روزنامه کیهان در شماره امروز خود نوشت: «آدمخواران شیکپوشی که کشتار مردم عادی را «تلفات جانبی» مینامند و علناً میگویند ترور دانشمند ایرانی برای مذاکره مفید است!
روزنامه کیهان در یادداشتی در شماره امروز خود آورده است:
فخریزاده ترور میشود چون او فقط به ابزار علم مسلط نیست بلکه این تسلط را اهرمی برای حفاظت از انقلابی کرده است که به نام خدا شکل گرفت و مردمی که پای این آرمان و عقیده ایستادهاند. محسن فخریزاده و قاسم سلیمانی تبلور و نماد محصولات مرغوب این شجره طیبه و تنومند هستند. باید آنها را از بین برد و مهمتر از حذف فیزیکی و ترور آنان، ترور شخصیت آنان است که سالها پیش از ترور فیزیکی آغاز شده بود و ادامه خواهد داشت. کسی نباید بداند آنان که بودند، چه کردند و چه میخواستند و جان خود را بر سر کدامین هدف گذاشتند. پس سلیمانی را تروریست معرفی میکنند و فخریزاده را مردی که بهدنبال بمب اتمی بود.
اگر تعارف را کنار بگذاریم آنچه در مقابل خود میبینیم مشتی آدمخوار به معنای واقعی کلمه است. برای کسانی که جنگ و کشتار را برای پیشبرد اهداف اقتصادی و بلعیدن منابع ملتها و کشورها تئوریزه و تجویز میکنند، مگر میشود کلمه مناسبتری از این یافت؟ (آنان که عبارت آدمخوار را برای دنیای غرب تندروی میدانند کافی است برای نمونه جنایات بلژیک در کنگو را مطالعه کنند؛ اگر زن و مرد کنگویی روزانه کمتر از آنچه برایشان تعیین شده بود کائوچو –ماده اولیه لاستیک برای چرخاندن چرخ صنایع بلژیک- برداشت میکردند اعضای بدن خود یا خانوادهشان قطع میشد.
راهاندازی باغوحشهای انسانی در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا از این مردم تحت سلطه، خود داستان دیگری است.) آدمخواران شیکپوشی که کشتار مردم عادی را «تلفات جانبی» مینامند و علناً میگویند ترور دانشمند ایرانی برای مذاکره مفید است! آدمخوارها وقتی دعوت به مذاکره میکنند، آنچه چیدهاند میز شام است.
بشقابها را چیدهاند و چاقو و چنگالها را تیز کردهاند. کمدی مذاکره آدم و آدمخوار با فقدان دردناک برای یک سو و دهان باز و خونآلود و سیریناپذیر سوی دیگر میز همراه است. مفلوک جماعتی که از این میز انتظار گشایش دارند. جرم فخریزادهها و سلیمانیها آن است که شرافتمندانه و مقتدرانه مقابل این قبیله آدمخوار سینه سپر میکنند و میایستند.
تکلیف ما و قبیله آدمخوارها روشن است و بهنظر میرسد مشکل جای دیگری است. رحمت و رضوان الهی بر روح نادر ابراهیمی آن مرد بزرگ و فهیم که کمتر او را شناختیم و از او گفتیم. سالها پیش او در یکی از آثار ماندگار و گرانبهای خود به نام «بر جادههای آبی سرخ» دست بر نقطهای مهم گذاشت و گفت: «آنچه ما میکشیم، نه مستقیماً از جانبِ اجانب، که از جانب سرسپردگان ایشان است. ارباب اگر نوکر خوشخدمتِ حلقه به گوش نداشته باشد، چگونه میتواند اربابی کند؟
این بیگانه پرستانند که میکوشند سلطه ننگین بیگانه را بر این بهشتِ خدایی، این آب و خاک منحصر، تثبیت کنند و دوام ببخشند و خود سر در آخور اجانب، به علوفه چند روزه، رضا بدهند. این مزدبگیران و خودفروختگانِ نامردند که در هر نهضتی نفوذ میکنند و آن را به اضمحلال میکشانند...»