برگزیده ی برترین و عاشقانه ترین شعرها در وصف زلزله
شعر در مورد زلزله و عشق
مروز ساعت عمر آنان به سر رسید…
تیک تاک ساعت خانه بی بی به آخر رسید
تسبیح و مهر بی بی هنوز در انتظارِ سجده اوست
برخیز بی بی، که وقتِ سحر رسید!
ساعت که پنج دقیقه قبل از شش گیر کرده بود…
لرزیده بود زمین…، چنان که گویی روز محشر رسید
هرچند هنوز ساعت ِ دیوار خانه ی ما تیک تاک می کند
آن روز، ز دیوار خانه بی بی بر او تَشَر رسید
گریان شده بودیم، همه از غم نَبودنش
انگار که صبر آسمان نیز به آخر رسید
می گفتیم از سرمای سحرگاه و از دردِ نَبودنش
از هر طرف درد فِراق عزیزی خَبر رسید
تیک تاک زلزله برپاست در این دیار،
یکسالِ دگر از آن زلزله تاسف آور رسید…
«یادت نمی رود از یادم ای بی بی بچه های زرند»
حتی در این وعده، عمرم به صد؛ اگر رسید!
شعری غمناک در مورد زلزله
«زلزالا… زلزالا…!»
کولبرانِ کُرد
این وهله
با جنازه کودکانِ خود بر دوش
از مزارگاهِ ممنوعه می گذرند.
شبح مرگ
این وهله
خشاب خود را
روی رگبار گذاشته است.
کرمانشا، کرمانشا
خسته، عزادار، بی راه
بر ویرانه های خود
پی آخرین دست نوشته های علی اشرف
گریه می کند.
شعر در مورد زلزله کرمانشاه
لبخندها فسرد
پیوندها گسست
آوای لای لای زنان در گلو شکست
گلبرگ آرزوی جوانان بخاک ریخت
جغد فراق بر سر ویرانه ها نشست
از خشم زلزله -
پوپک، شکسته بال بصحرا پرید و رفت
گلبانگ نغمه در رگ نای شبان فسرد
هر کلبه گور شود
عشق و امید، مرد
شعر در مورد زلزله رودبار
آوار را پس میزند، آهسته آهسته
شاید عزیزی زیر این دیوارها باشد
شاید صدای ناله ای، آوای کوتاهی
شاید نشانی بین این آوارها باشد
شعر کوتاه در مورد زلزله بم
گذشت خواری لیک این از آن بود بدتر
که هر زمان به زمین اندر اوفتد زلزال
شعر در مورد زلزله برای کودکان
از هیبت او زلزله در خاک افتاد
وز دره او زلزله آرام گرفت
شعر در مورد زلزله آذربایجان
پر زلزله شد جهان و دارد
زان زلزله در جهان فکن حظ
شعر نو در مورد زلزله
زلزله
قلقلک می داد
کف پاهای اسمان خراش را
از خنده دلش را گرفت
خندید و خمید
خمید و خندید
و انقدر
که از خنیدگی
کله پا شد.
شعری در مورد زلزله
در پهندشت خاک که اقلیم مرگهاست
با پای ناتوان و نفسهای سوخته
هر سو دوان دوان -
افسرده کودکان زپی مادران خویش
دلدادگان دشت-
سرداده اند گریه پی دلبران خویش
شعر هالو در مورد زلزله تبریز
زلزله . شعری از محمد رضا عالی پیام ( هالو )
باز شیخ شوخ طبع شهر ما
جوک بیان فرموده اند از بهر ما
بس که خندیدیم غش و غش و غش
روده هامان پاره شد از گفته اش
نه فقط از حکمت شرح و بیان
شیره خورد و گفت: شیرین است آن
بلکه مشتش باز کرد و با عجب
گفت: از این جا تا به این جا یک وجب
گر چه با تقوا و ربانى ست او
اوستاد خنده درمانى ست او
روز جمعه باز هم شیخ تپل
توپ خود را شوت کرده توى گل
کشف کرده با هوار و هلهله
رابطه بین زنا و زلزله
گفته ایشان: بى حجابى زَنا (زن ها)
مى شود مستوجب فعل زِنا
چون زن و مردى به هم چسبد شدید
در نتیجه زلزله آید پدید
فاذا زلزلت زلزالها
معنى اش فى الارضُ مى باشد زنا
هر که زد با ریش یا بى ریش تِر
شد سر و کارش کنون با ریشتر
شیخنا ، اى صاحب کرنا و بوق
اى نبوغ اندر نبوغ اندر نبوغ
اتفاقِ در میان رختخواب
لرزه اندازد فقط بر تخت خواب
گو چه کس دیده فتو سیسمو گراف
این چنین لرزد ولى زیر لحاف
شیخ بس کن، باز هم فرموده اى
حرف هاى معده اى و روده اى
در سفر هایت به کشورهاى دور
دیده اى حتمن زنان لخت و عور
آن جزایر را که بارى، رفته اى
نام آن باشد قنارى، رفته اى
آن زنان خوشگل و خوش تیپ را
ساحل زیباى کارائیپ را
آن نران هیکلین شمشاد را
ماده هاى لخت مادرزاد را
هیچ از این ها را اگر نشنیده اى
انگلستان را که دائم دیده اى
نه که نه! در ماهواره شب به شب
دیده اى انواع و اقسام طرب
در کانال ایکس وان و سیکس وات
صد رقم الزّانىُ والزّانیات
با چنان مرد و زنان آکله
پس چرا آن جا نیاید زلزله؟
در عوض شهر طبس یا شهر بم
مى شود نابود و مى ریزد به هم
در میان این دو تا دارالعباد
هیچ دیدى بى حجابى و فساد؟
در اروپا یک زن و ده بوى فرند
لرزه هایش مال سومالى و هند
من که مى دانم مرا خر کرده اى
خود اگر این حرف باور کرده اى
پس براى محو کافرهاى پست
راه هاى بهترى از جنگ هست
مى شود بى حمله و بى رُفت و روفت
میخ حق را در زمین کفر کوفت
آن چنان میخى که گوید:آخ آخ
با همان سبک دیریم داخ راخ دیراخ
چون شود زن هاى کافر حامله
می شود نابود کفر از زلزله
شیخ دانا هرچه باداباد؛ باد
همتى فرما، بده اذن جهاد
امر کن هالوى ممنوع الخروج
با کلام رمز " یا ذات البروج"
بر بلاد کفر حمله ور شود
یکه هم سرباز هم افسر شود
هر طرف بر پا نماید ولوله
زلزله در زلزله در زلزله
با همان شیوه، همان راز سترگ
زیر و رو بنماد شیطان بزرگ
آن چنان آن جا نماید کارزار
تا نماند خشت بر خشتى سوار
چون که با فتواى شیخ شهر قم
هیچ حاجت نیست بر بمب اتم
شعر درباره زلزله رودبار
وز زلزله حمله سواران
اوتاد زمین بی قرار باشد
شعر درباره زلزله و عشق
چشمانت
زلزله را ماند
که دلم
زیر آوار نگاهت
دست و پا میزند
شعری احساسی و غمگین در مورد زلزله بم
در جستجوی دختر خود مادری غمین
با صد تلاش پنجه فرو میبرد بخاک
او بود و دختری که جز او آرزو نداشت
اما چه سود؟ دختر او، آرزوی او-
خفته است در درون یکی تیره گون مغاک
شعر کوتاه در مورد زلزله بم
هی خاک را می بوید و می جویدش در خاک
سر می کشد هر سو ولی دیگر ندارد سود
می گردد و می گرید و آواز می خواند
با سوز دل سر می دهد آواز رودارود
شعر در مورد سالگرد زلزله بم
زلزله قهر توشان پست کرد
زلزله الساعه شیی ء عظیم
شعری درباره زلزله بم
پهلوی عجز ما مگردانید
چون زمین خوابگاه زلزله ایم
شعر طنز در مورد زلزله
گم شده لابلای نا باوری
متهم ردیف نا داوری
نامش عجیب است عجیبانه تر
اینکه عجب آدم خوشباوری
آنکه ورق بر زده تقدیر نیست
هر ورقش ثروت باد آوری
زلزله خیز است زمین ادب
یک صدم ریشتر ناباوری
شعر عالی پیام در مورد زلزله
بس کودکان که رنگ یتیمی گرفته اند
بس مادران بخاک غریبی نشسته اند
بس شهرها که گور هزاران امید شد
شام سیاه غم بسر شهر خیمه زد
آه غریب غمزدگان شکسته دل-
بالا گرفت و هاله ی ابری سپید شد
شعر زیبای زلزله عشق
قصه ی خانه ی ویرانه ی عشق من و تو
که به دل بود و بگفتی اَمَنْ از زلزله هاست
بود این دل گسل زلزله خیز و من و تو
غافل و این غم و محنت همه از غفلت ماست
شعر زلزله کرمانشاه
خانه امشب خانه نیست، ویرانه است هر کسی دنبال یک جانانه است
هر مکان فریاد و شیون ها به پاست هر دلی غمگین برای خانه است
دیگر آن گل های ما پژمرده شد ای خدا این نو گلم دردانه است
چشم من دیگر ندارد تاب سوز آخر او همم در پی پروانه است
دیگر آن همسایه ها رفتند و حیف این زمین محبوسشان کرده است وحیف
دیگر آن کاشانه ها کاشانه نیست زنده گان در داغ می سوزند وحیف
من چه گویم بر تو ای خاک حریص طفل من امشب چرا خاموش وحیف
گر چه از خاکیم وخاک همراز ماست اینچنین در خاک خفتن وای وحیف
شعر زلزله عشق
آن کومه ها که پرتو عشق و امید داشت-
غیر از مغاک نیست
آن کلبه ها که خانه ی دلهای پاک بود-
جز تل خاک نیست
شعر زلزله بم
در بیستون فرهاد را باید خبر سازند
گویا صدای تیشه اش با باد می آید
فرهاد هم باید بیاید از فراز کوه
از قصر شیرین ناله و فریاد می آید
شعری زیبا در مورد زلزله بم
فصل و هوایِ زمان بار دگر تازه کن
درب دلِ بسته ها عاشق دروازه کن
پای پراز راه کن پنجره ها را گشا
شور دل عاشقان بی حد و اندازه کن
زلزله در شب فکن رخنه نما در سکوت
این تن مرداب را غرق تن لرزه کن
مرغ غزل را بگو حرمت آواز ریخت
باز به یاد سحر شهر به آوازه کن
هر چه بخواهی کشم ناز تو را یاسمن
کوچه و پس کوچه ام غرق زغمازه کن
شعر در مورد سالگرد زلزله بم
زندگی کن!
حتی اگر بهترین هایت را از دست دادی.
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر برایت می سازد.
کرمانشاه مرگ عزیزانت را تسلیت می گویم
شعر کوتاه در مورد زلزله بم
مهم نیست که آخرین زلزله زندگی ات چند ریشتر بود
مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی از دست دادی
مهم این است که دوباره از نو بسازی :
جهانت را
زندگی ات را
باورت را
مهم شروع دوباره است
شعر سالگرد زلزله بم
گور شد، گهواره، آری بنگرید اینک زمین را
این دهان وا کرده، غران اژدهای سهمگین را
قریه خواب و کوه بیدار است و هنگامه شبیخون
تا بکوبد بر بساطش، صخرههای خشم و کین را
شعر کوتاه زلزله بم
آی زلزله آی زلزله وقتی میاد با ولوله
تکون می ده خونه ها رو می ترسونه آدما رو
شعر در وصف زلزله بم
زمین را میکشند از زیر پامان مثل بم یک روز
نمیبینیم در آیینه خود را صبحدم یک روز
قیامت میشود صد بار از بم بیشتر ، یک صبح
بساط هفت گردون باز میریزد به هم یک روز
حدوثی ناگهان خواب جهان را بر میآشوبد
حیاتی تازه خواهد یافت آدم از عدم ، یک روز
دوباره ساعت صبح قیامت زنگ خواهد زد
سواری میرسد ناگاه از سمت حرم یک روز
به قدر پلک بر هم خوردنی آخر به خود آیید
به فکر مرگ باشید آی مردم دستکم یکروز
شعر کوتاه در مورد زلزله
من آن شمعم که شبها در شبستان تو می سوزم ،
به ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو می سوزم.
مرگ هموطنان را در زلزله کرمانشاه تسلیت عرض می کنم
شعر غمگین و احساسی در مورد زلزله کرمانشاه
این گفته بر لبان همه بازمانده هاست:
کای دست آفتاب !
دیگر مپاش گرد طلا در فضای شهر
ای ماه نقره رنگ!
دیگر مریز نقره بویرانه های ده
ما را دگر نیاز بخورشید وماه نیست
دیگر نصیب مردم خاموش این دیار
غیر از شبان تیره و روز سیاه نیست
شعر در مورد زلزله برای کودکان
خرابه ی عریان دل
که به چشمت حقیر می آید
یادش به خیر
از درون شادش !
راستی ،
زلزله ی نگاهت چند ریشتر بود ؟
شعر عاشقانه و احساسی در مورد زلزله آذربایجان
دست مرا بگیر،
همین یکبار…
توی همین شعر با من قدم بزن…
شاید همین الان ،
سیلی، در راه آمدن باشد
زلزله ای ، در شرف وقوع
و من ، هنوز به < تو > نگفتم:
دوستت دارم ...
شعری سوزناک در مورد زلزله
مرگ من یا توست بیشک، آن ستون، آن سقف، آنک!
کاینچنین از ظلمت شب، بهره میگیرد کمین را
مادری آنک به سجده در نماز وحشت خود
خسته میساید به خاک کودکان خود جبین را
شعر زلزله به کودکان زلزله زده آذربایجان
درد است که می زاید ؛
تو اگر ترکم کنی .
اینجا کودکان یک شبه می زایند ؛
حجم دردهای مشبک رازگون را .
اینجا کودکان مشترک
با هزار حنجره ی مشترک
فریاد می کشند ؛
و بر سر انگشتانشان
یاس کبود ،
و بر لبانشان
هزار سبابه ی سکوت .
تو هم اگر ترکم کنی ؛
نه
این درد ترکم نمی کند .
باد که بوزد ؛
خورشید هم به تنگنا می افتد .
و این تو نیستی ؛
که به سادگی گلگون می سازی ؛
سنگ فرش زمین را .
واژه که کم نیست ؛
من می سرایمت
تو اگر ترکم کنی ؛
نه
این درد مرا ترک نمی کند .
شعر غمگین روز جمعه | 50 شعر عاشقانه و سوزناک در مورد غروب جمعه | دلگرم
شعر برای دل شکسته | برگزیده بهترین اشعار درباره دل شکسته | دلگرم