شعر های زیبا درباره پاییز و احساسات دوست داشتنی این فصل زیبا

شعر های زیبا درباره پاییز و احساسات دوست داشتنی این فصل زیبا


منبع: آرگا

245

1399/7/9

13:19


در این مطلب گلچینی از شعر درباره پاییز با مضامین پرمحتوا را در اختیار شما همراهان عزیز و همیشگی مجله آرگا قرار خواهیم داد که امیدواریم از مطالعه این اشعار دلنشین و ناب نهایت لذت را ببرید.

شعر های زیبا درباره پاییز و احساسات دوست داشتنی این فصل زیبا

فصل پاییز زیباترین فصل سال است و این فصل زیبا مانند پادشاهی قدرتمند بر طبیعت و آب و هوا حکومت می کند. شعر های زیادی درباره پاییز سروده شده اند که امروزه این اشعار اغلب در شبکه های پرمخاطب اجتماعی نظیر اینستاگرام و … استفاده می شود.

شعر درباره پاییز با مضامین دلنشین

شاعران اغلب در وصف زیبایی فصل های مختلف سال اشعار زیادی را سروده اند که این اشعار محبوب و پرطرفدار می باشند. در مطالب قبلی شعر در مورد بهار و شعر در مورد باران را مطالعه کردید در ادامه گلچینی از شعر در مورد پاییز را پیش رو خواهید داشت.

شعر درباره پاییز

شعر زیبا در مورد پاییز 

ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان

بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان

ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن

نوحه کنان از هر طرف صد بی‌زبان صد بی‌زبان

هرگز نباشد بی‌سبب گریان دو چشم و خشک لب

نبود کسی بی‌درد دل رخ زعفران رخ زعفران

حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می‌کوبد قدم

پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان

مولانا

********

پاییز یک شعر است یک شعر بی‌مانند

زیباتر و بهتر از آنچه می‌خوانند

پاییز، تصویری رؤیایی و زیباست

مانند افسون است مانند یک رؤیاست

با برگ می‌رقصد با باد می‌خندد

در بازی‌اش با برگ او چشم می‌بندد

تا می‌شود پنهان برگ از نگاه او

پاییز می‌گردد دنبال او، هر سو

هرچند در بازی هر سال، بازنده‌ست

بسیار خوشحال است روی لبش خنده‌ست

مانند یک کودک خوب و دل انگیز است

یا بهتر از این‌ها: پاییز، پاییز است

ملیحه مهرپرور

شعر پرمحتوا در مورد پاییز

شعر درباره پاییز با مضامین زیبا 

پاییز جان! چه شوم، چه وحشتناک

اینک، بر این کناره دشت، اینک

این کوره راه ساکت بی رهرو

آنک، بر آن کمرکش کوه، آنک

آن کوچه باغ خلوت و خاموشت

از یاد روزگار فراموشت

پاییز جان! چه سرد،‌ چه درد آلود

چون من تو نیز تنها ماندستی

ای فصل فصل‌های نگارینم

سرد سکوت خود را بسراییم

پاییزم! ای قناری غمگینم

مهدی اخوان ثالث

********

دلم برای انارها تنگ است

برای دانه‌های سرخ و سفید

یاقوت‌های عاشق

منتظرم تا برگ‌ها زرد شوند

تا انارها سرخ شوند

و پاییز بیاید و همه عاشق شوند

پاییز بیاید و دلتنگی من شاید

با همه‌ برگ‌های خزان زده

کم کم بریزد

مجید مصطفوی

شعر دلنشین در مورد پاییز

شعر دلنشین در مورد پاییز 

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر با آن پوستین سردِ نمناکش

باغ بی‌برگی

روز و شب تنهاست

با سکوت پاکِ غمناکش

سازِ او باران، سرودش باد

جامه‌اش شولای عریانی‌ست

ور جز اینش جامه‌ای باید

بافته بس شعله زر تار، پودش باد

باغ بی ‌برگی

خنده‌اش خونیست اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن

پادشاه فصل‌ها، پاییز

مهدی اخوان ثالث

********

شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز

به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز

به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پرده پائیز خاطرات انگیز

چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز
بهار عشق و شبابست این شب پائیز

عروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه باز دهندش به باد رخت و جهیز

شهید خنجر جلاد باد می غلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز

خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحر آمیز

خزان صحیفه پایان دفتر عمر است
باین صحیفه رسید است دفتر تا نیز

به سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز

هنوز خون به دل از داغ لاله ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز

شبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد
دمی که بی تو به سر شد چه قسمتی ناچیز

عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز

پری به دیدن دیوانه رام می گردد
پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیز

نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز

به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز

تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز

شعر احساسی در مورد پاییز

شعر عاشقانه غمگین در مورد پاییز 

این برگ‌های‌ زرد

به خاطر پاییز نیست

که از شاخه می‌افتند

قرار است تو از این کوچه بگذری

و آن‌ها

پیشی می گیرند از یک دیگر

برای فرش کردن مسیرت

یغما گلرویی

********

ابرای پاییزی دلگیر من

جوون ترای چهره پیر من

چشمهای من بی‌خبرای ساده

منتظرای دل به جاده داده

مردمکاتون به کجا زل زدن

باز م‍ژه‌هاتون به کجا پل زدن

کاشکی بدونید که دارم هنوزم

از اشتباه قبلی‌تون می‌سوزم

با این که هیچکس نیومد پیش من

شب زده‌ها چشمای درویش من

تنها نبودم حتی یک دقیقه

با تنهایی که بهترین رفیقه

که بهترین رفیقه

شعر عاشقانه در مورد پاییز

شعر ناب و پرمحتوا درباره پاییز 

وزیدن گرفته‌ست باد خزان

به گوش آید از دور داد خزان

گل و سبزه و برگ‌های‌ قشنگ

مباشید غافل ز یاد خزان

نخواهد ز بین شما هیچ یک

برد جان بدر از جهاد خزان

به سویی فتد هر یک از جمعتان

ز توفان تند ز یاد خزان

کنونی که هستید بر شاخه‌ها

به دور از گزند و عناد خزان

از این بزم جانبخش سودی برید

که محوش کند انجماد خزان

مهدی رستادمهر

********

زمین سمفونی برگ‌هاست

نم می‌زند باران

بدجور بوی غربت می‌دهد این هوا

نبش قبر خاطرات مرده است انگار

فصل تنهایی‌ست

پاییز است، پاییز است حالا

فرشته فکور

********

آرام می آیم

و از گوشه ی لب هایت

برگ های پاییز را جارو می کنم

من گذر فصل ها را

از خطوط صورت تو می فهمم.

شعر از فرناز خان احمدی

شعری زیبا در مورد پاییز

اشعاری در مورد پاییز 

دوباره پاییز

اما نه ((فصل خزان)) زرد!

دوباره پاییز

اما نه فصل اندوه و درد!

دوباره پاییز

فصل زیبای سادگی

دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .

********

آنجا را نمی‌دانم

اما اینجا بی تو،

بدون آغوشت

خیابان به خیابان،

برگ به برگ

پاییز به شدت دارد اتفاق می‌افتد…

“مریم قهرمانلو”

شعر دلنشین درباره فصل پاییز

شعر احساسی و ناب درباره پاییز 

کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

“فروغ فرخزاد”

********

مثل پاییز!

بیا

بگیر

تسخیر کن

خودت را میان من بریز

و لبخند رؤیایت را بپاش

که پژمرده ام

مثل باغی که از پائیز غمگین است!

بانوی من

اخم هایت را که باز کنی

تازه شاعرانگی ام گل می کند…

“امیر ارسلان کاویانی”

شعر زیبا درباره پاییز

شعر در مورد فصل زیبا پاییز 

کجایی؟
اینجا پاییز است
و ابرها شتابی در باریدن ندارند
و ساعت دیواری
عقربه هایش را روی گذشته جا گذاشته
اینجا هنوز یک رز صورتی

گوشه ی باغچه هست
که می خواهد از مسیر دست های تو
به موهای من برسد
اینجا دلتنگی شانه های سرماست
که هی فراخ تر می شود
و مرا تنگ تر به سینه اش می فشارد
آنقدر تنگ که نفسم می گیرد

و تو را صدا میزنم:

کجایی؟ عمر من به طوفان نوح قد نمی دهد!
اما هنوز وقتی کسی از دورها زمزمه می کند:
بردی از یادم..

با یادت، می خواهم طوفانی به پا شود
و من تو را از هر کجا که هستی بردارم و با خودم ببرم
ببرم
آنقدر دور
آنقدر دور که
خدا را چه دیدی
شاید کنار یک دشت ارغوان
لنگر کشیدند
و با یک جفت پرنده
یا دو آهوی نوپا
فرمان رهایی مان را بدست مان دادند
آه که میشد
با تو میشد چه زندگی ها که نساخت
چه باران ها که ننوشید
با تو
ای بانی اشک ها و هیجان های روزگاران من
کجایی؟ …

“بتول مبشری”

شعر دلنشین در مورد پاییز

مجموعه ای بی نظیر از شعر درباره پاییز با ابیات احساسی و دلنشین را در این مطلب پیش رو داشتید که امیدواریم از مطالعه این اشعار نهایت لذت را برده باشید.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو