اسم دختر با ب به همراه معنی

منبع: بیتوته

107

1400/5/16

09:58


اسم دختر با ب به همراه معنی



اسم دختر با ب, اسم دختر با ب با معنی, اسم دختر با ب به همراه معنی

اسم های دختر با حرف ب به همراه معنی

 

اسامی دختر با حرف «ب» با معنی

از جمله وظایف والدین انتخاب نام نیک برای فرزندشان است. اگر فرزند شما دختر است و تمایل دارید که هم آغاز حرف ب باشد؛ با ما همراه باشید، تعدادی از اسامی دختر با ب را به همراه معنی و ریشه ی آن آورده ایم. امیدواریم بهترین و زیباترین اسم را برای گل دختر خود انتخاب کنید.

جدول اسم دختر با ب به همراه معنی و ریشه

  اسم معنی ریشه
1 باختر (baakhtar) مغرب، (در پهلوی) ستاره فارسی
2 بادام (baadaam) نام میوه‌ای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است فارسی
3 بادون (baadun) صحرا نشینان عربی – قرآن
4 باران (baaraan) قطره های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می شود فارسی
5  بارانا (barana) باران شدید، باران دیده، در روسی به معنای قوچ در ایرلندی به معنی بالای تپه کوچک  فارسی 
6 بارد (baared)   سرد و خنک  عربی – قرآن
7  بارلی (baarli)  بار(فارسی) + لی (ترکی) = میوه دار، سودمند  اقوام ایرانی – ترکی
8 باروشه (baaroshe)   بادبزن  اقوام ایرانی – کردی
9 باری (baari)  از اسماء حسنی به معنی آفریدگار  عربی – قرآن 
10 بازغا (baazegha)   تابان عربی - قرآن 
11 باسا (baasaa)  نیرو، قوت   عربی - قرآن
12 باستیان (baastiaan)   بردبار، شکیبا  بین المللی – فرانسوی
13 باغداگل (baaghdaagol) گلی در باغ، باغ گل، کنایه از دختر زیبا فارسی
14 بافرین (beaafarin)  بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین  فارسی 
15  باق (baagh)  پایدار، ماندنی عربی – قرآن 
16 بال (baal)   حال و کار، سرانجام  عربی – قرآن
17 بالنده (baalande)  آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است  فارسی 
18  بالین (baalin) کمکی دیوار و ستون، چوبی که ‏پشت در نهند، کلون  اقوام ایرانی – کردی 
19  بامک (baamak) بامداد، صبح  فارسی 
20 بامین (baamin)  نام روستایی در نزدیکی هرات  زبان باستانی – اوستا 
21  بانو (baanoo) خانم، کلمه احترام درباره بانوان فارسی
 22 باهره (baahere) مونث باهر، ظاهر، آشکار عربی
 23 باوان (baavaan) خانه‌ی پدری، جگر گوشه و عزیز اقوام ایرانی – کردی
 24 باور (baavar) مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یا یقین انسان می شود فارسی
25 بتسابه (betsaabe) دختر، سوگند، نام همسر داوود (ع) و مادر سلیمان (ع) عبری
 26 بتی (beti) مخفف الیزابت بین المللی – انگلیسی
 27 بحار (behaar) دریاها عربی – قرآن
28 بحر (bahr) دریا عربی – قرآن
29  بحیرا (bohayraa)  زاهدی که پیامبررا شناخت  عبری
30 بحیره (bahire)   شتری که پنجمین زایمانش نر باشد  عربی – قرآن
31  بخت آفرید (bakhtaafarid) آفریده بخت و اقبال  فارسی 
32  بخشایش (bakhshaayesh)  گذشت و چشم پوشی کردن از گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت (اسم مصدر از بخشودن و بخشاییدن)  زبان باستانی – اوستا
 33  بخشنده (bakhshande) آنکه چیزی را بی آنکه عوضی بخواهد میبخشد، عطا کننده (صفت فاعلی از بخشیدن)  فارسی
34 بخشین (bakhshin) بخشیدن، آمرزیدن اقوام ایرانی – کردی
35 بدرالزمان (badrozamaan) ماه زمانه، ماه روی روزگار، (به مجاز) زیباروی زمانه عربی
36 بدرالسادات (badrosaadaat) ماه تمام سادات عربی
37 بدرالملوک (badrolmoluk) ماه تمام و کامل پادشاهان فارسی
38 بدری (badri) بارانی که پیش از زمستان ببارد، بارانی که پیش از سرما بیاید، بدر بودن، ماه تمام و دو هفته بودن، حالت ماه دو هفته عربی
39 بدیعه (badie) مؤنث بدیع عربی
40 برجیس (berjis) سیاره مشتری، چشمه آفتاب و زهره و ماه، هرمز، زئوس فارسی
41 بردبار (bordbaar) شکیبا، با حوصله فارسی
42 برسادخت (barsaadokht) دختر دلیر و نیرومند فارسی
43  برسومه (barsoomeh)  برسم، شاخه های گیاه  -
44  برشید (barshid) بر(میوه) + شید (خورشید)، میوه خورشید  فارسی 
45  برکه (berkeh)  استخر طبیعی، آبگیر فارسی 
46  برفانک (barfaanak) پرنده کوچک صحرایی، برف بانو   اقوام ایرانی – گیلکی
47 برفین (barfin)   برفی، از جنس برف، سفید مانند برف، (به مجاز) زیبا چهره  فارسی
48 برکات (barakaat)  برکت ها  عربی – قرآن
49  برکت (barekat) فراوانی و بسیاری و رونق، خجستگی، یمن، مبارک بودن، نعمت های موجود در طبیعت، چنان که نان   عربی
50  برنادخت (bornaadokht) دختر جوان توانا و خوب   فارسی
51  برهون (barhun)  هاله، خرمن ماه  فارسی
52  بروج (boruj) دژها، برجها، قصرها   عربی – قرآن
53 برومند (boroomand)  خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین   فارسی
54  بریا (bariyaa) واژه ایکاش اقوام ایرانی – کردی
55  بریار (beryaar) قرار، عهد اقوام ایرانی – کردی
56  بریه (baryyah) آفریدگان عربی – قرآن
57  بسامه (basaame) مونث بسام عربی
58  بسمه (basme) نام دختر اسماعیل (ع) عبری
59  بسیمه (basime) مونث بسیم عربی
60  بشارت (beshaarat) خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردنف (در ادبیات عرفانی) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است عربی
61  بشرا – بشری (boshra) بشارت، مژده، مژدگانی؛ از واژه‌های قرآنی عربی
62  بصیرا (basiraa) منسوب به بصیر، منتسب به دانایی، (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشد عربی
 63 بصیرت (basirat) بینایی، (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی، (در تصوف) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می یابد عربی
64  بطانه (betaane) همدلی عربی – قرآن
65  بلا (bellaa) زیبا بین المللی – ارمنی
 66 بلقیس (belgheys) ملکه شهر سبا که در روایات نام همسر حضرت سلیمان (ع) است عبری
 67 بلگا (belgaa) حکیم و دانشمند اقوام ایرانی – ترکی
68 بلواژ (belvaazh) آبگینه اقوام ایرانی – کردی
 69 بلور (bolur) معرب از یونانی، آبگینه صاف و شفاف، نوعی شیشه عربی
70 بلورین (bolurin) بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور، (به مجاز) شفاف و درخشان مانند بلور عربی
 71  بمانی (bemaani) نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند  فارسی 
 72  بناء (benaa) سر پناهی   عربی – قرآن
 73 بنت الهدی (bentolhodaa)   دختر هدایت شده عربی 
 74  بنفشه (banafshe) نام گل، (به مجاز) مو، زلف، در اصطلاح شاعرانه بنفشه یا دسته‌ گل بنفشه تداعی کننده زلف آشفته یا مجعّد یا جعد گیسوی یار، نزد شاعران است   فارسی
75 بنیتا (benitaa)  دختر بی همتای من   فارسی
76  به آفرید (behaafarid)  خوب آفریده، خوش سیما، خوش منظر، در شاهنامه خواهر اسفندیار، که ارجاسپ تورانی او را زندانی کرده بود و اسفندیار آزادش کرد  فارسی
 77  به آیین (behaaeen) دارای آیین بهتر   فارسی
78   به خاتون (behkhaatoon) بهترین بانو  فارسی 
79   به گل (behgol)  مرکب از به (زیباتر) + گل فارسی 
80  بهار (bahaar)  فصل اول سال  فارسی 
 81  بهارا (bahaaraa) بهار  فارسی 
 82 بهاران (bahaaraan) هنگام بهار، موسم بهار، (به مجاز) زیبا و با طراوت فارسی
83  بهارک (bahaarak) مانند بهار، همچون بهار، (به مجاز) زیبا با طراوت فارسی
84  بهارگل (bahaargol) گلی که در بهار می روید فارسی
85  بهارناز (bahaarnaaz) موجب فخر و نازش بهار فارسی
 86 بهاره (bahaareh) مربوط به بهار، به عمل آمده در بهار، منسوب به بهار فارسی
 87 بهان (behaan) خوبان، نیکان فارسی
 88 بهانه (bahaane) دلیل، علت فارسی
 89 بهاور (bahaavar) گرانبها، پر ارزش، مرکب از بها (ارزش) + پسوند دارندگی فارسی
 90 بهتا (behtaa)  مرکب از به (بهتر، خوبتر) + تا (یار، همتا)   فارسی
 91 بهدخت (behdokht) دختر نیکو ، بهترین دختر فارسی
92  بهدیس  (behdis) مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو) فارسی
93  بهرانه (behraane) مرکب از بهر (فایده، سود) + انه (پسوند نسبت) فارسی
94  بهرخ (behrokh) نیک چهره فارسی
95  بهرو (behroo) خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره فارسی
 96 بهسا (behsaa) (به + سا (پسوند شباهت)) نیک چون خوبان و نیکان فارسی
 97 بهسان (behsaan) مانند خوب، بمانند نیک فارسی
 98 بهشت (behesht) پردیس، بهترین فارسی
 99 بهشید (behshid) تابناک و دارای فروغ و روشنایی فارسی
 100 بهکامه (behkaame) مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو) فارسی
 101 بهناز (behnaaz) از نام های برگزیده فارسی
102  بهنانه (behnaane) زن خوشبو، نرم گفتار، خندان عربی
103  بهنگار (behnegaar) خوب چهره، نیکو صورت فارسی
104  بهنواز (behnavaaz) مهربان‌ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که به ترتیب به معنای بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده به معنای نوازش کننده و مهربان است فارسی
 105 بهنوش  (behnoosh) نیکوترین نوشیدنی فارسی
 106 بهی (behi) خوبی، نیکی، نیکویی، تندرستی، سلامت، نیکبختی، سعادت (این کلمه چنانچه بَهی تلفظ شود به معنی زیبا، نیکو و خوب است) فارسی
 107 بهیج (bahij) خرم، سرور آور عربی – قرآن
 108 بهینه (behine) بهترین، خوبترین فارسی
 109 بهیه (behiye) تابان، روشن، فاخر، شکوهمند، زن نیکو، خوب، گزیده عربی
 110  بوته (booteh) گیاه، ساقه جوان   فارسی
111  بوختار (bookhtaar) از نام های برگزیده 
 112  بوران (buraan) سرخ، گلگون، سرمای سخت، توفان به همراه باران   فارسی
 113  بوران دخت (buraandokht) دخترزیبای سرخ چهره، دختر خسرو پرویز، که به پادشاهی رسید  فارسی 
114  بوژنه (buzhne) شکوفه، غنچه اسم دختر  فارسی 
115  بوستان (boostaan)  بستان، باغ و گلزار  فارسی
116  بویه (booieh) آرزو   فارسی
117  بی بی (bibi) خانم خانه، خاتون، کدبانو، بانوی محترم   اقوام ایرانی – ترکی
118 بی بی گل (bibigol) بی بی (ترکی) + گل (فارسی)، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده اقوام ایرانی – ترکی
119 بی بی ماه (bibimaah) بی بی (ترکی) + ماه (فارسی) اقوام ایرانی – ترکی
120 بی بی ناز (bibinaaz) بی بی (ترکی) + ناز (فارسی) اقوام ایرانی – ترکی
121 بیت (bayt) مسکن، خانه کعبه عربی – قرآن
122 بیتا (bitaa) بی مانند، بی همتا، یکت فارسی
123 بیدار (bidaar) هشیار و سرزنده فارسی
124 بیدگل (bidgol) نام شهری از بخش آران شهرستان کاشان فارسی
125 بیژه (bizhe) ویژه، خالص اقوام ایرانی – کردی
126 بینا (binaa) روشن، دل آگاه فارسی
127 بی نظیر (binazir) بی مانند، بی همتا عربی
128 بیوگ (biyoog) عروس، ویوگ فارسی

 

گردآوری: بخش کودکان بیتوته

 

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو