داستان کامل قسمت ۲۱ سریال آتش سرد از شبکه دو

منبع: جدول یاب

27

1401/8/9

06:51


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال آتش سرد به کارگردانی رضا ابوفاضلی و به تهیه کنندگی علی مهام که در ۳۰ قسمت ساخته شده است را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت ۲۱ سریال آتش سرد

بهرام و آزاد بعد از رفتن پلیس ها با هم درباره اتفاقی که افتاده حرف می زنند و آزاد میگه پول پیش و از صاحب کافه پس می گیرم وکلش برای تو، منم یه کاریش می کنم و او را با کلی کلنجار راضی می کنه

آذر به دیدن برادر شوهرش رفته و رک میگه از کیه داری چک های میلاد و پر می کنی که او خودش و می زنه به اون راه که آذر عصبیمیگه چرا داری از من همه چیز و پنهان می کنی که میلا چند تا دروغ سر هم می کنه و بعدش هم آذر کلافه از سر جاش بلند میشه ومیره

پویا به یک قهوه خونه رفته و سراغ کسی را ازش می گیرد که آقایی که دم دره میگه پایین نشسته و پویا هم به داخل میره و بعد از سلامعلیک با چند نفر جلوی آقایی میشینه و ازش می پرسه تو مطمئنی میلاد و از مرز رد کردی و با چشمای خودت دیدی که رفت او هم تاکیدمی کنه و میگه خیالت راحت پویا هم از جاش بلند میشه و میره

آذر به دنبال آوا رفته و او را از مدرسه به خانه می برد

سعید از پویا می پرسه که پیگیری کردی، میلاد صد در صد از مرز رد شده که او میگه آره و بعد هم به او میگه ته و توی بهم ریختن کافهآزاد و دربیار که بفهمیم کار کی بوده تا به پای ما ننویسند

آزاد و اسرا هر دو با هم به خرید رفته اند و تو گوشت فروشی با آزاد حرف می زنه و میگه که دوستم می خواد واسه جمعه کل کافه روبرای جشن فارغ التحصیلی داداشش رزرو کنه که او جا می خوره ولی چیزی به روی خودش نمی آورد

آزاد می خواد حساب کنه ولی کارتش موجودی نداره که او اصرار می کنه یه بار دیگه بزنه که باز هم میگه موجودی نداره و اسرا کارتش رامی دهد

آزاد خجالت زده کنار اسرا ایستاده و هیچ نمی گوید

سعید با خانم مظاهری تماس گرفته و درباره یک معامله حرف می زنه و میگه اگر پلمپش باز بشه من بار و تحویل نمی گیرم و قطع میکند

منیره در مسیر خانه دخترش است و سیما و آوا هم دم در آن جا ایستاده اند که بعد از احوال پرسی سیما میگه فکر کنم خونه نیستند، کههمون موقع صاحب خونه آزاد و اسرا در را باز می کند و آن ها به داخل می روند و میگه زنگ آیفونشون خرابه

همه دور هم با هم حرف می زنند که تلفن اسرا زنگ می خوره و یکی از دکتر ها درباره وضعیت بابک باهاش حرف می زنه و او تویخودش می رود

منیره پیش دخترش میره و به خاطر اتفاقی که برای کافه افتاده با او حرف می زنه که سیما هم پیششون میره و میگه ما یکم پس اندازداشتیم و تصمیم داریم که کمکتون کنیم ولی اسرا میگه اول باید با آزاد حرف بزنم که سیما بیشتر اصرار نمی کنه و میگه حتما رو من ومنیره حساب کنید و می رود

پدرام به خونه رفته و میلاد را صدا می کند و میگه داداش خوابیدی که او میگه نه و پتو را روی سرش می کشه تا بخوابه که پدرام میگهامروز آذر اومده بود پیشم، که میلاد عصبی میشه و میگه آخر بند و به آب دادی و دوباره با عصبانیت سر جاش می خوابه

آذر همچنان در خانه مشغول کاره که مادرش پیشش میره و میگه یکم استراحت کنه ولی آذر حرف ناپدید شدن میلاد و پیش می کشه ومیگه همه چیز زیر سر باباس و امروز آقا محسن این فاکتور و برای من آورد که مادرش میگه چرا همه چیز و می ریزی رو سر بابایبدیختت که آذر میگه برای بابا خودی و غیر خودی فرقی نداره، مطمئنمم که کافه آزاد هم زیر سر بابا بوده

آزاد در خانه با بهرام رفیقش حرف می زنه و به او دلداری میده که اسرا با ظرف میوه پیشش میره و بعد از تماس آزاد میگه به خدا توکلکن

خانم مظاهری با آقای صولتی برای ترخیص بار سعید تماس گرفته که به نتیجه نمی رسه و برای کمک گرفتن به پویا زنگ می زنه و رویخوش نشون میده

آزاد برای کار به یک بنگاه مسکن رفته و دنبال کار است که زیاد از کار اون جا خوشش نمیاد و همون موقع میگه این کار به درد من نمیخوره و میره

محسن در بیمارستان است که حاج احمد بهش زنگ می زنه و درباره مفقودی میلاد حرف می زنه و میگه هنوز هیچ چیزی به پلیس اعلامنشده و موضوع خیلی عجیبیه منم مطمئنم یه سر این ماجرا به همین آقا میلاد وصله و همه چیز به همین چیزایی که ما می دونیم ختمنمیشه

محسن بعد از قطع شدن تلفنش با رویا زن بابک حرف می زنه و خیالش را راحت می کند که هر کمکی حتی بابت خرج و مخارج بخواد،حتما حمایتش می کنه

امیر به ملاقات علیرضا رفته و با او حرف می زنه و میگه لازم نیست نگران هیچ چیزی باشی، ما همه جوره پشتتیم و دنبال انجام کار هایتوییم که علیرضا میگه مشکل من اینه که من آدم کشتم و این بیشتر از همه چیز آزارم میده

آزاد به یک شرکت دیگه برای مصاحبه رفته است و به داخل اتاق مدیر که یک خانم است، می رود. خانم مدیر به او میگه که سه ماه بایدآزمایشی و بدون حقوق برای ما کار کنید که آزاد میگه این جا بیگاریه و به جای دیگری می رود

پویا به محل کار صولتی رفته است، صولتی مشغول صحبت با تلفن است که بعد از قطع کردن، متوجه پویا میشه و ازش می پرسه این جاچی می خوای که پویا میگه من از همون جایی اومدم که تخم شر پاشیدن و کلی براشون شاخ و شونه می کشه که کار به درگیری میکشه و با چند تا از آدم های صولتی دست به یقه میشه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو