داستان کامل قسمت ۲۲ سریال آتش سرد از شبکه دو

منبع: جدول یاب

15

1401/8/13

13:49


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال آتش سرد به کارگردانی رضا ابوفاضلی و به تهیه کنندگی علی مهام که در ۳۰ قسمت ساخته شده است را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت 22 سریال آتش سرد

آذر به گلخانه رفته و با محسن حرف می زند و میگه من واقعا از میلاد خبر ندارم، محسن گنگ ازش می پرسه چرا به پلیس اطلاعیندادین که او میگه کی این حرف و زده، من به خاطر حال روحی بدی که داشتم تو ماشین نشسته بودم، بابا رفت تو کلانتری و گزارش دادکه محسن میگه این طور، او اصلا نمی تونسته چون فقط خانواده درجه یک فقط می تونن این کار و انجام بدن و سری از روی تاسفتکان می دهد، آذر هم سراسیمه از آن جا بیرون میره و دربست می گیره

پسر بابک با چشم های پر از بغض به پدرش نگاه می کند، از طرفی دیگر دکتر بابک هم به رویا میگه که ما هر کاری از دستمون بر میومدبرای همسر شما انجام دادیم، اما چه الان چه یک سال دیگه دستگاه ها رو ازش جدا کنید هیچ فرقی نمی کنه

پویا به کارخونه رفته است که سعید بهش میگه هر وقت می خوام نیستی و بهت که زنگ می زنم چند ساعت بعد پیدات میشه، بعد هم سراغمیلاد را ازش می گیره که میگه نشونیشو به چند نفر دادم اون ور آب و خیالش را راحت می کند

منیره، فربد را از مدرسه به خانه برده، ولی فربد زیاد خوشحال نیست و به لاک پشت توی حوضش کاهو میده که منیره می فهمه او زیادسرحال نیست و علتش را جویا میشه که فربد از دلتنگی و اتفاقی که برای خانواده اش افتاده میگه و خودش را مقصر می داند، بعد هم باگریه بدو بدو داخل میره که منیره هم به دنبالش میره و او که زمین خورده را آروم می کنه و میگه تو خبر نداشتی تا خودش را مقصر ندونهو حالش بهتر شود

سعید با دو نفر توی جلسه است که آذر به داخل میره و با توپ پر میگه باید باهاتون حرف بزنم و بی توجه به این که مهمون داره، میگه چراشما مفقودی میلاد و گزارش ندادید که سعید حرفی نمی زنه و میگه برو خونه، آذر هم که جواب نگرفته میگه بلاخره روزی می رسه کهمجبور میشید جواب پس بدید یا این که قید منم بزنید و میره

آذر با چشم گریون در تاکسی است و با محسن تماس می گیره و میگه من گمون می کنم کسی از جای میلاد خبر داره و بعدش هم باامیر به جایی رفته تا پدرام را تعقیب کند و با پیدا شدن سر و کله اش خودش از ماشین پیاده میشه تا امیر با خیال راحت او را تعقیبکند

آزاد در خانه کلید انداخته تا به داخل برود که صاحب خونه اش هم همون لحظه از در بیرون میره و بعد از احوال پرسی میگه دو تا نونسنگک براتون خریدم پشت دره و می رود

امیر همچنان دنبال پدرام است و او را تعقیب می کند که به نظر میاد، پدرام متوجه شده و محتاط تر رانندگی می کند

آزاد در خانه پای تلوزیون خوابش برده است که اسرا از راه می رسه و متعجب میگه خونه ای که او تاکید می کنه و میگه هر جا رفتم دنبالکار مناسب نبود و اسرا هم به آشپزخونه میره تا چای آماده کنه و بخورند

آذر در خانه با مادرش درباره دعواش با پدرش حرف می زنه و میگه الان دیگه مطمئنم که بابا می دونه، میلاد کجاس و حتی گم شدنمیلاد و به پلیس هم گزارش نداده و اگر تو این چند روز خبری از میلاد نشه میرم سراغ پلیس و هر چی که می دونم و میگم بعد هم ازجاش بلند میشه و میگه من یه جایی و گرفتم و به زودی از این خونه میرم، دیگه نمی تونم این جا بمونم که آذر میگه بهتر شما هم بیاین وبیشتر از این عمرتونو تو این خونه حروم نکنید

محسن پیش طهماسب رفته و علت جواب ندادن خواهرش را جویا میشه که او میگه حالش زیاد خوب نیست و با منم تندی می کنه کهمحسن میگه هر اتفاقی بیوفته من پشت خانواده شما هستم و او را به بیمارستان می فرستد تا پیش خواهرش باشه

بعد از رفتن طهماسب، محسن که وضعیت ترکش توی سرش خوب نیست، حالش خراب میشه و سرش را می گیرد

امیر همچنان به دنبال پدارم است که او به یک فست فودی میره و بعد از گرفتن غذا دوباره به راه می افته که امیر باز هم به تعقیبش ادامهمیده

سعید به یک خانه متروکه رفته و به کمک نور گوشیش کل مسیر و میره و به نظر میاد آن جا را می شناسد و قبلا هم اون جا بوده است

امیر همچنان دنبال پدم است که گویی او را گم می کند و تمام آن اطراف را می گردد و با پیدا نکردنش، حسابی به هم می ریزد

پویا هم به همان خانه متروکه ای که سعید رفته، می رود و او را صدا می کند، سعید هم میگه بیا بالا

خانم مظاهری فیلم دعوای پویا با صولتی و آدم هایش را می بیند و با او تماس می گیره که در دسترس نیست

سعید با رسیدن پویا میگه این جا خونه پدریه منه، هر وقت دلم می گیره میام این جا و زل می زنم به همه جا و هوا را بو می کشم

سعید از همه گذشته اش میگه، پویا هم در سکوت به حرفاش گوش میده و کل خونه را از نظر می گذراند

سعید همه این فیلم ها را اجرا کرده تا پویا را به خودش بیاورد و مشکل اصلیش عاشق شدن او است و میگه باید از فکر مظاهری بیای بیرون چون همین روزا مثل میلاد میره پی زندگی خودش و گم و گور میشه

پویا کلافه و بی هیچ حرفی از آن جا بیرون می رود ولی مشخصه که اصلا حالش خوب نیست و خیلی تحت فشاره

پویا تو ماشین به خانم مظاهری زنگ می زنه و میگه الان صولتی زنگ زد و همه چیز و گفت که پویا میگه لازم نیست نگران باشید، خانممظاهری هم میگه نگران نیستم، صولتی بهم گفت که فردا کل بار و می فرسته کارخونه و خواستم ازتون تشکر کنم و می خواد قطع کنه کهپویا خواهش می کنه چند لحظه صبر کنه تا جدید ترین دلنوشته شو براش بخونه

علیرضا تو زندان نشسته و فکرش درگیره، از طرفی دیگر هم پدرش محسن پیگیره کارهاشه تا ببینه وضعیت پسرش چی میشه و میگه منبه یک نفر مشکوکم

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو