چرا ۹۹درصد مردم دنیا زیر مدیریت یک درصد بروند؟

منبع: برترین ها

11

1401/8/25

14:51


عصر ایران در یادداشتی به قلم مهرداد خدیر نوشت: جمعیت جهان از امروز ۸ میلیارد نفر است و البته در همین لحظه که من می‌نویسم یا شما می‌خوانید کسانی چشم از جهان بستند و نوزادانی دیده به دنیا گشودند. ۸ میلیاردی شدن شمار نفوس دنیا اما نکتۀ قابل تأملی است و می‌توان در آن درنگ کرد و آن را تنها یک عدد نینگاشت.

عصر ایران در یادداشتی به قلم مهرداد خدیر نوشت: جمعیت جهان از امروز ۸ میلیارد نفر است و البته در همین لحظه که من می‌نویسم یا شما می‌خوانید کسانی چشم از جهان بستند و نوزادانی دیده به دنیا گشودند. ۸ میلیاردی شدن شمار نفوس دنیا اما نکتۀ قابل تأملی است و می‌توان در آن درنگ کرد و آن را تنها یک عدد نینگاشت.

چرا 99درصد مردم دنیا زیر مدیریت یک درصد بروند؟

برخی از این نکات در خبر سازمان ملل آمده و بعضی را از منظرهای دیگر یادآور می‌شوم.

  نکته نخست این که 72 سال قبل حمعیت جهان 2.5 میلیارد نفر بوده و این افزایش بی‌سابقه و شگفت‌انگیز است. 2.5 میلیارد نفر کجا و 8 میلیارد کنونی کجا؟ بی‌تردید این رشد به خاطر پیش‌رفت‌های‌ شگرف در بهداشت عمومی و فردی، تغذیه و پزشکی است. هر چند همین رشد چالش‌های بزرگی را برای فقیرترین کشورها ایجاد کرده است.

  دوم: یادمان باشد جمعیت کرۀ زمین تا سال 1800 یعنی 220 سال قبل کمتر از یک میلیارد نفر بود و ظرف همین 12 سال پیش به 7 میلیارد نفر رسید و طی  تنها 12 سال به امروز رسیدیم: 8 میلیارد نفر.  با این حال پیش‌بینی می‌شود 15 سال طول می‌کشد تا جمعیت جهان  به ۹ میلیارد نفر برسد. سازمان ملل همچنین پیش‌بینی کرده در دهه 2080 جمعیت زمین از 10 میلیارد نفر عبور کند و سپس تا پایان قرن رکود داشته باشد.

   این نکات اما در خبر آمده بود و خودمان هم مستقلا منتشر کردیم. پس، منظور این یادداشت 6 نکتۀ دیگر است:

  نخست این‌که جمعیت ما تقریبا یک درصد جمعیت دنیا و مساحت ما یک درصد خشکی‌هاست (البته از 80 میلیون فراتر رفته‌ایم و درباره مساحت هم 1.26 درصد. ولی همان یک درصد به فهم موضوع کمک می‌کند). اما منابع ما بسیار بیش از یک درصد است و از این رو مطالبۀ سهم واقعی از حیات و امکانات بدیهی‌ترین حق مردم است و نباید نگاه سیاسی و ایدیولوژیک به آن داشت. حق همۀ ایرانیان است که سهمی داشته باشند و مطالبۀ آن ذیل کوهی از ادعای عدالت و حرف های قلمبه سلمبه یا بی سر‌وته یا تکراری و کلیشه ای یا توهمی با برچسب به این و آن فرونمی‌نشیند. بخشی از اعتراض مردم به خاطر این است که تصور یا حس می‌کنند دولت ما اصطلاحا «استخراجی» است یعنی تنها از منابع برداشت می‌کند ولی به درستی هزینه نمی‌کند یا سهم وفاداران بیش از معترضان و منتقدان و غیر نزدیکان است.

  دوم این که به تعبیر شاعر: بودن به از نبود شدن. همین که هستیم و در زمرۀ هشت میلیارد باشندۀ زمین به حساب می‌آییم مهم است. من  شمای زنده که موبایل و خودرو داریم از ناصر الدین شاهی که نمی‌دانست موبایل و خودرو چیست چه بسا خوش‌بخت‌تر باشیم. هر چند که هیچ بنی‌بشری در دنیای امروز در پاره‌ای تفریحات به گرد ناصرالدین شاه نمی‌رسد اما منظور رفاهیات در مفهوم کلی آن است نه تفریحات!

  به تعبیر «کی‌یر‌که‌گور» پایه گذار اگزیستانسیالیسم انسان موجودی معطوف به مرگ است. یعنی مردن آدم‌ها عجیب نیست. این که زنده‌ایم و هستیم ولو معطوف به مرگ با فرجام قطعی مردن مهم است. به عبارت دیگر این که هستیم و فردا یا پس فردا نیستیم عجیب نیست. عجیب این است که نبودیم و حالا هستیم. زیاد فلسفی شد؟ اما کمی به این جمله فکر کنیم!

  سوم: رولف دوبلی در «هنر خوب زندگی کردن» که با ترجمۀ عادل فردوسی‌پور به چاپ‌های متعدد رسیده می‌نویسد: «‌با وجود درگیری‌های گاه و بی گاه‌تان با دست تقدیر، باید بپذیرید که به طرز خارق‌العاده ای خوش شانس هستید. از بین تمام افرادی که روی کرۀ زمین زندگی کرده‌اند، در حال حاضر فقط 6 درصدشان زنده هستند. به بیان دیگر 6 درصد از مردمی که از 300 هزار سال پیش (‌از زمان پیدایش هوموساپی ینس‌ها) تا امروز به دنیا آمده‌اند هم اکنون در قید حیات‌اند. بسیار محتمل بود که آنها در عصر دیگری متولد شوند. در واقع احتمال آن 94 درصد است. خودتان را برده‌ای در امپراتوری روم، گیشایی در زمان سلطنت مینگ یا سقایی در مصر باستان تصور کنید! در آن شرایط چه تعدادی از استعدادهای ذاتی شما از ارزش قابل توجهی برخوردار می‌بودند؟»

  چهارم: در این مملکت بنده خدایی 8 سال رییس جمهور بود که حالا البته ساکت است و ادعای مدیریت جهان داشت! مهندسی خوانده بود اما آن قدر با عدد بیگانه بود که نمی دانست چرا باید 99 درصد مردم دنیا زیر مدیریت یک درصد جمعیت دنیا بروند؟ در این عصر البته. با زمان‌های دیگر کاری ندارم. اما این توهم از کجا آمده که بقیه هشت میلیارد آدم دیگر به خطا می‌روند و ما تازه آن هم نه همۀ ما که بخشی از ما و تازه از آن بخشی هم باز بخشی از بخشی سره را از ناسره تشخیص می‌دهند!

  پنجم: چه منی که دارم می نویسم و چه شمایی که دارید می‌خوانید تنها یک نفر از هشت میلیارد آدم زنده در دنیا هستیم. اگر به نسبت کل انسان هایی که آمده و رفته اند، بگیریم که از این هم کوچک‌تر می‌شود. از این رو در عین عزت نفس نباید زیاده از حد خودمان را و به طریق اولی دیگران را جدی بگیریم چرا که باز به قول رولف دوبلی: «‌هر چه هستیم مدیون ژن‌ها و محیطی است که طرح اصلی ژنتیکی‌مان در آن شکل گرفته. حتی سطح ما هم عمدتا توسط ژن‌های ما تعیین می‌شود. اگر درون‌گراییم یا برون‌گرا، آزاد‌اندیش یا عصبی، قابل‌اعتماد یا بی‌عرضه، همگی طبق این قاعده تعیین می‌شود... همۀ آنچه به آن افتخار می‌کنیم حاصل اراده‌ای است که به واسطۀ برآیند ژن‌ها و محیط اطراف به ما رسیده است.»

  ششم: بحث جمعیت که به میان می‌آید در میان اندیشمندان یک نام پررنگ‌تر است و او بی‌گمان «مالتوس» است؛ توماس رابرت مالتوس. متفکر انگلیسی که در سال ۱۷۶۶ چشم به جهان گشود و در سال ۱۸۳۴ در ۶۸ سالگی درگذشت و مهم ترین کار او این بود که نظریه جمعیت را وارد مباحث اقتصادی کرد. طبق نظر او رشد محصولات مانند کشاورزی با تصاعد عددی انجام می‌شود در حالی که رشد جمعیت انسان‌ها از تصاعد هندسی پیروی می‌کند. این رشدهای نامتوازن موجب تقاضای بیش از عرضه و به تبع آن قحطی، جنگ و مرگ‌و‌‌میر و در نتیجه مرگ‌و‌‌میر موجب کاهش تعداد افراد بشر - متقاضی تولیدات کشاورزی - می شود.

    مالتوس معتقد بود با سه روش می‌توان از رشد جمعیت جلوگیری کرد: منع یا فشار اخلاقی (عقب انداختن ازدواج‌ها)، کنترل جمعیت از طریق برنامه تنظیم خانواده، فقر و گرسنگی.

  پیش‌بینی او البته تحقق نیافت چون در محاسبات خود نقش حیرت آور فناوری در رشد اقتصادی و پیشرفت جامعه را منظور نکرده بود و هشت میلیاردی شدن جمعیت دنیا به رغم قحطی و جنگ، نشان می دهد با وجود نوآوری‌های فراوان و سرعت گرفتن آن نسبت به سرعت تولید مثل بشر مانع تحقق پیش بینی مالتوس شده تا به مدعیانی که از بام تا شام به دستاوردهای توسعه می‌تازند یادآور شد اگر فناوری ها نبود آدم ها کرور کرور و در سن کم می‌مردند یا زندگی را با رنج و درد بیماری سپری می کردند.

  زندگی را باید پاس داشت و با نگاه نو به عدالت، فرصت ها را برای همه ایجاد کنیم تا زندگی کنیم. زندگی. چون یک بار بیشتر زندگی نمی کنیم و اگر چه از جمعیتی که درگیر فقر مطلق اند ( درآمد روزانه کمتر از یک ونیم دلار) بهتر زندگی می کنیم اما چون با یک درصد جمعیت جهان بیش از یک درصد منابع و امکانات را در اختیار داریم حق مرذم ماست که بهتر زندگی کنند و کار به دستان به جای دخالت در حوزه های مختلف باید توضیح دهند با منابع ما چه می‌کنند. لازم نیست قسم و آیه بیاورند که «میل» نمی کنند اگر چه خالی از میل هم نیست ولی حیف کردن و هدر دادن کم از میل نیست! بدترین نوع هدر دادن البته این حس است که لحظه های عزیز و بازناگشتنی زندگی «حیف» می‌شود.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو