در این مقاله نگاهی خواهیم انداخت به برخی از عناوینی که زیر پرچم مجموعههای نامدار برای کنسولهای دستی عرضه شده و امروزه توسط بسیاری از طرفداران فراموش شدهاند.
کنسولهای دستی همیشه برای من یکی از جذابترین اعضای صنعت گیمینگ محسوب میشدند که بازی کردن با آنها به کلی حس و حالی متفاوت را ارائه میدهد. در طول تاریخ این صنعت، کنسولهای دستی بسیار محبوبی وجود داشتند که کتابخانهای به شدت گسترده از تجربههای تعاملی مختلف و متمایز از یکدیگر را ارائه میدهند اما با این وجود لزوما به اندازهی کنسولهای خانگی مخاطب ندارند. با این وجود گاها بسیاری از کمپانیهای نامدار بازیهای ویدیویی، آثار مختلفی را از فرنچایزهای بزرگ و محبوب خود روی این کنسولها عرضه کردند که بعضا بسیاری از طرفداران یا کلا از وجودشان بیخبرند یا اینکه به کلی آنها را از یاد بردهاند.
این آثار از قضا عموما تجربههای بسیار جذاب و گستردهای بودند که حتی برخی از آنها توانایی رقابت با نسخههای کنسولهای خانگی آن فرنچایز را داشتند اما صرفا به دلیل اینکه مخاطبان کمتری آنها را تجربه کردند یا نام یک تجربه روی کنسول دستی را با خود یدک میکشند آن چنان مورد توجه قرار نگرفتند از همین رو امروز قصد داریم با هم مروری داشته باشیم به برخی از عناوین فراموش شدهای که روی کنسولهای کوچک، نامهای بزرگی را با خود یدک میکشند.
Grand Theft Auto Advance – Game Boy Advance
عنوان Grand Theft Auto Advance اولین تجربهی GTA برای کنسولهای دستی محسوب میشد که در سال ۲۰۰۴ برای کنسول Game Boy Advance کمپانی نینتندو عرضه شد و با وجود آن که سالها از ورود این مجموعه به دنیای سه بعدی با نسخهی سوم آن میگذشت اما این اثر از همان استایل Top Down دو نسخهی ابتدایی مجموعه بهره میبرد که حالا از المانهای انعطافپذیرتر و گستردهتری برخوردار بود که برخی از آنها را از آثار سه بعدی به ارث برده بود. Grand Theft Auto Advance همچنین یک نسخهی Canon در داستان کلی مجموعه محسوب میشد که قبل از داستان نسخهی سوم در سال ۲۰۰۰ و شهر Liberty City در جریان بود.
کنسول GBA لزوما یک کنسول دستی بسیار قدرتمند محسوب نمیشد و در حالی که دو نسخهی ابتدایی این مجموعه بر اساس قدرت کامپیوترهای اواخر دههی ۹۰ میلادی توسعه یافتند GTA Advance باید با توجه به محدودیتهای کنسول دستی نینتندو توسعه یافته و بهینه میشد بنابراین لزوما با یک اثر بسیار زیبا روبهرو نبودیم اما با این وجود بسیاری از منتقدان از چگونگی به تصویر کشیدن Liberty City در این عنوان تعریف کرده بودند و اظهار داشتند که به خوبی حس و حال یک تجربهی GTA را منتقل میکند و به طور هم زمان از دوربین بازی انتقاد و همچنین ساندترک و موسیقیهای رادیوی این بازی را تکراری و کوتاه نامیدند.
با این وجود شخصا فکر میکنم این اثر با توجه به سخت افزاری که میزبان آن بود تجربهی بسیار خوبی را ارائه میداد و از آن جایی که برخی از خصوصیات نسخهی سوم از جمله مراحل فرعی متنوعتر را نسبت به دو نسخهی ابتدایی به ارث برده بود باعث میشد تجربهای بسیار سرگرم کننده را به عنوان یک تجربه روی کنسول GBA ارائه دهد.
Call Of Duty: Black Ops Declassified – PS Vita
گاهی اوقات برخی بازیها بهتر است که فراموش بشوند چرا که نه طرفداران دوست دارند آنها را به خاطر بیاورند و نه سازندگان آن حاضرند اسمش را به زبان بیاورند. عنوانی که الان میخواهیم دربارهاش صحبت کنیم نه تنها ضعیفترین نسخهی Call of Duty محسوب میشود بلکه یکی از بدترین بازیهای تاریخ نیز نام گرفته است و آن هم Call Of Duty: Black Ops Declassified برای کنسول PlayStation Vita است.
۲۰۱۲ یکی از بهترین سالها برای مجموعهی COD با عرضهی عنوان فوقالعاده جذاب Call of Duty: Black Ops 2 بود که هنوز هم طرفداران از آن به عنوان یکی از برترین خروجیهای سری یاد میکنند اما درست در همان سال و ماه نوامبر تنها با چند روز اختلاف Black Ops Declassified نیز پا به کنسول دستی سونی گذاشت و حسابی طرفداران را ناامید کرد. این بازی از لحاظ داستانی در واقع بین دو نسخهی Black Ops قرار میگرفت اما آن قدر تجربهای از هم گسیخته بود که هیچکس حتی به یاد نمیآورد دقیقا چه اتفاقاتی در این بازی رقم خورد.
کنسول PS Vita به عنوان یک کنسول دستی بسیار قدرتمند بود که در ادامه دربارهی آثاری صحبت خواهیم کرد که به راستی از قدرت سخت افزاری آن بهره بردند بنابراین میتوان گفت این کنسول به راحتی توانایی ارائهی یک تجربهی کامل و جذاب از COD را داشت اما به دلایل نامشخصی اکتیویژن فکر کرد که این ایدهی خوبی است که یک تجربهی پراکنده را با بهرهگیری از قابلیت لمس PS Vita ارائه دهد که پر از مشکلات کوچک و بزرگ بود.
این بازی از مشکلات متعددی از جمله هوش مصنوعی مفتضح، باگها و گلیچهای مختلف که بعضا موجب گیر کردن دشمنان در بخشهایی از محیط بازی میشدند و بخش مولتی پلیر نه چندان جالب با نقشههایی به شدت کوچک به طوری که به گفتهی نویسندهی رسانهی Giant Bomb «آن قدر کوچک بودند که هنگام اسپاون شدن روی دشمنان نشانه رفتهاید»! Call Of Duty: Black Ops Declassified رسما نقطهی مقابل Black Ops 2 میایستاد و به نظر میرسید تنها هدف آن خدشه دار کردن هر آن چیزی بود که Black Ops 2 به شکلی عالی ارائه میداد.
Metal Gear Solid: Portable Ops – PSP
PSP از آن دسته کنسولهای دستی بود که برای اولین بار به راستی احساس میکردید یک سخت افزار بسیار قدرتمند را در کف دستان خود دارید چرا که این کنسول دستی عموما توانایی اجرای بازیهای PS2 بعضا با کمی تغییرات گرافیکی در راستای بهینهسازی بیشتر داشت. عناوینی همچون GTA: Liberty City Stories به صورت انحصاری در ابتدا برای این کنسول عرضه شدند و کمی بعد برای PS2 نیز پورت شدند و این در حالی بود که PSP تجربههای اختصاصی بسیاری را از فرنچایزهای بزرگی همچون God of War در خود جای داده بود و در این بین نام Metal Gear Solid نیز به چشم میخورد.
کونامی در طول دوران زندگی PSP حسابی سنگ تمام گذاشت و بازیهای متعددی از فرنچایز MGS و حتی Silent Hill برای این کنسول عرضه کرد که در رابطه با MGS اکثر آنها همچنان تنها روی این کنسول قابل بازی هستند و یکی از این عناوین Metal Gear Solid: Portable Ops میباشد.
این عنوان پس از دو نسخهی Ac!d عرضه شد و از نگاه کوجیما جزوی از Canon داستانی اصلی مجموعه محسوب نمیشود چرا که در روند توسعهی آن نقشی نداشته است در حالی که طی نسخهی Peace Walker به شکلی بسیار مختصر به اتفاقات این نسخه اشاره میشود اما با این وجود بسیاری از طرفداران لزوما آن را جزوی از داستان اصلی مجموعه نمیدانند؛ البته این موضوع لزوما مبنی بر جذاب نبودن این بازی نیست.
پس از دو قسمت از MGS Ac!d که تجربههایی متفاوت و با حس و حالی متمایز از دیگر آثار مجموعه بودند، Metal Gear Solid: Portable Ops تقریبا اولین نسخهای از این مجموعه بود که به راستی یک گیمپلی مشابه به نسخههای کنسولی آن را روی یک کنسول دستی ارائه میداد. داستان این بازی نیز در سال ۱۹۷۰ و حدود شش سال پس از قسمت سوم جریان دارد و Naked Snake را در حالی که توسط گروه Fox در کلمبیا اسیر شده است به تصویر میکشد. بسیاری از منتقدان و طرفداران به شدت از این عنوان لذت بردند چرا که حالا میتوانستند MGS را در هر جا که هستند در کف دستانشان در اختیار داشته باشند.
یکی از برجستهترین خصوصیات این عنوان سیستم Comrade آن است که برخلاف تجربههای پیشین مجموعه، حالا به Snake اجازه میداد افراد مختلف را به خدمت خود در آورد و به صورت گروهی به انجام ماموریتها بپردازد که برای بسیاری از طرفداران بسیار جذاب جلوه کرد. همچنین این اثر از قابلیتهای WIFI و GPS کنسول PSP نیز بهره میبرد که پلیر با استفاده از آن میتواند سربازان خاصی را پیدا و به خدمت خود در بیاورد.
به طور کلی با وجود این که MGS: Portable Ops لزوما یک نسخهی اصلی در این مجموعه محسوب نمیشود اما قطعا یکی از برترین نسخههای آن است که چه توسط منتقدان و چه توسط طرفداران مورد استقبال بسیاری قرار گرفت و این در حالی است که امروزه بسیار کم مشاهده میشود طرفداران از این نسخه یاد بکنند.
Metroid Prime: Federation Force – Nintendo 3DS
Metroid یکی از فرنچایزهای به شدت جذاب نینتندو برای من محسوب میشود که به نظرم همچون دیگر نامهای بزرگی که زیر پرچم این کمپانی شناخته شدهاند اصلا آن طور که باید به آن توجه نمیشود به طوری که گاها ممکن است طرفداران سالیان سال انتظار عرضهی یک نسخهی تازه از این مجموعه را بکشند حال تصور کنید پس از سالیان سال به جای چیزی که انتظارش را میکشیدید یک اثر به شدت بیهویت و پوچ را با نام Metroid به شما ارائه دهند؛ Metroid Prime: Federation Force دقیقا همین اثر بود.
شخصا با وجود آن که کنسول ۳DS دارم اما هرگز حتی به مغرم هم خطور نکرده است که به سراغ این بازی بروم و دلیلش هم آن است که این اثر و وجودش روی این کنسول از همان ابتدا اشتباه بود. Federation Force در واقع یک اثر آنلاین محور CO-OP محسوب میشد که برای کنسول ۳DS منتشر شد که در واقع در خط داستانی سری پس از وقایع قسمت سوم در جریان بود اما آن قدر از اصل مجموعه فاصله گرفته بود که حتی قبل از عرضه هم به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.
دلیل این انتقادات آن بود که بسیاری از طرفداران اعتقاد داشتند که این بازی از رسم و رسوم مجموعه خارج شده است و این چیزی نبوده است که آنها سالیان طولانی برایش صبر کردهاند. نبود بخش داستانی، کاراکتر اصلی سری Samus، آرت استایل به شدت غیر مناسب برای یک عنوان Metroid و بسیاری از مشکلات دیگر. آن قدر نگاهها به این بازی منفی بود که نینتندو پس از مدتی اعلام کرد که بازی قرار است یک بخش داستانی داشته باشد و Samus نیز به عنوان یک شخصیت غیر قابل بازی در آن حضور افتخاری خواهد داشت اما همه میدانستند این صرفا یک تلاش بیهوده و بیاحساس از سوی نینتندو برای خریدن حس نوستالژی طرفداران بود.
در آن سال آن قدر این بازی بحث برانگیز شد که به یکی از پر حاشیهترین عناوین سال ۲۰۱۵ بدل شد و تریلر معرفی آن نیز روی یوتوب بیش از ۲۵۰۰۰ دیسلایک و تنها ۲۵۰۰ در روز اول دریافت کرد که تا پایان سال به نسبت ۸۳۰۰۰ به ۹۵۰۰ رسید. همچنین یک درخواست اختصاصی توسط طرفداران در راستای کنسل کردن این بازی تشکیل شد که حدود ۲۰ هزار نفر آن را امضا کردند.
بخش دردناکتر داستان آن بود که این بازی قرار بود دنبالهای به مناسبت تولد ۳۰ سالگی فرنچایز باشد! به طور کلی Metroid Prime: Federation Force یکی از دلایل اصلی ضعف نینتندو در سال ۲۰۱۵ بود و در پایان نیز به عنوان یک بازی بسیار متوسط برای کنسول ۳DS عرضه و به سرعت نیز توسط طرفداران دفن شد به طوری که هیچکس نمیخواهد آن را به یاد بیاورد.
Parasite Eve: The 3rd Birthday – PSP
Parasite Eve با وجود آن که مجموعه بسیار متمایز و خاصی در ژانر وحشت بقا محسوب میشد اما حقیقتا هرگز نتوانست آن طور که باید و شاید دیده شود و با بزرگان دیگر این ژانر به رقابت بپردازد و شاید یکی از دلایل اصلی آن را پررنگتر بودن المانهای اکشن در آن بود که تا حدی باعث میشد کمی حس و حال متفاوتی در آن دوره داشته باشد. در حالی که دو نسخهی ابتدایی این سری برای کنسول PS1 عرضه شدند و برای خود جامعهای از طرفداران را تشکیل دادند اما متاسفانه در نسل ششم کنسولهای خانگی میزبان هیچ نسخهی تازهای از این مجموعهی کوچک نبودند اما در طرف دیگر صنعت قضیه این چنین نبود.
عنوان Parasite Eve: The 3rd Birthday که در واقع نسخهی سوم این فرنچایز محسوب میشد در سال ۲۰۱۱ به صورت انحصاری برای کنسول PSP عرضه شد و حقیقتا هرگاه یاد این بازی میافتم به طور هم زمان ضربالمثل “Too Little, Too Late” در ذهنم نقش میبندد چرا که اعتقاد دارم این بازی تا حدودی نوش دارو پس از مرگ سهراب بود.
کنسول PS2 در سال ۲۰۰۰ و PSP در سال ۲۰۰۵ عرضه شدند اما کمپانی اسکوئر انیکس حدود یک دهه صبر کرد و زمانی که تنور داغ بود یک اثر تازه نفس برای کنسولهای تازه نفس سونی عرضه نکرد و به جای آن، زمانی که فاصلهی زیادی تا پایان نسل هفتم باقی نمانده بود نسخهی سوم این فرنچایز را برای کنسول دستی ۵ سالهی سونی عرضه کرد!
این رویکرد عجیب باعث شد بسیاری حتی از وجود این بازی خبردار هم نشوند چرا که در آن دوره صحبت از PS Vita و کنسولهای نسل هفتم داغ بود و PSP با وجود اینکه همچنان بسیار محبوب بود اما دیگر مانند قبل مخاطبان ثابت بسیار زیادی نداشت چرا که بسیاری در حال آماده شدن برای کوچ کردن به نسل بعدی کنسولهای دستی بودند بنابراین زمانی که این اثر در سال ۲۰۱۱ پا به این کنسول گذاشت اصلا نتوانست آن طور که حقش بود مورد توجه قرار بگیرد و اگر راستش را بخواهید شخصا تا چند سال پس از عرضهی آن از وجودش به کلی بیخبر بودم.
این نسخه بسیار بیشتر به سمت اکشن سوق پیدا کرده است و دیگر یک اثر وحشت بقا محسوب نمیشود بلکه به یک اثر شوتر سوم شخص نقش آفرینی تمام و کمال تبدیل شده بود. داستان بازی در سال ۲۰۱۳ در جریان بود و ما دوباره شاهد بازگشت Aya Brea هستیم که چند سال قبل از جریانات بازی به صورت از هوش رفته پیدا میشود و دچار فراموشی شده است.
بسیاری از منتقدان المان Overdive گیمپلی و طراحی مراحل این عنوان را مورد ستایش قرار دادند اما از تکراری شدن روند بازی و داستان آن انتقاد کردند. در نهایت The 3rd Birthday توانست بازخوردهای مثبتی داشته باشد اما در زمانی عرضه شد که بسیاری از طرفداران سالها بود که قید این مجموعه را زده بودند.
Resident Evil: Mercenaries 3D – Nintendo 3DS
چندی پیش طی مقالهای از یکی دیگر از عناوین فراموش شدهی Resident Evil یعنی نسخهی Gaiden یاد کردیم و حالا قصد داریم از اثر دیگری یاد کنیم که تنها برای کنسول دستی نینتندو عرضه شد و احتمالا بسیاری از شما آن را تجربه نکردید. عنوان Resident Evil: Mercenaries 3D همانطور که از نامش مشخص است یک تجربهی اختصاصی حول محور مورد Mercenaries است که به صورت انحصاری در سال ۲۰۱۱ برای کنسول دستی تازه نفس کمپانی نینتندو یعنی ۳DS عرضه شد.
همانطور که قبلا هم اظهار داشتم، شخصا علاقهی شدید به کنسولهای دستی، طراحی ظاهری و فنی آنها و همچنین تجربهی بازیها با این دستگاههای دوست داشتنی دارم چرا که به کلی دربی به سوی دنیایی جدید از تجربیات را به روی پلیرها باز میکند. شخصا برای من همیشه یکی از دلایل اصلی خرید این کنسولها وجود یک نسخهی انحصاری از Resident Evil روی آنها بوده است و ۳DS نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. من همیشه پتانسیل بسیاری در مودهای Mercenaries و Raid میدیدم و حقیقتا دیدن یک نسخهی کاملا اختصاصی بر پایهی یکی از آنها به شدت برایم جذاب جلوه میکرد.
Mercenaries 3D در حالی که بر پایهی این مود بنا شده است اما یک سری تغییرات بسیار مثبت در آن بوجود آورده است که در حالی که لزوما کافی نبود اما ارزش تجربهی آن را چندین برابر میکرد. بزرگترین این تغییرات اضافه شدن مهارتها یا همان Skillها بود که شما میتوانستید آنها را آنلاک و در طی بازی از آنها استفاده کرده و استراتژیهای تازه با توجه به مهارتهایی که انتخاب میکردید پیشه کنید. همچنین این تجربه از لحاظ ظاهری نیز یکی از برترین آثار کنسول ۳DS تا آن زمان به شمار میآمد و از قابلیت سه بعدی این کنسول نیز بهره میبرد.
۸ کاراکتر قابل بازی نیز در دسترس پلیرها قرار میگرفتند که مانند قبل هر کدام از اسلحهها، استایل و خصوصیات خاص خود برخوردار بودند و همچنین یک سری اسکینهای تازه نیز برای آنها در نظر گرفته شده بود که تلاش برای آنلاک کردنشان خود به تنهایی یکی از دلایل اصلی تجربهی چندبارهی این اثر بود که شخصا زمان زیادی را صرف تجربهی بازی در راستای آنلاک کردن این اسکینها از جمله Mr.Death کردم. این بازی همچنین از ۸ نقشهی مختلف و حدود ۳۰ مرحله برخوردار بود و در حالی که به طور کلی از میزان قابل قبولی از محتوا برخوردار است اما قطعا نمیتوانست مخاطبان کژوالتر را برای مدت زمان طولانی راضی نگه دارد.
شخصا همیشه یکی از انتقادهایی که به Mercenaries داشتم ندادن دلیل کافی به پلیر برای بازگشت دائمی به آن و تجربهی چندین و چند بارهی آن است اما اضافه شدن مهارتها در این بازی و اضافه شدن یک لایهی جدید به روند این مود باعث شد بسیار بیشتر از آن لذت ببرم ولی همچنان به نظرم پتانسیل بسیار زیادی در Mercenaries نهفته است. اعتقاد دارم اگر کپکام به جای آن که دائما برای ساخت یک تجربهی آنلاین در این فرنچایز از شاخهای به شاخهی دیگر بپرد میتواند با ترکیب دو مود Raid و Mercenaries و عمق بخشیدن به آن تجربهای به شدت اعتیاد آور خلق کند که برای سالیان سال قابل تجربه و لذت بردن باشد.
در نهایت امروزه شخصا یکی از بازیهای اصلی که دائما روی ۳DS به آن بازگشته و تجربهاش میکنم همین اثر است و همچنان تجربهای لذت بخش برای من محسوب میشود که به نظرم قطعا ارزش تجربه را در صورت دسترسی به این کنسول دستی دارد. منتقدان نیز نمرات مختلفی به این اثر دادند، برخی آن را یک تجربهی بسیار جذاب و سرگرم کننده خطاب کردند در حالی که برخی دیگر به انتقاد از محتوای کم آن پرداختند با این وجود اگر از من میپرسید دلم میخواهد روزی چنینی اثری را در مقیاسی بسیار بزرگتر و عمیقتر مشاهده کنم چرا که Resident Evil: Mercenaries 3D به راستی یک تجربهی سرگرم کننده بود.
در نهایت پیشنهاد میکنم اگر قصد تجربهی این اثر را دارید به هیچ عنوان از شبیه ساز استفاده نکنید چرا که به هیچ عنوان تجربهی بهینهای را ارائه نمیدهد و پیشنهاد من همیشه استفاده از کنسول اصلی در راستای تجربهی چنین آثار خاصی است.
Uncharted: Golden Abyss – PS Vita
و در نهایت به یکی از برجستهترین آثاری میرسیم که کنسول PS Vita با اجرای آن به خوبی قدرت سخت افزاری خودش را به رخ میکشید. تجربهای که دست کمی از یک تجربهی کامل کنسولی نداشت اما این بار شما میتوانستید آن را هر جا و در هر شرایطی که هستید تجربه کنید. عنوان Uncharted: Golden Abyss بازی انحصاری زمان عرضهی کنسول PS Vita محسوب میشد که توانست حسابی طرفداران را شوکه کند. ساخت این بازی و ایدهی آن از سال ۲۰۰۸ آغاز شد، زمانی که سونی از استودیوی Bend خواست برای کنسول Vita یک عنوان انحصاری زمان عرضه از فرنچایز Uncharted بسازد.
از آن جایی که Vita نیز همچنان به سخت افزار نهایی خود دست نیافته بود، سازندگان این بازی را با بهرهگیری از سخت افزار کنسول PlayStation 3 توسعه دادند و استودیوی Naughty Dog نیز بر این پروژه نظارت داشت و امکان استفاده از منابع خود از جمله موشن کپچر را به استودیو Bend داده بود. داستان Golden Abyss در واقع یک پیش درآمد محسوب میشود و قبل از داستان نسخهی ابتدایی جریان دارد که Nathan را همراه با یک شکارچی گنج دیگر Marisa Chase به پاناما میبرد.
البته میتوان این داستان را کاملا مستقل از داستانهای دیگر سری نیز دانست و این مسئله خود یکی از دلایلی است که سونی هرگز این نیاز را احساس نکرد که این تجربه را روی کنسولهای دیگرش پورت کند. گیمپلی و گرافیک این عنوان جزو اصلیترین دلایل شگفت زده شدن مخاطبان بودند چرا که تقریبا میتوانستند با نسخههای کنسولی Uncharted رقابت کنند! گیمپلی همچنان بسیاری از المانهای اصلی نسخههای کنسولی را در خود جای داده است و همچنان یک تجربهی ماجراجویانه با مقدار مناسبی از پلتفرمینگ و پازلها را ارائه میدهد.
در گوشهی دیگر گرافیک این اثر نیز یکی از بهترین عملکردهای کنسول PS Vita محسوب میشد که تا حدی آن را فراتر از یک کنسول دستی معمولی به تصویر میکشید. این خصوصیات نه تنها طرفداران و پلیرها بلکه منتقدان را نیز شگفت زده کرده بود اما در عین حال برخی انتقادها نیز به داستانسرایی و شخصیت پردازی این نسخه وارد بود چرا که بسیاری اعتقاد داشتند روند روایی Uncharted: Golden Abyss خسته کننده میشود؛ اما در آخر این تجربه در دنیای Uncharted توانست فروش بسیار خوبی را تجربه و نمرات خوبی را نیز دریافت کند.
سخن پایانی
کنسولهای دستی به راستی مانند یک بخش کاملا متفاوت از صنعت گیمینگ جلوه میکنند که به دلیل طراحیهای خاص و ایدههای جذابشان، آثاری و تجربههای خاص و متمایز کنندهای را نیز نسبت به برادران بزرگتر خود ارائه میدهند. اکثر آثاری که امروز از آنها صحبت کردیم به نوعی از خصوصیات خاص کنسول خود بهره میبردند یا حس و حال کاملا متفاوتی را نسبت به تجربههای کنسولهای خانگی ارائه میدادند. همچنان آثار بسیار دیگری وجود دارد که با وجود اینکه بعضا از کیفیت مطلوب و نامهای بزرگی برخوردارند، مدتهاست که روی این دستگاههای کوچک به دست فراموشی سپرده شدهاند که شاید در آینده طی قسمتی دیگر به آنها بپردازیم.
اما سوال آن است که آیا شما تا به حال هیچ یک از این آثار را تجربه کردهاید؟چه کنسولهای دستی داشتید؟ تجربهی بازی با کدام کنسول دستی برایتان خاص و متفاوت بوده است؟