متن دلگیری از روزگار؛ جملات سنگین خستگی از زمانه و روزگار عجیبیست

منبع: روزانه

1

1402/9/14

10:30


در این بخش مجموعه متن دلگیری از روزگار با جملات سنگین و با معنی خستگی از زمانه (جملات سنگین روزگار عجیبیست) را به همراه چند عکس نوشته گله از روزگار …

در این بخش مجموعه متن دلگیری از روزگار با جملات سنگین و با معنی خستگی از زمانه (جملات سنگین روزگار عجیبیست) را به همراه چند عکس نوشته گله از روزگار گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.

تنها نه

جمعه ها

که تمامی طول سال

از

روزهای بی تو

چه دلگیر می شوم

دلگیرم از پاییز
از تمام غروب های غمگینش
که چوب خط نبودن هایت را
بر دیوار دلم کشید
دلگیرم از تو
از تمام عاشقانه های نگفته ات
که به جانِ گوش هایم بدهکاری

دلگیرم از خودم
که هنوز دلخوشم به یلدا
و چند ثانیه وقت اضافی اش ….
که شاید برگردی
نه !
تو بر نمی گردی
و زمستان سیلی محکمی ست
بر صورت رویاهایم
تا از خواب چندین ساله ی عشق بیدار شوم

هوا دلگیر افق تاریک
دلم پرواز می خواهد
رها از این همه غصه
کمی آواز می خواهد

دلگیر که می شوم
شعرهایم را
بر پنجره ای مه گرفته می نویسم
تا چشم در چشم هم
زار
بگرییم

مطلب مشابه: متن کوتاه شکایت از روزگار؛ 30 جملات تلخ درباره بالا و پایین روزگار

متن دلگیری از روزگار؛ جملات سنگین خستگی از زمانه و روزگار عجیبیست

خیلی راحت است که آدم، روز به همه چیز بی‌اعتنا باشد

اما شب همه چیز فرق می کند

عاشق که می شوی

لالایی خواندن هم یاد بگیر

شب های باقیمانده ی عمرت به این سادگی ها صبح نخواهند شد

نه به گریه ها اعتماد کن و شانه ات را بی فکر در اختیار چشمهای خیسش بگذار نه به شانه هایش اعتماد کن و برای گریه هایت به شانه ای تکیه کن خودت باش که انسان از سمتی که تکیه میکند میافتد

دلتنگی های من به تو رفته اند

آرام می آیند در سینه می نشینند

دیگر نمیروند

جملات خستگی از زمانه

وقتی همه کس کسی شدی اون کس بعد تو خیلی بی کسه،یا همه کس کسی نشو یا اگه کس کسی شدی کس بی کسی هاش باش

گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگ
آرام می خزند کنج اتاقشان با یک بغل تنهایی
گاهی تا اطلاع ثانوی تعطیل اند
لطفا بعدا مزاحم شوید

دلگیر که می شوم
شعرهایم را
بر پنجره ای مه گرفته می نویسم
تا چشم در چشم هم
زار
بگرییم

مطلب مشابه: متن حقیقت تلخ روزگار و جملات سنگین و تلخ درباره آدمها

متن دلگیری از روزگار؛ جملات سنگین خستگی از زمانه و روزگار عجیبیست

می ترسم از آدم ها …
آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات …
مجوزِ ورود می گیرند …
و تنهاترت می کنند …
آدم هایی که سایه می اندازند روی سرت …
و بی تفاوت، سایه سنگین می کنند …
آدم هایی که ساده می گیری بودنشان را …
و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را …
آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشان …
و آنها مدام می لرزانندت با آتشفشانِ بی معرفتی هاشان …
آدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبستۀ شان می شوی…
و انها بی تفاوت میگذرندو میروند …

شما که سواد داری ، لیسانس داری ، روزنامه خوونی…
با بزرگون میشینی ، حرف میزنی…همه چی میدونی…
شما که کله ت پُره ، معلم مردم گنگی
واسه هر چی که میگن جواب داری ، در نمیمونی
بگو از چیه که من دلم گرفته…
راه میرم دلم گرفته ، می شینم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته…

دلگیرم از این قابهای مضحک بی روح

لبخندهای خشک

احوالپرسی های معمولی

چشمان من تصویری از جنس نگاه تو میخواهد

دلـم را دیگــر هیـچ نمـی لرزانــد

در مـن دلهــره , در من تـــرس , در مـن احســاس مــرده است

گاهی اوقات لازم است ، گوشه ی دنجی بروی و با خودت خلوت کنی
جایی به دور از شلوغیِ آدم ها بنشینی و ببینی با خودت و زندگی ات ، چند چندی ؟!
لابلایِ شلوغی و همهمه ی این روزها
نشستن در سکوت و تنهایی
بدجور می چسبد

مطلب مشابه: متن درباره زمانه؛ جملات تلخ و شیرین درباره روزگار و زمانه

متن دلگیری از روزگار؛ جملات سنگین خستگی از زمانه و روزگار عجیبیست

همین که چمدانت را بر می داری
همه می پرسند می خواهی کجا بروی
اما وقتی یک عمر تنهایی، هیچ کسی از تو نمی پرسد کجایی
انگار همین چمدان لعنتی، تمام ترس مردم از سفر است
هیچ کسی از تنهایی تو نمی ترسد

آدم ها تمام نمیشوند

آدم ها نیمه شب با همه ی آنچه در پس ذهن تو برایت باقی گذاشته اند

به تو هجوم می آورند

چنان دستم تهی گردیده از گـــرمای دســتــانــت

که این یخ کرده را از بی کسی،  “ها” می‌کنم هر شب

تمام ترسم از این است

که یک شب بخواهی که به خوابم بیایی و من

همچنان به یادت بیدار نشسته باشم

من تورا می فهمم
تو صدای ِ تـپش نـبض زمین
در جـاذبه ی قـلب منی
چشم تو شیشه ی تنهایی را
با نگـاهی چه آسان می شکند

معنی عشق رو زیاد شنیدیم ولی من فکر میکنم عشق یعنی وقت یعنی زمان
یعنی
وقت بذاری پیشش باشی
وقت بذاری به حرفاش گوش کنی
وقت بذاری بهش فکر کنی
وقت بذاری با هم برید بیرون
وقت بذاری براش کتاب درسیش رو بگیری
وقت بذاری یه جای دنج دستاشو بگیری و فشار بدی
وقت بذاری بشینی باهاش درباره آینده حرف بزنید
وقت بذاری وقت بذاری وقت بذاری

مطلب مشابه: متن عاشقانه گلایه دار و جملات گله از روزگار و زندگی

متن دلگیری از روزگار؛ جملات سنگین خستگی از زمانه و روزگار عجیبیست

یکی از دیالوگ های ماندگار فیلم پروانه

امیر:من نمیتونم خوشبختت کنم

پروانه:من خوشبختی رو نمیخواممن امیرو میخوام

وقتی دلتنــــــــــگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشــــه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شـــکنم
دلــــت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است

دلگیریِ عصر جمعه تقصیر که بود
آنروز که جز عشقِ توام خانه نبود
آن باد وزید و خانه ام ویران شد
آگاه شدم که باد همدست تو بود
وسط ِ بود و نبود، “پوچ” مرا بلعیده
متشکـّــرم که این دسته گل از دست تو بود
می نشستم وسط ِ ویرانه ی روحم با بغض
روی هر تکه ی آن باز…تصویر تو بود
می روم پای پیاده توی شب گـُم می کنم
تنِ زخمیم که روزی {لابُد} عشق تو بود
عشق من
سادگی ام فروختی هکتــــاری چند
ای تو که واحدِ معشوقان ات کیلو بود

متن سنگین روزگار عجیبیست

هیچکس نمی داند چقدر جای شادی بی سبب در دلم خالیست

آمدی

اما دلت نیامد…

مثل باران که راه گم کرده بود

وگرنه از کوچه‌ی ما نمی‌گذشت

آری من دلگیــــــــــــرم از خــــــــــودم،از او ، از همـــــــــــــــــــــــه……

خـــــــــــــدایا بنده ات بـــــــــــــازم کم آورده…..

فقــــــــــط بـــــــــه خودت امیـــــــــــــــد دارم…..

مطلب مشابه: دکلمه بی وفایی دنیا با جملات سنگین و غمگین از روزگار تلخ

دیگر آخر خط برایم معنا ندارد
دلگیری از تو در ذهنم جایی ندارد
از تو گفتن بر لبم دیگر اثر ندارد
روح من دیگر [جسمی برای با تو بودن ندارد
میروم از یاد ی که یادی درآن ندارم
میروی با کسی که بویی از عاشقی ندارد
بگذرم یا نگذرم گذشته از من گذشته و برایم تاریخ عشق معنا ندارد
برای گفتن عاشقتم دیگر قلبم نایی ندارد

خدایـــــا…

از بــد کردن آدمهایتــــ
شکایتـــــ داشتـــــم به در گاهــــتـــــ….

امـــا شکایتــــم را پـــس می
گیــــرم….

من نفهمیـــــــدم….

فراموش کرده بودم که بـــدی را
خلــــق کردی….

تا هــــر زمــــان که دلــــم
گرفـــــت از آدمهایتـــــــــــ….

نگاهـــــــــم به
تــــــــــــــو باشــــد…..

در راه دریای عشق
بودم ماهی گم کرده راهی
نه،شاه ماهی؟
مکانم بود قعر دریا
نه روی زمین خاکی
روی زمین خاکی استغنا
شدم نیازمند نهنگ ماهی خوار
نهنگ ماهی خوار شبانه های دلگیری
و صید شدم
از سرغفلت
برای اقیانوس لحظه هایم

مطلب مشابه: اشعار بازی روزگار و مجموعه شعر سنگین کوتاه و بلند درباره چرخ روزگار

متن دلگیری از روزگار؛ جملات سنگین خستگی از زمانه و روزگار عجیبیست

وابسته ام
کــــــــــن…!!!

گاهــــی حتـــــی
نبـــــودنتــــــ هم غنیمتــــــــ می شــــود…!!!

همیشــــه گفتــــــه ام…

دلتنــــــــــــــگی…!!!

می ارزد…!!!

به دلگیــــــری های روز
جمعه…!!!

دلگیری ما
از خاموشیِ یک رویا بود
خورشید
دور از دستهایِ جدا مانده ی ما بود
از این است که…
باغِ خاطره ام هنوز
رنگ خزان دارد
پیرهن اردیبهشتی ام
پشتِ حصارِ فاصله ها
ناله و آه و فغان دارد
دریغا …
گلی دیگر نمی روید
بر دشتِ خیالِ من
بالا نمی رود پیچکی
از دیوارِ سرد و تنهایِ دلم

پارسال را از امسال قرض گرفتم

همه چیز سر جای خودش بود

مثل درد پا‌های مادرم

دلگیریِ هوا

کم طاقتی‌ام…؛

کاش

بی حوصلگیِ شب‌ها

تنها دردم بود

تا گیس‌های مادرم را می‌بافتمُ

به دست‌های خودم و خواهرانم

و قاب عکس تک بُعدی

زُل نمی‌زدم

حتی به مزار سرشار از سکوتش

سلام نمی‌کردم…

من

گذشته را

به امسالِ بی‌تو بودن

بدهکارم

مطلب مشابه: شعر فلک و چرخ روزگار و مجموعه اشعار درباره چرخ گردون

وقتی دلم میگیره…

می نوسم برای تو…

اما همه میخوانند الا تو…

هیچی بدترازاین نیست

که آدم دلش گرفته باشه اما دلیلشو ندونه

البته میدونه هااا

اما خودش رو میزنه به ندونستن…..!

جملات خسته شدن از روزگار و زمانه

بغضهایم را

به ابرها می دهم

و قلبم را

از نام تو پر می کنم

باران که ببارد

آواز قلبم شنیدنی است

نه عاشق‌ترین زن جهانم
نه دیوانه‌ترین شان
من فقط یک دوستم
یک فنجان چای هل دار تهِ دوستی من است
البته با یک گوش شنوا و یک لبخند محو نشدنی
برای شنیدن دلگیری‌هایت

مثلا وقتی دلگیری بهت بگه:
‏اگه از دنیا دلت گرفته غمت نباشه بیا بغلم

بعضی‌یا هستن وقتی دلگیری میخوان باهات حرف بزنن، آرومت کنن، کمکت کنن؛ اینا یه روز خودشون دلگیر شدن کسی کنارشون نموده، درد تنهایی رو می‌فهمن

دلم گاهی می گیرد ، گاهی می سوزد ، گاهی تنگ می شود وحتی گاهی . . .
.
.
.
.
.
.
گاهی نه خیلی وقت ها می شکند ! اما هنوز می تپد !
.
.
.
.
.
با این دل دوست دارم . . .

مطلب مشابه: متن در مورد روزگار نامرد + جملات سنگین در مورد بدی انسان های روزگار و زندگی تلخ

من بازمانده غذا را نمی خورم
چه برسد به بازمانده ی احساس
پس برو

هرچه مغرور تر باشی تشنه ترند برای با تو بودن
و هرچه دست نیافتنی باشی بیشتر به دنبالت می آیند
اما امان از روزی که غروری نداشته باشی و بی ریا به آنها محبت کنی
آنوقت تو را هیچ وقت نمی بیند و ساده از کنارت عبور می کنند

می خواهم عوض شوم
چرا باید دلتنگ آغوشت باشم ؟
می خوام تو دلتنگ آغوشم باشی
می خوام اون سیب قرمز در بالاترین قسمت درخت باشم
دقت کن رسیدن به من آسون نیست
اگر ههمتش رو نداری آسیبی به درخت نزن
به همون سیب های کرم خورده ی روی زمین قانع باش

باغبانی پیرم … ،
که به غیر از گلها ، از همه دلگیرم….

کوله ام غرق غم است….
آدم خوب کم است ….

عده ای بی‌خبرند ، عده ای کور و کرند …
اندکی هم پکرند …. !!

… و میان رفقا … عده ای مثل شما …
تاج سرند

کسی که دوستت داره در هر شرایط بر میگرده

‏حتی اکه خیلی دلگیر باشه ازت

چه کسی گفته پاییز دلگیر است؟
اصلا انگ دلگیری به پاییز نمیچسبد
فصل انار
فصل نارنگی
فصل رنگ های قرمز و نارنجی
فصل بادهای باموقع و بی موقع
که میپیچد لای موهایت
و عطرش مرا مست میکند
فصل قدم زدن زیر باران
کجایش دلگیر است؟
به هوای سرمایش دستانم را محکم تر میگیری
فصلی که دستانمان بیشتر در هم گره بخورد
کجایش دلتنگی دارد؟
قطعا نمیشود طعنه دلگیری را
به فصلی که با مهرمی آید، زد
پاییز، شروع عاشقانه هاست

مطلب مشابه: متن خسته شدن از زندگی +جملات خسته از روزگار و نا امید شدن

مونالیزا بی لبخند

شیراز بی‌ حافظیه

پاییز بی باران

دریا بی موج

همه را تجسم کن

من بی تو

همان‌ قدر نچسب و دلگیرم

ازت دلگیرم

وقتی سراغم بیا که باز سر فصل همه بودن هایت من باشم

از ” تـــو ” دلـگیـــر نیستَــــم . . .

اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !

کــــه نَبــــودَنـتــــ را نمی تواند صَبــــورانــــه تحمـــــل کـنَــــد

شمشیر را
از رو بسته
شبی که
غروبش دلگیر است

من می روم
و کلیدِ این خانه ی دلگیر را
زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت.
دلتنگ که شدی
آمدی نبودم
نگرد!
باران،
هرگز شبیهِ آنچه بود
به آسمان بر نمی گردد

متن درباره روزگار بد

حرف بزن بگو پست این نگاه ،پشت این گریه ها چی پنهونه

اگه تلخه اگه ناگفتنیه ،راز این سکوت کی میدونه

دلــگیـــر مباش . دلت که گیـر باشد ، رهـــــا نمی شوی ! خـداونـد ، بنده گــان ِ خود را ، با آنچه به آن « دل » بســته اند می آزمــاید !

چنگ میزنم به خیالت!
مشتم را که باز میکنم غمگین تر میشوم…
عطر دست هایت می پرد!
کدام را نگه دارم؟؟؟
خیالت را؟؟
عطر دست هایت را؟؟
آن روزهای از دست رفته را؟؟
یا…؟؟
هیچکدام!
من خواب و خیال نمیخواهم!
خودت را کم دارم…!
یادت که نرفته؟
تو یک آغوش به من بدهکاری…

عاشقی یعنی همین
فاجعه
یعنی آنقدر در تو غرق شده ام
که از تلاقی نگاهم بادیگری
احساس خیانت می کنم
عشق یعنی همین
عاشقی یعنی همین

تو مرا میشکنی
مثل یک حرف که صدا میشود
در یک دم و با یک بغض
آنچنان محو که نمیتوان پنداشت، نمیشود دانست
و در سکوت که فقط باید به خود لرزید
تو مرا میشکنی؛
گرم مثل اشک و برای همیشه همچون مرگ
افسوس که مرا زمان چنان در تو آمیخت که اگر هم بروم گویی در تو ایستاده ام
و چه سود وقتی تمام من بوی تو را میدهد
ای کاش ما
و بازهم سه نقطه های بىپایان من

مطلب مشابه: متن در مورد بی وفایی روزگار + جملات از تلخی روزگار و دلگیری دنیا

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو