منو دوست داری یا بچه ‌رو؟


نادره دخترش را زیر چشمی نگاه می ‌کند. موهای تابدار مشکی و چشم‌ های عسلی او درست مثل خودش است. زهرا همه زندگی سعید است. این فکری است که توی سر نادره می ‌چرخد. از وقتی زهرا به دنیا آمد زندگی نادره عوض شد. نادره می ‌داند که احساس بدی به سراغ او آمده اما فکر می ‌کند این احساس حقیقت دارد. او در خانه نفر سوم شده است.

نادره دخترش را زیر چشمی نگاه می ‌کند. موهای تابدار مشکی و چشم‌ های عسلی او درست مثل خودش است. زهرا همه زندگی سعید است. این فکری است که توی سر نادره می ‌چرخد. از وقتی زهرا به دنیا آمد زندگی نادره عوض شد. نادره می ‌داند که احساس بدی به سراغ او آمده اما فکر می ‌کند این احساس حقیقت دارد. او در خانه نفر سوم شده است.

همسرش اول دخترش را دوست دارد و به او توجه می ‌کند و بعد سراغ نادره را می‌ گیرد و این نادره را عذاب می ‌دهد. وقتی زهرا کوچک بود این حس را بخاطر کوچکی زهرا می‌ دانست اما از وقتی او از آب و گل در آمده دیگر اطمینان دارد که دلیلش فقط کوچکی و ناتوانی زهرا نیست. مداخلات عاطفی سعید رابطه او و دخترش را نیز تحت‌ تاثیر قرار داده است. اگر نادره کاری به زهرا محول کند سعید مخالفت می‌ کند و می ‌گوید بگذار بچه راحت باشد، خودم انجام می‌ دهم. اگر نادره و زهرا بر سر موضوعی اختلاف داشته باشند سعید طرف زهرا را می‌ گیرد و از مدت‌ ها قبل زهرا این موضوع را در یافته و هر وقت می‌ خواهد از نادره انتقام ‌جویی کند مادرش را در نظر پدر پرخاشجو و سختگیر تصویر می ‌کند و به پدر پناهنده می‌ شود.

نادره می ‌داند که این رفتار او خیلی زود باعث بازخواست ‌های سعید می ‌شود و سعید به طرفداری او نادره را به پرخاشگری و بی ‌حوصلگی متهم می ‌کند و در مقابل فرزندشان او را مقصر می ‌شمارد بی ‌این ‌که به حرف‌ های نادره توجهی نشان دهد. او حتی به نادره می ‌گوید که تو به دختر خودت حسادت می ‌کنی.

سعید طوری رفتار می‌ کند که انگار ازدواج با نادره توطئه ‌ای بوده برای به دست آوردن یک فرزند و پس از آن دیگر کاری با نادره ندارد غیر از خدماتی که در خانه ارائه می ‌دهد. این موضوع نادره را عذاب می ‌دهد. او بارها در این مورد با همسرش صحبت کرده اما سعید کاملا این موضوع را رد می‌ کند و همه را ساخته و پرداخته ذهن نادره می‌ داند.

واقعیت این است که سعید وقت بیشتری با دخترش می ‌گذراند تا با خانواده. یعنی تفریحات و گفتگو‌هایش اغلب با دخترش صورت می ‌گیرد. این موضوع آنقدر به نادره فشار آورده است که می‌ خواهد حالا که دخترش 12 ساله شده است اقدام به طلاق کند.

در یک خانواده سالم مهر و محبت همسران باید به عدالت توزیع شود و شیوه عادلانه آن این است که اول همسر و سپس فرزندان در کانون محبت و توجه قرار بگیرند و همسر پیش ‌از همه حامی و پشتیبان مادر خانواده باشد. نسرین ترقی روان ‌شناس خانواده اعتقاد دارد علاقه دختر به پدر و پسر به مادر از مسائلی است که برخی روان ‌شناسان بزرگ از سال ‌ها قبل به آن اعتقاد داشته ‌اند و آن را مبنای بسیاری از مسائل روان‌ شناختی می ‌دانند. این ‌که دختر مرکز توجه پدر باشد چیز غریبی نیست اما کنار گذاشتن مادر از چرخه زندگی عاطفی و تیم تشکیل دادن علیه او را توجیه نمی ‌کند.

این روان ‌شناس اعتقاد دارد تعداد زیادی از مادران کما بیش چنین حسی را در مواقع مشابه تجربه می ‌کنند. همان‌ طور که مردان پس از بچه ‌دار شدن و مشاهده توجه بیش از اندازه و کنار گذاشته شدن توسط زن اغلب دچار حس حسادت می ‌شوند.

ترقی معتقد است در یک خانواده سالم مهر و محبت همسران باید به عدالت توزیع شود و شیوه عادلانه آن این است که اول همسر و سپس فرزندان در کانون محبت و توجه قرار بگیرند و همسر پیش ‌از همه حامی و پشتیبان مادر خانواده باشد.

وی معتقد است چنین رفتاری دیر یا زود سبب آزردگی می‌ شود اما حسادت به کودک ناشی از مشکلاتی است که می‌ تواند ریشه در کودکی مادر داشته باشد. یک رابطه زناشویی محکم و پایدار می‌ تواند عشق مناسبی به فرزندان برساند و به آنان علاوه بر بذل محبت درس چگونه زندگی کردن بیاموزد.

عشق و علاقه بی ‌قید و شرط پدر به دخترش ناشی از دیدی است که فرزند نسبت به پدر دارد و او را به عنوان یک منبع قدرت شکست‌ ناپذیر و یک شخصیت عالی قبول دارد بی این ‌که از او انتقادی کند و عیبی در او بیابد. این همان عشقی است که پدر نیز در جستجوی آن است؛ عشقی بدون قید و شرط و بدون ارزیابی و تمام قلبش را به این عشق سپرده است. اما همسر ضمن عشق و علاقه عقل و منطق را نیز دخیل می‌ کند و همه چیز را بی ‌قید و شرط نمی‌ پذیرد و گفته ‌ها و رفتارها را از فیلتر منطق و عقل می‌ گذراند و بدین ترتیب برای او مشکل است همان ‌طور که با فرزند خود راحت و ایمن است با همسرش هم باشد.

این اتفاق در مورد اغلب والدین می ‌افتد. البته نباید فراموش کرد که رابطه زناشویی را در اولویت اول قرار دهید، سپس به رابطه والدین به بچه‌ ها توجه کنید. والدین مهربان و خوب بودن برای یک زندگی پایدار و توام با خوشبختی کافی نیست، زیرا زندگی همه ‌اش داشتن فرزند نیست. اگر ازدواج شما سالم و پایدار نیست این‌ که بچه‌ها چقدر حس کنند پدر یا مادر مهربانی دارند، اهمیتی ندارد. آنها هرگز در چنین خانواده‌ ای یک رابطه درست زناشویی را نخواهند آموخت. یک رابطه زناشویی محکم و پایدار می‌ تواند عشق مناسبی به فرزندان برساند و به آنان علاوه بر بذل محبت درس چگونه زندگی کردن بیاموزد. بهترین وضعیت برای یک خانواده موفق آن است که هر کسی در جایگاه عاطفی درست خود قرار بگیرد و فرزند بداند جایگاهش بعد از پدر و مادر است.

فرزندی که دریابد از نظر عاطفی در جایگاهی بالاتر از مادر خود قرار دارد هرگز از تربیت صحیح برخوردار نخواهد شد و عشق کافی نیز از مادر خود دریافت نخواهد کرد، زیرا با مادر همواره در یک زورآزمایی عاطفی و تفاخر به خاطر برتری در جلب محبت خواهد بود.