردهای نه‌چندان بسیار داستان‌سرایی فارسی می‌گذارد و گذر از شعر به وعظ را که با سنایی آغاز می‌شود تثبیت می‌کند. دوم این که مثنوی، به علت نقش مهمش در رسوب عادت‌های ذهنی صوفیه در نظام فکری مردم، سهم بزرگی در ایجاد عارضه‌ای دارد که می‌توان آن را فقدان ادارک نظام‌های زمان‌مند نامید.

نویسنده با ارائه نمونه‌هایی پیرنگ را فقط عنصری از عناصر داستان نمی‌داند آن‌گونه که با حذفش از ساختار، داستان بتواند همچنان استوار ماند- بلکه آن را، به ویژه در دوره مورد بحث، علت وجودی داستان می‌داند در پیوند با سعی انسان برای فهم سامان زمین، در زمانه هجوم همه‌جانبه به عقل.

نصیری در بخش سوم به استعاره پرداخته و بر این نکته تاکید دارد که با گسترش تصوف تمام قلمروهای مقصد (مستعارله) در استعاره به اشغال کلان‌استعاره مفهومی که نام عشق را بر خود گذاشته درمی‌آید و به‌همین علت مستعارمنه که عمدتا وجه زمینی (فیزیکی) استعاره است از طبیعت خود ساقط و به زایده‌ای در حاشیه سلطنت عشق تبدیل می‌شود، بر سردر خانقاه و بر پیشانی ذهنیت ایرانی، جوازی برای ریاکاری‌ای که حافظ را به فغان می‌آورد. نویسنده در این بخش برخی از بنیادهای نظری این دگرگونی را توضیح می‌دهد.  

بخش چهارم و پایانی کتاب مفهوم‌های ملیت، زمان و بی‌زمانی، صورت و بی‌صورتی، و پیرنگ و استعاره را، همچون اجزای سازنده، در سیمای معشوق شناسایی کرده و نشان داده است تغییر بینش ما نسبت به این مفهوم‌ها چگونه سیمای معشوق را نیز دگرگون و از طریق همین سیما، فقدان فهم صورت را در ذهن نهادین می‌کند.

بخشی از صفحه ۴۵ کتاب را با هم می‌خوانیم: «اگر از داستان‌های مندرج در تاریخ‌نامه‌ها بگذریم، ادبیات داستانی ایران، تا زمان عطار و آغاز سده هفتم، در دو کتاب بزرگ، شاهنامه فردوسی، و بخشی از خمسه نظامی خلاصه می‌شود (ویس و رامین گرگانی اگرچه در بعضی از حکایت‌های فرعی مایه‌های از داستان دارد اما در کلیتش فاقد پیرنگ داستانی منسجم و شخصیت‌پردازی درست است؛ ترکیبی ناخوشایند از قصه و داستان و حادثه). مراد من از داستان بنا به موضوع این کتاب متنی است که واجد پیرنگ به معنایی ارسطویی باشد. حکایت‌هایی از قبیل حکایت‌های «فرج بعد شدت» قاضی تنوخی، که بعضی از آن‌ها طرحی از پیرنگ یا پیرنگ لطیفه‌وار و حادثه‌محور دارند، حکایت‌های سنایی غزنوی، و نیز بخش بزرگی از حکایت‌های عطار و اکثریت مطلق حکایت‌های مولوی فاقد پیرنگ داستانی‌اند از این جهت که یا پیرنگ قصه دارند یا لطیفه‌وارند (مثلا، «طوطی و بازرگان»)، و یا ارجاع می‌دهند به کلیت یک داستان تا وسیله‌ای شوند برای بیان نتیجه‌های اخلاقی و باورهای ایدئولوژیک».

کتاب «سیمای معشوق و مفهوم ملیت؛ در غیبت استعاره و پیرنگ» نوشته حسن نصیری در شمارگان ۵۵۰ نسخه به بهای ۱۱۰ هزار تومان در انتشارات آگاه منتشر شده است.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو