اشعار عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرا؛ گلچین بهترین اشعار عاشقانه وی

منبع: روزانه

4

1402/4/23

13:41


در این مطلب مجموعه اشعار عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرای معروف ایرانی با گزیده ای از بهترین اشعار عاشقانه وی را گردآوری کرده ایم. مجموعه اشعار عبدالجبار کاکایی در خویش می‌سازم تو را، در خویش ویران می‌کنم می‌ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می‌کنم جانی به تلخی می‌کَنم، جسمی به سختی می‌کشم […]

در این مطلب مجموعه اشعار عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرای معروف ایرانی با گزیده ای از بهترین اشعار عاشقانه وی را گردآوری کرده ایم.

مجموعه اشعار عبدالجبار کاکایی

اشعار عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرا؛ گلچین بهترین اشعار عاشقانه وی

در خویش می‌سازم تو را، در خویش ویران می‌کنم

می‌ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می‌کنم

جانی به تلخی می‌کَنم، جسمی به سختی می‌کشم

روزی به آخر می‌برم، خوابی پریشان می‌کنم

در تار و پود عقل و جان، آب است و آتش، توامان

یک روز عاقل می‌شوم، یک روز طغیان می‌کنم

یا جان کافر کیش را تا مرز مردن می‌برم

یا عقل دور اندیش را تسلیم شیطان می‌کنم

دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست

یک عمر زندان توام، یک عمر کتمان می‌کنم

از عشق از آیین ِتو، از جهل ِتو، از دین ِتو

انگشتری دارم که دیوان را سلیمان می‌کنم

یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم

می‌ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می‌کنم

حاجت به اشارات و زبان نیست، مترسک

پیداست که در جسم تو جان نیست، مترسک

با باد به رقص آمده پیراهنت اما

در عمق وجودت هیجان نیست، مترسک

شب پای زمینی و زمین سفره خالی ست

این بی هنری، نام و نشان نیست، مترسک

تا صبح در این مزرعه تاراج ملخ بود

چشمان تو حتی نگران نیست، مترسک

پیش از تو و بعد از تو زمان سطر بلندی ست

پایان تو پایان جهان نیست، مترسک

این مزرعه آلوده کفتار و کلاغ است

بیدار شو از خواب زمان نیست، مترسک

مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد

ترسم این است که این رود به دریا نرسد

این که آویخته از دامنه کوه به دشت

می‌خرامد همه جا غلت زنان تا…، نرسد

ترسم این است که با خاک بیامیزد و سنگ

از زمین کام بگیرد… به من اما، نرسد

پشت هر سنگ، درنگی، پس هر خار، خسی

حتم دارم که به همصحبتی ما نرسد

ماه مایوس شد و موج به دریا برگشت

بی سبب نیست که حتی به تماشا نرسد

من به هر صخره ازین فاصله می‌کوبم، سر

ترسم این است که این رود به دریا نرسد

مطلب مشابه: اشعار اردلان سرفراز ترانه سرای معروف با ترانه های ماندگار و ناب عاشقانه

يه كليد كهنه چرخيد توي قفل سينه م انگار

يه دل شكسته افتاد زير دست و پاي زوار

دلمُ نذر تو كردم كه هنوز دل نگرونم

چي مي شد مثل كبوتر ، زير ايوونت بمونم

مث خواب بود مث رويا، مث لمس آسمون بود

تو هياهوي صدا ها ، يه سكوت مهربون بود

پاي حوض نقره پوشت، رو به گلدسته نشستم

دلمُ به قفلاي پنجره فولاد تو بستم

نه سر گلايه كردن ، نه دل شكوه شنيدن

نه اميد دل سپردن ، نه توان دل بريدن

يه كليد كهنه چرخيد تو ي قفل سينه م انگار….

اشعار عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرا؛ گلچین بهترین اشعار عاشقانه وی

اشعار عاشقانه عبدالجبار کاکایی

ساده از دست ندادم دل پر مشغله را

تا تو خندیدی و مجبور شدم مسئله را…

من «برادر» شده بودم و «برادر» باید

وقت دیدار، رعایت بکند «فاصله» را

دهه شصتی دیوانه یکبار عاشق

خواست تا خرج کند این کوپن باطله را

عشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ

دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را

و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم

با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را…

عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست

خواستم باز کنم با تو سر این گله را

مطلب مشابه: اشعار ایرج جنتی عطایی و ترانه های ماندگار این شاعر و ترانه سرا

من جز شما، گلایه به صحن ِکجا برم؟

راز غریب را به کدام آشنا برم؟

ای جان و دل به گنبد و گلدسته‌ات مقیم

جان را کجا گذارم و دل را کجا برم؟

از تاب جعد و نافه‌ی آهو صبا چه برد؟

من آمدم که بویی از آن ماجرا برم

چشم امید دارم ازین جسم ناتوان

جان را به آستانه‌ی دارالشّفا برم

دل را به بحر تو بسپارم حباب‌وار

مس را به آتش تو بسوزم، طلا برم

حاجت نگیرم از تو به جایی نمی‌روم

ای گنج درد! آمدم از تو دوا برم

ای دل مقیم صحن رضا باش و صبر کن

نگذار از تو شکوه به پیش خدا برم

چند سالی‌ست که تکلیف دلم روشن نیست

جا به اندازه تنهایی من در من نیست

چشم می‌دوزم در چشم رفیقانی که

عشق در باورشان قد سر سوزن نیست

دست برداشتم از عشق که هر دست سلام

لمس آرامش سردی ست که در آهن نیست

حس بی قاعده عقل و جنون با من بود

درک این حال به هم ریخته تقریبا نیست

سال ها بود ازین فاصله می‌ترسیدم

که به کوتاهی دل کندن و دل بستن نیست

رفتم از دست و به آغوش خودم برگشتم

جا به اندازه تنهایی من در من نیست

باز می‌رسم به شهر در جهنمی ز دود

با مسافرانِ خواب با قطار صبح زود

خواب های نا تمام، حرف های بین راه

بی تبسم و نگاه، بی ترانه و سرود

پشت صندلی پر از نام های ناشناس

خاطرات بی صدا، عقده های یادبود

جاده ها به شهرها کاشکی نمی رسید

خواب های بین راه کاش واقعی نبود

روستای من کجاست شهرزاد قصه ها

گم شده بهشت من در جهنمی ز دود

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه ترانه مکرم شاعر و ترانه سرای معروف

من تشنه‌ام ولی، در کوزه آب نیست

حال خراب هست، جان خراب نیست

چون سایه روز و شب، در آب و آتشم

آرامش جهان، بی اضطراب نیست

جا مانده‌ی شما، وامانده‌ی‌ دل است

پاداش زندگیش غیر از عذاب نیست

پرسیدی و دریغ، حرفی نداشتم

باید سکوت کرد، وقتی جواب نیست

تُنگم شکسته است بر ساحل شما

تاب ِ عذاب من بیرون از آب نیست

شعر بلند و زیبا از کاکایی

پرسیدی و شرحی به جز حال خرابم نیست

بیدارم و خاموش غیر از این جوابم نیست

زهری به غایت تلخ در رگ جای خون دارم

در خویش می‌پیچم گریز از پیچ و تابم نیست

فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس

جانم برامد از دهان و آفتابم نیست

تا شب هراسانم غرورم هست و شورم نه

تا صبح بیدارم خیالم هست و خوابم نیست

در پای خود می‌ریزم و خاموش می‌سوزم

پروای این اندوه بیرون از حسابم نیست

آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتی

ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست

پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس

روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست

اشعار عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرا؛ گلچین بهترین اشعار عاشقانه وی

ترانه های عبدالجبار کاکایی 

ترانه عذاب دوست داشتن علی لهراسبی

بمون ولی به خاطر غرور خسته‌ام برو

برو ولی به خاطر دل شکسته‌ام بمون

به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا

شکسته‌ام ولی برو، بریده‌ام ولی بیا

چه گیج حرف می‌زنم، چه ساده درد می‌کشم

اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم

چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم

چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم

تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم

چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم

تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره

سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده‌ام

گلی که دوست داشتم به دست باد داده‌ام

بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه

عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

مطلب مشابه: ترانه عاشقانه و اشعار عاشقی و احساسی ترانه سرایان و شاعران معروف

من گل خودروی کوهستانیم

اهل  ایل بی سر و سامانیم

ساقه‌ام در خاک این غربت‌سراست

با بلوط پیر اینجا آشناست

مثل دل های بزرگ اهل ایل

مردمان خسته ابن سبیل

من هم از این سنگلاخ ساده ام

اهل این ایل غریب افتاده ام

اهل ییلاق و رحیل کوچ ها

آشنا با ردپای قوچ ها

آه از ایلاتی و آوارگی

زخمی تیغ “ابو قدارگی”

زخم تلخ تسمه بر جان داشتن

درد را در گُرده پنهان داشتن

تن ز هُرم سوزناک آفتاب

مثل رود “سیمره” در پیچ و تاب

داشتن در سینه صدا بیشه شیر

مثل”مانشت” از ابهت سر به زیر

اشک ما جاری ز فرط خشم ما

مثل “کنجاچم” ز کنج چشم ما

ای ز جان غم بلانوشان سلام!

بچه های “تپه خرگوشان” سلام!

ای قلاقیران خروش نایتان

“هفت چشمه”گریه شب هایتان

از زمانی که تکلم کرده ایم

ریشه مان را در زمین گم کرده ایم

مانده ایم اینجا در اوج بی کسی

گله های مرتع دلواپسی

کو شبان این دل افروخته

داغ ما صد نی لبک را سوخته

اینک ای گل های خارستان و دود

لاله های رُسته بر “چشمه کبود”

اینک ای مظلوم بی سامان ایل

ای زن پیوسته در حال رحیل

ای پلنگ آیین چشم آهو سلام

لاله دامان “دالاهو” سلام!

ای ستون این دل ویران شده

سر بر آورده، قلاقیران شده

دست پیش آرید تا با هم شویم

با تمام کوه ها محرم شویم

بس که ما را شهر عادت می دهد

خانه هامان بوی غربت می دهد

دنیا تاریکه یه جوری

که نه فانوسه نه مهتاب

دلمُ به کی ببندم

ته این دهکده خواب

اگه یه اتاق کوچیک

اگه یه پنجره باشه

پای اسم کی بمونم

که برام خاطره باشه

دنیا تاریکه یه جوری

که چشامُ هم می‌ذارم

تا که دستمُ بگیری

پامُ تو حرم می‌ذارم

صحنتون پر از پرنده

آفتاب صلات ظهره

زیر گنبد طلاتون

سر عاشقا رو مهره

برج کاشیای رنگی

طاق نصرتای آبی

سایه روشنای آروم

ایوونای آفتابی

پای حوض نقره پوشت

پیچیده عطر پرنده

سایه ها کوتاهن اما

قد گلدسته بلنده

دنیا تاریکه بجز تو

که چراغ راه دوری

برا هرکی هر چی هستی

برا من سنگ صبوری

تو درست آخر حرفی

اونجا که ساکته دنیا

خط بین عقل و عشقی

مرز بیداری و رویا

مث بهت یه کبوتر

لب ایوون طلاتم

بین این همه هیاهو

زائر امام رضاتم

مطلب مشابه: اشعار محمد صالح علا + مجموعه شعر کوتاه و بلند عاشقانه این ترانه سرا

آهنگ پا به پات علی اصحابی

پا به پات تا هر جای دنیا میام

آخه دوست داشتنتو دلم میخواد

مثه یادت که نمیتونه بره مثه سایه‌ات که نمی‌تونه نیاد

پاشو دل تنگیاتو بهونه کن پاشو بی هوا به خواب من بیا

تو که احساس غریبی می‌کنی به هوای آشنا شدن بیا

ما بدون هم دو حرف ناتموم

ما بدون هم دو اسم ساکتیم

ما بدون هم دو احساسه غریب

پشت دو نگاه بی تفاوتیم

ساعت رسیدنت قلب منه که دقیقه ها رو محکم میزنه

با تو دستو پامو گم میکنمو تازه این اول عاشق شدنه

دل من از عشق تو دل نمی‌کنه دلم از خواب تو بیدار نمیشه

بی هوا یه شب به خواب من بیا دیگه این دقیقه تکرار نمیشه

به همین خاطره از تو قانعم به همین دلخوشی حتی ساده تر

منو از گوشه نشینیه شبام منو از خستگیه خودم ببخش


ما بدون هم دو حرف ناتموم

ما بدون هم دو اسم ساکتیم

ما بدون هم دو احساسه غریب

پشت دو نگاه بی تفاوتیم

دنیا تاریکه یه جوری

که نه فانوسه نه مهتاب

دلمُ به کی ببندم

ته این دهکده خواب

اگه یه اتاق کوچیک

اگه یه پنجره باشه

پای اسم کی بمونم

که برام خاطره باشه

دنیا تاریکه یه جوری

که چشامُ هم می‌ذارم

تا که دستمُ بگیری

پامُ تو حرم می‌ذارم

صحنتون پر از پرنده

آفتاب صلات ظهره

زیر گنبد طلاتون

سر عاشقا رو مهره

برج کاشیای رنگی

طاق نصرتای آبی

سایه روشنای آروم

ایوونای آفتابی

پای حوض نقره پوشت

پیچیده عطر پرنده

سایه ها کوتاهن اما

قد گلدسته بلنده

دنیا تاریکه بجز تو

که چراغ راه دوری

برا هرکی هر چی هستی

برا من سنگ صبوری

تو درست آخر حرفی

اونجا که ساکته دنیا

خط بین عقل و عشقی

مرز بیداری و رویا

مث بهت یه کبوتر

لب ایوون طلاتم

بین این همه هیاهو

زائر امام رضاتم

مطلب مشابه: اشعار عاطفه حبیبی + متن و ترانه های زیبای سروده شده از شاعر و ترانه سرای جوان عاطفه حبیبی

ترانه ارمغان تاریکی محمد اصفهانی

چه در دل من

چه در سر تو

من از تو رسیدم

به باور تو

تو بودی و من

به گریه نشستم برابر تو

به خاطر تو

به گریه نشستم

بگو چه کنم

با تو، شوری در جان

بی تو، جانی ویران

از این، زخم ِ پنهان

می‌میرم

نامت در من باران

یادت در دل طوفان

با تو، امشب پایان

می‌گیرم

 نه بی تو سکوت

نه بی تو سخن

به یاد ِ تو بودم

به یاد ِ تو من

ببین غم ِ تو رسیده به جان

و دویده به تن

ببین غم ِ تو رسیده به جانم

بگو چه کنم

مطلب مشابه: بیوگرافی مونا برزویی ترانه سرا ؛ عکس و در مورد زندگی شاعر جوان ایرانی

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو