ُ خلاصه داستان قسمت ۴۷۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

منبع: جدول یاب

6

1402/3/15

15:37


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۷۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۷۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۷۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

دوعان به ییلدیز درباره ورشکستگیش و اینکه تو بحران بد مالی هست حرف میزنه ییلدیز شوکه میشه و میگه چی داری میگی؟ من چجوری میتونم بهت کمک کنم؟ دوعان میگه اگه خونه را تو ذهن بانک بزاریم و وام بگیریم و یکیشو بفروشیم خوب میشه ییلدیز میگه یعنی در این حد؟ دوعان میگه آره ولی دوسال دیگه درست میشه دوباره و به ییلدیز میگه راستی امروز گوکان و خواهرش به اینجا میان وقتی فهمیدن که باهم برگشتیم خوشحال شد میاد برای تبریک گفتن ییلدیز میگه باشه و به خانه میره. او وقتی ماجرارو برای اسما مادرش میگه او جا میخوره و با ترس بهش میگه که سریع ازش جدا بشه اون واسه پولت نقشه کشیده ییلدیز میگه چی میگی مامان این همه از پول اون خرج کردم حالا چی میشه من بهش کمک کنم! اسما از بدحالی رو مبل میوفته و میگه ولی سرم آیسل واسم قرص و روسری بیار ببندم سرمو! ییلدیز به سادایی میگه بره از مته حرف بکشه او قبول میکنه. سادایی با مته صحبت میکنه کن او صحت حرف دوعان را تایید میکنه و میگه اوضاع خیلی خرابه سادایی پیش ییلدیز برمیگرده و بهش میگه مته هم همین حرفارو زد! مته پیش دوعان میره و بهش میگه که سادایی اومد همونجوری که بهم گفته بودین بهش گفتم دوعان میگه خوبه و با خودش میگه ازت خواهش میکنم ییلدیز تصورمو بهم نزن نسبت به خودت.

کومرو با جانر صحبت میکنه و بهش میگه که بارداره جانر شوکه میشه و میگه چی؟ چجوری؟ کومرو میگه که باباش سلیمه نمیدونم چیکار کنم جانر استرس میگیره و میگه حالا میخوای چیکار کنی؟ کومرو میگه یه فکری دارم که یه نفر پیدا بشه گردن بگیره این بچه رو ازدواج کنیم بعدشم از هم جدا بشیم بابامم از سلیم چیزی نمی فهمه. جانر میگه بازم یه دروغ دیگه؟ بسه کومرو! سپس میگه مثلا کی؟ کومرو به جانر نگاه معنادار میکنه که جانر میگه اصلا حرفشم نزن نمیشه! خواهرم بفهمه منو میکشه! سپس درباره این موضوع باهم کمی بحث میکنن. ییلدیز از اندر میخواد پیشش بره و ماجرای ورشکستگی دوعان را میگه و ازش میپرسه که به نظرت حقیقت داره یا نه اندر میخنده و میگه تو هم باور کردی؟ این مرد واسه بار دوم میخواد باهات ازدواج کنه داره امتحانت میکنه سپس به جاسوسش تو شرکت زنگ میزنه و میپرسه او بهش میگه که اشتباهه و شرکت روز به روز پر سودتر داره میشه. ییلدیز میگه من برم تلافی این کارشو سر مهموناش دربیارم. ییلدیز وقتی به خانه دوعان میره با ظاهری شوکه کننده و لباس هایی ژولیده و پایین شهری پیش دوستاش میره دوعان شوکه میشه سپس واسشون لیموناد میاره که حسابی ترشه و میگه ببخشید من تمام لباس هامو برای کمک به دوعان فروختم شکر هم نریختم تو لیموناد چون گرونه دوعان از خجالت آب میشه فقط میخنده و میگه ییلدیز یخورده شوخ طبعه!

امیر پیش توچه رفته و اونجا بهش پیشنهاد کار جولیارو میده جولیا انقدر واسش مزایا میزاره که نمیتونه نه بگه. بعد از رفتن امیر، سلیم اونجا میاد و میگه کومرو قهره کارمون نصفه نیمه موند به نظرت شب تو مراسم یادبود انگین بگم با کومرو رابطه دارم؟ جولیا میگه نه این کارو نکن فکر خوبی نیست. بعد از رفتن سلیم اصلان میاد و میگه فهمیدم که هاندان به زنبور آلرژی داره آنها خوشحال میشن. ییلدیز آماده شده  برای مراسم انگین و دوعان میگه تو که شک کرده بودی چرا این آبرو ریزیو راه انداختی میومدی از خودم میپرسیدی؟! و کمی باهم بحث میکنن سپس به طرف مراسم راهی میشن. تو مراسم بعد از سخنرانی زینب و هاندان، اندر پشت تریبون میره و خبر کشتی جولیا که به محیط زیست کلی خسارت وارد کرده را میگه و باعث میشه خبرنگارها بریزن سر جولیا. جولیا با عصبانیت از اونجا میره و سلیم پروژکتور را قطع میکنه و به اندر و هاندان میگه که دیگه شورشو درآوردین بسه! و میره اونا تعجب میکنن. فردای آن روز هاندان و اندر فکر میکنن جولیا و سلیم باهم در ارتباطن واسه همین هاندان میگه من میرم خودم میپرسم ازش. او به مزرعه جولیا میره که اونو جولیا میبره تو آخور میندازه و بهش میگه که سلیم برادرمه اما این رازو به گور میبری! و باکس زنبور اونجا اصلان میاره که هاندان میگه من بهش آلرژی دارم! جولیا میگه میدونم و با پوزخند از اونجا میره……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو