سجاد افشاریان بیوگرافی + عکس های شخصی سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه سجاد افشاریان بیوگرافی سجاد افشاریان تئاتر وبلاگ سجاد افشاریان یکی از خنداننده های برتر برنامه خندوانه سجاد افشاریان (متولد ۳۱ فروردین ۱۳۶۴ در شیراز) نمایش نامهنویس، بازیگر و کارگردان تئاتر و نیز نویسنده و بازیگر تلویزیون و طنزپرداز ایرانی است. او از جمله نویسندگان برنامه خندوانه است
وی همچنین مدیریت هنری گروه موسیقی بمرانی را بر عهده دارد. ایطور ایطور برزیلته؟ بله سجاد برزیلته. سجاد افشاریان همینجور ساده و راحت برزیل مسابقه خندوانه شد. این دو رگه برزیلی -شیرازی اهل هنر است و تئاتر. همین رفت و آمدها برای اجرای تئاتر از تهران تا شیراز باعث شد به یکی از تاثیرگذاران تئاترهای دانشجویی تبدیل شده تا و به بدنه زرخیز نمایش ایران اضافه شود بعدها به قلاب رامبد جوان گیر کرد و نویسنده برنامه او هم شد.درشش سالگی که تصادف کرد و دو کتف و پای چپش شکست زندگی برایش عوض شد. همان روزها بود که تصمیم گرفت هنرمند شود. شیرازیها هم که اگر شاعر نشوند یک جایی میروند که شاعرانگی داشته باشد. پس تئاتر انتخاب درستی برای سجاد بود.
آرامش از سر و رویش میبارد. این مرد خوشتیپ به خاطر پیشینه تئاتری و البته شیرازی بودن هیچوقت روی صحنه استرس نمیگیرد و آرام است. در اجرا مسلط است و طبیعی است که مردم رایهایشان را به صندوق او بریزند. چنین آدمی حرفهایش هم شنیدن دارد و هم خواندن.
این سجاد افشاریان یک دفعه از کجا آمد که یکشبه اینقدر محبوب شد؟
راستش اصلا یکشبه نبود. اینجا قصههای هزار و یکشبی زیاد اتفاق میافتد؛ مثلا هزار شب کار میکنید و یک شب آن اتفاق میافتد؛ البته به شرطی که هزار شب قبل از آن ماجرا، درست کار کرده باشید. این اتفاق واقعا یکشبه نبود؛ نزدیک به ۱۴سالی میشود که در زمینههای هنری فعالیت میکنم.
اما مــردم شمــا را نمیشناختند. حالا میخواهیم بدانیم در آن ۱۴ سال چه کار میکردید؟
دبیرستان که بودم فیلمسازی را شروع کردم. به شکل جدی فیلم کوتاه میساختم و بعدش هم به سینمای جوان رفتم. همزمان با آن تئاتر کار میکردم. این شانس را آوردم که از دوره راهنمایی معلم تئاتر داشتیم. آن موقع به عشق اینکه یکدفعه وسط کلاس بیایند و بگویند بچههای گروه تئاتر بیایند بیرون، خیلیهایمان در این گروهها فعال بودیم اما من واقعا انگیزه عجیبی برای این کار داشتم. اتودی که به من دادند تا بازی کنم،واقعا گریه کردم؛ طوری که معلم تئاتر فکر میکرد آن هم جزء بازیام است. ادامه دادم و حتی در ۲۰سالگی داور جشنواره رشد شدم اما از زمانی که تئاتر را به صورت حرفهایتر دنبال کردم، بحث تئاتر به حدی حالم را خوب کرد که از فیلمسازی دور شدم.
در همــــان شیـــراز کار میکردید؟
بله. اما اجراها را تهران میآوردیم. جالب اینکه هر نمایشی که در شیراز به هر شکلی اجازه اجرا نمیگرفت وقتی در تهران اجرا میکردم جایزههای معتبری میگرفتم؛ مثلا یکی جایزه جشنواره فجر را گرفت یا یکی از آنها پرتماشاگرترین تئاتر ۱۰ سال سالن قشقایی شد.
تئاتر درآمد و شهرت کمتری دارد. شما چرا تئاتر را انتخاب کردید؟
راستش دغدغه من بازیگری صرف نبود. از روزی که شروع کردم به عنوان نویسنده و کارگردان هم فعالیت داشتم؛ حتی زمانی که فیلم کوتاه میساختم در ۱۸ سالگی مجموعهای ۱۸ قسمتی را برای تلویزیون شیراز ساختم. من متولد ۶۴ هستم، در ۲۲ سالگی جزو نویسندگان مجموعه «شمسالعماره» سامان مقدم بودم. آنجا برای نویسندگی پولی به من دادند که دوبرابر کل تئاترهایی بود که در زندگیام کار کرده بودم. برای همین مدت طولانی چیزی ننوشتم چون نمیخواستم طعم این شکل پول درآوردن روی کارم تاثیر بگذارد. دغدغهام تئاتر بود چون هنر بیواسطهای است. کشف و شهود این مدیوم را دوست دارم.
اگر در این زمینه کار موفقی دارم به این خاطر است که قبل از نوشتن متن به سوالات بسیاری برای خودم پاسخ میدهم؛ اینکه مثلا چرا میخواهم آن را اجرا کنم یا در چه سالی میخواهم آن را روی صحنه ببرم و اصلا نیاز اجرای آن چیست. این باعث میشود اول از هر چیزی نگاهی جامعهشناختی به زمان حال خودم داشته باشم؛ ضمن آنکه در تصویر معادلاتی وجود دارد که اگر به آنها تن دهید همهچیزتان در تئاتر از دست میرود. من فیلمهای زیادی را بازی نکردم چون مناسبات انتخاب نقش آنها را دوست نداشتم؛ اینکه همه کارها را انجام میدادند و بعد برای یکسری نقش ارزانقیمت دنبال بازیگران تئاتر میگشتند؛ حتی ۵،۴ پروژه سینمایی را رد کردم.
خب، در این فرصت منتظر چه بودید؟
من صبر میکنم تا هامون خودم را بازی کنم.
ولی شما که با کار طنز وارد شدید؟
اتفاقا من با کار جدی شروع کردم. فیلمی بازی کردم به نام «حبیبآقا» ساخته محمد حمزهای که به خاطر آن در جشنواره شهر کاندیدای نقش اول شدم که با تقدیر از من شهاب حسینی جایزه را گرفت؛ نقشی کاملا جدی در فیلمی تلخ.
یعنی حتی حاضر هستید حذف شوید اما خودتان را اینگونه نشان دهید؟
حذف نمیشوم. مردم را با یک استندآپ متفاوت مواجه میکنم. ریسک این را میپذیرم.شما بعد از کلی زحمت، حالا فرصتی پیدا کردهاید که به آنچه میخواستید برسید؛ در خندوانه در حالی که کسی از شما انتظار نداشت به این خوبی بالا آمدید و حالا درست در همین لحظه میخواهید قالبشکنی کنید.
من این را دوست دارم و حالم را خوب میکند که از هر فرصتی که به دست میآید به نفع فرهنگ استفاده کنم. با اجرای اول دوست داشتم ثابت کنم که قدرت این را دارم که خوب بخندانم و با اعتماد رامبد جان دل جزو این ۱۶نفر قرار گرفتهام و با اجرای دوم دوست داشتم تماشاگر همزمان که میخندد به آنچه میبیند یا میشنود، فکر کند.
قرار نیست قالب خودم را بشکنم. اجرای مرا دیدهاید. من برای آنکه مخاطب به اجرای من بخندد به هیچوجه کارهای غیر معقول نمیکنم. من در این شوخیهایم جدی بودن خودم را هم دارم؛ مثلا از دریاچه پریشان، نمک، هامون و ارومیه نام میبرم یا وقتی میخواهم دعا کنم به مسوولان مملکتی اشاره میکنم که به فرهنگ توجه کنند. همه ما در این سالها صاحب جهانبینیهای شخصیمان میشویم.
خندوانه را کجای زندگی خود میبینید؟
قبل از آنکه استندآپ کمدی این برنامه به زندگی من وارد شود، برنامه خندوانه از همان نطفه شکلگیریاش وارد زندگی من شد. درست از فصل اول و زمانیکه طرح کامل آن توسط رامبد جوان عزیز ریخته شد. مدل من اینطوری است یا کاری را قبول نمیکنم یا وقتی قبول کردم آن را با تمام ایمان و اعتقادم انجام میدهم. قطعا هم کار سختی است؛ مثلا اگر ۲۰۰ قسمت برنامه داریم در طی این چند ماه استندبای پروژه هستیم. گاهی اوقات بوده که ساعت پنج ضبط شروع میشود اما تازه همان لحظه میفهمیم چه کسی مهمان برنامه است. من باید به سرعت معرفی مهمان را بنویسم و طراحی سوال که تا حدودی مسیر گفتوگو را جهتدهی میکند.
شاید خیلیها ندانند سجاد افشاریان دقیقا در خندوانه چه چیزی را مینویسد و واقعا نقش او در چنین برنامهای چیست؟
برنامه خندوانه به شکلی است که در آن کلی مناسبتهای اجتماعی مطرح میشود. سعی ما بر این است که در پلاتوهایی از منظر دیگری به این مناسبتها وارد شویم. بهواقع خود رامبد جوان صاحب نگاه مولف است؛ به این معنا که جامعهشناسی بسیار قویای دارد، بسیار باسواد است و همینطور در تمامی شاخههای هنرهای نمایشی متخصص است. حالا به اینها قدرت اجرا را هم اضافه کنید؛ پس بدون شک برنامهای مثل خندوانه میتواند بدون نویسنده روی آنتن برود؛ حالا اگر در تیتراژ نامی از نویسنده برده میشود، نشان از نبوغ، اعتماد و اطمینان رامبد دارد؛ به این معنا که اثر هرچه شکیلتر در تمامی بخشها تولید شود.
برای جناب خان هم چیزی مینویسید؟
نه. محمد بحرانی و تیمش ایده پردازهای بسیار درجه یک و مستقلی هستند.
مهمانها از قبل میدانند قرار است چه سوالاتی از آنها پرسیده شود؟
نه، اصلا. بخشی از سوالات ما که عمومی است؛ مثل اینکه وقتی شما حالتان بد است چه کار میکنید؟ اما بخشی از سوالها مربوط به خود آن شخص است و بستگی به او دارد. ببینید مردم ما در عرصههای مختلف یکسری قهرمان دارند. وقتی از قهرمان آنها مثلا سوال میکنم وقتی حالت بد است چه کار میکنی و او مثلا جواب میدهد فلان موسیقی را گوش میکنم، مخاطب با خودش میگوید چه جالب! من هم این کار را امتحان کنم. اینها بخش عمومی سوالات است. در بخش دیگر همهچیز بستگی به خود مهمان دارد؛ مثلا مهمانی داشتیم که ۱۴ دقیقه بیشتر از او پخش نداشتیم. رامبد حتی به شوخی به او گفت اگر چیز بامزهای تعریف نکنی با کمربند سیاهت میکنم اما باز هم آنطور که باید نشد. یک وقتی مهمان برنامه شخصی مثل یونس شکرخواه است؛ انگار تدوین کردهای و او رابه برنامه آوردهای چون خودش درست و کاربردی صحبت میکند.
مهمانهایتان را چقدر کارگردانی میکنید؟
راستش خیلی روی این مساله فکر میکنیم اما نمیشود. مدل برنامه شبیه یک برنامه زنده است اما زنده پخش نمیشود. با این تفاوت که شاید مردم یک ساعت برنامه میبینند اما گاهی بیش از هشت ساعت ضبط آن طول میکشد.
خندوانه به شکل جالبی آنقدر خوب و موفق شده که آدم نمیتواند به آن خرده بگیرد؛ حتی گفتوگوهای خارج از استادیو هم کاراکتر خودشان را دارند؟
یکی از نکات ویژهای که رامبد جوان دارد و بسیار تحسینبرانگیز است، همین اهمیتی است که به کار تیمی میدهد. به این صورت که نهتنها به همه اعتماد به نفس میدهد بلکه به عنوان مشاور به تمامی بخشها مشورت میدهد و نظارت میکند؛ انگار او همهجا تکثیر میشود؛ رامبد اینجا، رامبد اونجا، رامبد همه جا.
حالتان با برنامه خندوانه خوب است؟
بله، قطعا.
اما آن کار بزرگی که میخواهیــــد نیست. درســت فهمیدهایم؟
نمیشود اینطور گفت. صادقانهاش این است که مگر من سالی چند کار میتوانم انجام بدهم؛ یک یا گاهی دو تئاتر. گاهی هم مثل امسال نمایشی روی صحنه دارم که از جیبم پول میگذارم تا آن گروه بتواند کارش را ادامه دهد. گاهی پیش میآید به خاطر سیستم نظارتی بر تئاتر یک سال اصلا به من سالن نمیدهند. اگر کاری نکنی حتی کسی زنگ نمیزند بپرسد حالت خوب است. من کاری داشتم که خودم با بچهها انجام دادم، برایشان تمرین گذاشتم، سالن خوبی برایشان گرفتم و. . . رفتم و گفتم من چیزی نمیخواهم فقط یک کمکهزینه بدهید.
به من گفتند ما نداریم بروید از شهرداری و دیگر نهادها بگیرید. حالا جدای از عشقی که به کارم در خندوانه دارم معادل سه سال تئاترم پول میگیرم. به هر حال یک بخش زندگی، بخش اقتصادی آن است. تا چه زمانی برویم در مغازهای دلمان بخواهد لباسی را بخریم اما نتوانیم؟! اقتصاد خیلی مهم است. وقتی جیبم خالی است نمیتوانم بنشینم و در آرامش ایدهپردازی کنم چون باید به این فکر کنم که فردا غذا چه بخورم؟ پول اجاره چه میشود و… .
فرض کنیم شما استندآپ کمدین و پدیده این رقابت شدید و خندوانه هم تمام شد. چه کار میکنید؟
من همیشه سعی کردهام در زندگیام به شکل خودم باشم؛ یعنی اگر آرتیست هستم شب که میخوابم به هنر فکر کنم یا صبح که بیدار میشوم به هنر فکر کنم. همزمان که حالا خندوانه را مینویسم، فیلمنامهای نوشتم که پروانه ساخت هم گرفته و یک کار جدی است یا اینکه مدیریت هنری گروه موسیقی بمرانی را بر عهده دارم، روی مجموعه شعری به نام اسکارلت دهه ۶۰ هم کار میکنم و. . . . من روحیات خاص خودم را دارم و در زندگی شخصی حالِ یک شعر عاشقانه تلخ را دارم.اما وقتی روی صحنه استندآپ میکردید به نظر میرسید یک کمدین عالی هستید.این بازیگری است. این روزها موسسهای فرهنگی به اسم «آپ ارت مان» را همراه پگاه آهنگرانی دارم که در آنجا پنلهای مختلفی را در زمینه تجسمی، سینما، ادبیات، گرافیک، تئاتر و موسیقی برگزار میکنیم.
اینها دغدغههای شماست یا دوست دارید هر کاری را تجربه کنید؟
تجربه نیست، کاملا دغدغهام است؛ ضمن آنکه به نظرم همه این کارها به هم ربط دارند. وقتی من بازیگریام را کامل کنم و وقتی در مقام کارگردان میایستم دیگر نیازی نیست که برای کارم بازیگردان بیاورم چون میتوانم آن بازیگر را هدایت کنم. در نوجوانی سر نمایشی بودم که کارگردانش چند بار تکرار کرد چرا این صحنه درنمیآید؟ من با خودم عهد کردم که اگر روزی کارگردانی کردم این جمله را به کار نبرم. به بازیگرم راهکار بدهم تا آن لحظه دربیاید. وقتی میروم سمت تجسمی و نقاشی را دنبال میکنم قطعا آن شاعرانگی نقاشیها در خلق صحنهها به من کمک میکند. وقتی چهار سال است مدیر یک گروه موسیقی هستم به دریافتهای دیگری در استفاده از موسیقی میرسم.
به نظر میآید سر خودتان را خیلی شلوغ کردهاید؟
شاید اینطور باشد. من متولد ۶۴ هستم اما احساس میکنم خیلی کارهای نکرده دارم و برای انجامشان همیشه عجله دارم.
با این همه مشغله چقدر برای خودتان وقت میگذارید؟
متاسفانه خیلیکم! حتی در برنامه هم این را گفتم که سه سال گذشته به خاطر کارهایی که بوده شاید حتی شش روز هم مادرم را ندیدم. خندوانه شش ماه سال هر شب روی آنتن است. کجا میتوانیم برویم؟ یا برای برنامه «گوشه دل» که برای شب عید بود، صبح روز عید هم داشتم مینوشتم. از آن طرف خیلی عاشق نسل خودم هستم و سعی میکنم برای آنها زمان بگذارم؛ حتی در کارهای خودم افراد زیادی هستند که برای نخستینبار صحنه را تجربه میکنند. اگر کسی بگوید چیزی نوشتهام برایت بفرستم، میگویم بفرست.
رویای شما دقیقا در کدام شاخهای که الان فعالیت میکنید، تعریف میشود؟
رویاهای بزرگی در سر دارم که پایانی برایشان نمیبینم حتی نوبل و اسکار هم انتهای کار من نیست.
مثلا فکر نمیکنید که اصغر فرهادی شوید و دومین اسکار را بگیرید؟
اصلا اینطور نیست. هرچند درصدد هستم در سالهای آتی فیلم بسازم و برای خودم فیلمنامه بنویسم.
خانواده در این روند کاری چه حسی دارند؟
من تا پیشدانشگاهی ریاضی خواندم و بعد در دانشگاه ادبیات نمایشی خواندم. زمانی که میخواستم از ریاضی به سمت نمایش بروم با مخالفت خیلی جدی خانوادهام مواجه شدم چون نگرانی معمول هر پدر و مادری است که مثلا فرزندشان میخواهد مهاجرت کند و برود تهران که چه اتفاقی بیفتد؟ یا اینکه مگر میشود از هنر پول درآورد؟
به هر حال هر آنچه که بود مخالف بودند. دوست داشتند مهندس شوم. زمانی که من به دنیا آمدم مادرم گفته بود خدایا شکرت یک طلبه به من دادی. بعدها به من گفت دوست داشتم تو باقیات صالحات شوی اما نشدی. خانوادهام بهشدت مذهبیاند. پدرومادرم هر دو معلم هستند؛ مادرم مدیر و پدرم دبیر.
تک فرزند هستید؟
نه. یک خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر هم دارم. عکسی که از عروسی مادرم و پدرم داریم در زمان جنگ است. مادر و پدرم در دوران جنگ در مهاباد معلم بودند. برای دل خودشان و براساس اعتقاداتشان زندگی کردند و به ما هم همین آزادگی را یاد دادند؛ به همین خاطر برای من بسیاربسیار قابل احترام هستند و همیشه سعی میکنم قدردانشان باشم و بر دستانشان به مهر بوسه زنم.
پس یعنی خانواده زیاد با کار شما موافق نبودند!؟
نه.
نخواستید برای آنکه دلشان را به دست بیاورید یک کار مورد علاقهشان را بازی کنید؟
وقتی میگویم آدم تلخی هستم باور کنید. ۱۴ سال است که کار تئاتر میکنم اما یکبار پدر و مادرم پایشان را در آن سالنها نگذاشتهاند؛ چه در شیراز و چه در تهران. هروقت والدین بچههای دیگر برای تماشای کار میآمدند کار را به آنها تقدیم میکردم چون حس خوبی میگرفتم؛ انگار والدین خودم هستند. آنها علاقهای نداشتند و من هم اصراری نداشتم.
نظرشان در مورد خندوانه چیست؟
خدا را شکر آن را دوست دارند. استندآپ را هم دیدند و دوست داشتند؛ البته پدرم تماس نگرفت و تنها یک پیام تبریک آن هم به شکل خاص خودش برایم فرستاد.
برای اجرای تئاترها به تهران میآمدید و چه میکردید؟
تئاتر که کار میکردیم باید جای خوبی میرفتم اما در شیراز جایی نبود. آنجا کار میساختم و در فستیوالهای مختلف دانشجویی در تهران اجرا میکردم. آن سالها با اعتماد به نفس به آرتیستهایی که دوست داشتم زنگ میزدم که بیایند کارم را ببینند؛ حتی یکبار به رضا کیانیان زنگ زدم که کاری در جشنواره دانشجویی دارم و او هم آمد و بعد از تماشای کار با ما صحبت هم کرد یا زنگ میزدم به حسن معجونی. یادم هست در یکی از اختتامیهها مجری امیر جعفری بود.
آن موقع در بخشهای مختلفی چون خیابانی، نمایشنامهخوانی، صحنه و. . . کار داشتم که همه آنها کاندیدا شدند و برای همهشان جایزه گرفتم. در آن جشنواره اصغر فرهادی، حسن معجونی و پانتهآ بهرام آمده بودند تا جوایز را بدهند. دستیار حسن معجونی دوست من بود. به من گفت بیا سر تمرین کارمان. من اتفاقی رفتم آنجا و از قضا یکی از بازیگران کار حسن معجونی انصراف داده بود. خواهش کردم که من به جایش متن را بخوانم. «رویای شب تابستان» اثر شکسپیر بود.نقش را خواندم و حسن معجونی خیلی خوشش آمد. از من پرسید: «کجایی؟» گفتم: «خانوادهام شیراز هستند و دانشگاهم بوشهر است.» گفت: «پس هیچی…» اما من گفتم که میآیم. هفتهای دوبار به مدت یک سال برای تمرینها به تهران میآمدم و از آنجا میرفتم بوشهر برای دانشگاه و از آنجا شیراز. این مثلث را یک سال رفتم و آمدم.
شبها کجا میخوابیدید؟
جاهای مختلف. بیشتر خونه مامان گلی؛ مادر یکی از دوستهایم که برایم مثل مادر بود. خیلی شبها اصلا نمیدانستم کجا باید بخوابم اما دوستانم بسیاری اوقات لطف داشتند و به خانه آنها میرفتم. گاهی هم یواشکی با بعضی از دوستان دانشجو به خوابگاهشان میرفتم؛ حتی مدتی از بس در اتوبوس نشسته بودم از عصا استفاده میکردم. رسیدن به این مرحله برای من مسیر راحتی نبود.
اما کلی حال کردید؟
قطعا. یکی از خاطرهانگیزترین روزهای من در تئاتر همان اجرای صحنهای نمایش «رویای نیمه شب تابستان» بود.
بعد از آن اتفاقات خوب یکییکی رخ داد؟
شرایط خیلی سخت شد. بعد از آن نمایش «به خاطر یک مشت روبل» را بازی کردم. از همان موقع هم اینطور بودم که در تئاتر هر کاری را قبول نمیکردم.خیلی گزیدهکار هستم. به همین خاطر دستمزد من در سه سال کار تئاتر حرفهای نهایتا شد یک میلیون و صد هزار تومان؛ یک ۱۰۰ هزار تومان، یک ۳۰۰ هزار تومان و یک ۷۰۰ هزار تومان برای سه اجرا. کلی افسرده شده بودم. گفتم چه کار کنم؟ رفتم انیمیشن نوشتم که قسمتهایش بسیار طولانی بود. سپس رفتم برای کارهای ایدهپردازی آنونس و تیزر تبلیغاتی و… . منی که عاشق نمایشنامهنویسی بودم و میخواستم به عنوان نمایشنامهنویس سراغم بیایند، در آن دوره افسردگی در یک سال نتوانستم یک متن را تمام کنم. دفترچه فرستادم بروم سربازی. دفترچه را که فرستاد، زنگ زدند و گفتند آن متنی که چهار سال پیش داده بودی برای نخستین اجرای محیطی تئاترشهر، اگر بخواهی میتوانی اجرا کنی.
گفتم آن متن برای چهار سال پیش بوده؛ به همین خاطر یک شب تا صبح نشستم و هرچه غم عالم در دلم بود را تبدیل به کلمه کردم و شد نمایش ۱۰۰ سال پیش از تنهایی ما. زمان عجیبی بود. سربازی نرفتم و رفتم سر اجرای آن کار. بعد از آن همهچیز روی روال افتاد؛ مثلا اگر قبلا سه نمایش داده بودم که هر سه رد شده بود، حالا یک نمایش هم که میدادم قبول میشد. این روند ادامه داشت تا اینکه رامبد به من زنگ زد برای گروه ایدهپردازی ایدهمیده! آنجا حدود ۳۰ نفر بودیم.من سعی میکردم همه تلاشم را ارائه بدهم. بعد از آن سریالی را به من پیشنهاد داد که ساخته نشد. بعد نوبت رسید به مجموعه «سلام تاکسی» و بعد از آن سریال «گوشه دل تهرون» و بعد هم سری اول خندوانه.
خندوانه مسیر شما را به سمت کمدی کج کرد؟
در «شمسالعماره» این اتفاق افتاد. در تئاتر هم کمدی زیاد نوشته بودم. درواقع کمدی جزء دغدغههای من بود؛ حتی در کاری تلخ مثل «احساس آبی مرگ» که درباره بچههای ۱۸ ساله محکوم به اعدام بود، باز لحظاتی کمدی بود. به نظرم شما میتوانید گاهی نگاه تیز مسائل اجتماعی را با کمدی بیان کنید و نهتنها اتفاق بدی نمیافتد بلکه تاثیرش را دوبرابر میکند.
پس طنز برای شما عنصر دامنگیری نیست که در آن ماندگار شوید؟
نه!
حضورتان در استندآپ کمدی به کجا میرسد؟
به نظرم مهمتر از حضور من در استندآپ، خود استندآپ کمدی به عنوان گونهای از نمایش است که در این مملکت میماند.
این بنا به نام شما هم ثبت میشود؟
به نام رامبد جوان قطعا. من فقط طرح مسابقه خنداننده برتر را پیشنهاد دادم.
خوشحالی که چنین کاری کردی؟
بله اما بیش از هر کسی باید ممنون رامبد جوان باشیم که از ایدههای خوب با آغوش باز استقبال میکند و به آن امکان اجرایی شدن میدهد.
فکر میکردید آنقدر محبوب شوید؟
برای ما اتفاق ویژهای بود و دوست داشتیم برنامه را در اینسری در اوج تمام کنیم. میخواستیم جایگاه کمدی تغییر کند و کمدینها در سطح بهتری پذیرفته شوند اما راستش دور از ذهن بود که این همه مورد استقبال واقع شود.
اگر این اتفاق در خارج افتاده بود، آنقدر پول نصیب ایدهپردازش میشد که در بهترین جا خانه بخرد اما اینجا اینگونه نیست. این شما را آزار نمیدهد؟
نه. من در چنین شرایطی دویدهام. من در زندگیام دو فیلم را به عنوان الگو دارم که هر وقت حالم بد میشود، میروم و آنها را میبینم؛ یکی «مارادونا» ساخته امیر کاستاریکا و دیگری «شاملو» ساخته بهمن مقصودلو. گاهی حس میکنم ما برای رویاهایمان هیچ تلاشی نمیکنیم. روزی هزار نفر میگویند به تئاتر علاقه داریم اما وقتی از آنها میپرسیم چند نمایشنامه خواندهاید یا دیدهاید با هیجان میگویند هیچی.همه فقط آن بخش کاذب شهرت ماجرا و پولش را میبینند اما دغدغهشان نیست. من گاهی در طول شبانهروز کمتر از پنج ساعت میخوابم چون راه زیادی پیش رو دارم. در خندوانه هدف ما این بود که فرهنگ شادی و موفقیت را نهادینه کنیم و بگذاریم حالمان خوب باشد. فرمولهای تاثیر خوب بر دیگران را یاد بگیریم. به هر حال خندوانه یک روز تمام میشود. باید خودمان قهرمان لبخند همدیگر باشیم.
خیلی از جداییها میتواند ناشی از همین باشد که بلد نیستیم روی هم تاثیر خوب بگذاریم. در برنامه سعی کردیم قبح یکسری مسائل را بشکنیم و مثلا طرف به کسی که دوستش دارد عاشقانههایش را ابراز کند. خیلی چیزها و موارد زیادی را میتوانیم نام ببریم که برنامه خندوانه زمینهساز بستر فرهنگیاش بوده؛ از همین حضور استندآپ کمدین زن که تابویش در برنامه شکست بگیر تا خیلیخیلی موارد دیگر
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان
سجاد افشاریان خندوانه , سجاد افشاریان بیوگرافی , سجاد افشاریان تئاتر , وبلاگ سجاد افشاریان