اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران


منبع: روزانه

4

1402/5/7

12:18


در این بخش اشعار برگزیده شاعران معروف ایرانی را ارائه کرده ایم. در ادامه مجموعه شعر کهن و نو ایرانی را از شاعران قدیمی و معاصر ایران با هم بخوانیم. اشعار زیبا و معروف ایرانی در هوایت بی قرارم روز و شبسر ز پایت بر ندارم روز و شب مولانا آن قصر که جمشید در […]

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

در این بخش اشعار برگزیده شاعران معروف ایرانی را ارائه کرده ایم. در ادامه مجموعه شعر کهن و نو ایرانی را از شاعران قدیمی و معاصر ایران با هم بخوانیم.

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

اشعار زیبا و معروف ایرانی

در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب

مولانا

آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می‌ گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

خیام

خانه ام ابری ست…

خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره ، نی زن که دائم می نوازد نی ، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.

نیما یوشیج

هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی ست

که مزد گورکن

از بهای آزادی آدمی

افزون باشد.

شاملو

مطلب مشابه: شعر زیبا کوتاه پر معنی؛ قشنگ ترین اشعار از شاعران ایرانی

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

شعر کهن ایرانی از شاعران به نام

هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته‌ تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد

خیام

روی تو خوش می ​نماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

سعدی

خسته و آزرده ام، از خود گریزم نیست، کاش

حالت از خود گریزِ چشمه ساری داشتم

نغمه سر داده در کوهم، به خود برگشته ام

که به سوی غیر خود راه فراری داشتم

سیمین بهبهانی

یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم

ابوسعید ابوالخیر

مطلب مشابه: اشعار پند آموز فوق العاده زیبا و و مجموعه شعر زیبای آموزنده

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب
و کمی پنجره…

قیصر امین پور

قاصدک

قاصدک! از چه خبر آوردی؟
وز کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، امّا امّا
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه ز دیّارو دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک! در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب
قاصدک! هان، ولی آخر ای وای
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام آی! کجا رفتی آی؟
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام آی! کجا رفتی آی؟
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم،خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند.

مهدی اخوان ثالث

در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست
عشاق تو را به دیده در خواب کجاست
خورشید ز غیرتت چنین می‌گوید
کز آتش تو بسوختم آب کجاست

خاقانی

اشعار دو بیتی معروف

اول رخ خود به ما نبایست نمود
تا آتش ما جای دگر گردد دود
اکنون که نمودی و ربودی دل ما
ناچار ترا دلبر ما باید بود

ابوسعید ابوالخیر

آفتابی یکدست.

سارها آمده اند.

تازه لادن ها پیدا شده اند.

من اناری را می کنم دانه، به دل می گویم:

خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود.

سهراب سپهری

مطلب مشابه: شعر زیبا برای حال خوب | اشعار حال خوب زندگی و مجموعه شعر عاشانه حال خوب کن

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

دلم میل گل باغ ته دیره
درون سینه‌ ام داغ ته دیره
بشم آلاله زاران لاله چینم
وینم آلاله هم داغ ته دیره

بابا طاهر

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را

ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را

ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را

چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم
چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را

چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را
چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را

چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی
خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را

ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را

جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق
چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را

به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو
همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را

ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان
دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را

منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را
منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را

غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن
هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را

بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را
بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را

مولانا

شعر نو زیبا

هست شب

هست شب یک شبِ دم کرده و خاک
رنگِ رخ باخته است.
باد، نو باوه ی ابر، از بر کوه
سوی من تاخته است.
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا،
هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را.
با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوخته ی من ماند
به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب!
هست شب،

 آری، شب.

نیما یوشیج

تن محنت کشی دیرم خدایا

دل با غم خوشی دیرم خدایا

زشوق مسکن و داد غریبی

به سینه آتشی دیرم خدایا

باباطاهر

مطلب مشابه: اشعار غمگین عاشقانه + چند شعر زیبای سوزناک احساسی سرشار از غم

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

گفت:می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی

گفت:ای بیهوده گو، حرف کم بسیار نیست

گفت:باید حد زند هشیار مردم، مست را

گفت:هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی

بشنو این نی چون شکایت می‌کند
از جدایی‌ها حکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون مـن نجست اسرار من
سر من از ناله‌ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست…

مولانا

اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

غزلیات سعدی

مطلب مشابه: شعر زیبا + مجموعه زیباترین اشعار با موضوعات مختلف و جذاب از شاعران قدیمی و معاصر

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی!
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگْ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نُه توی مرگْ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دست ها پنهان
نفس ها ابر ، دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.  

مهدی اخوان ثالث

جان تو افسرد،

جسم تو فرسود،

روح تو پژمرد،

آخر، پر و بالی بزن، بشکن قفس را

آزاد باش این یک نفس را

از این ملال آباد جان فرسا سفر کن

پرواز کن

پرواز کن

از تنگنای این تباهی ها گذر کن

فریدون مشیری

اشعار برگزیده شاعران؛ مجموعه شعر معروف از شاعران کهن و معاصر ایران

آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من

مولانا

نشانی

خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
“نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور

 و از او می پرسی:

 خانه دوست کجاست؟

سهراب سپهری

داروگ

خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گر چه می گویند: ” می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.”
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟ 
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می ترکد
ـــ چون دل یاران که در هجران یاران ـــ
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟

نیما یوشیج

تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمان‌ها به امیدی که تو
بر خواهی گشت،
پای هر پنجره مات…
می نشستم به تماشا، تنها
گاه بر پرده ابر، گاه در روزن ماه،
دور، تا دورترین جاها می رفت نگاه، باز می‌گشتم، هیهات!
چشم ها دوخته ام بر در و دیوار هنوز!

فریدون مشیری

سکوت چیست، چیست، چیست ای یگانه ترین یار؟

سکوت چیست به جز حرف های ناگفته

من از گفتن می مانم، اما زبان گنجشکان

زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت است.

زبان گنجشکان یعنی:بهار، برگ، بهار.

زبان گنجشکان یعنی:نسیم، عطر، نسیم.

زبان گنجشکان در کارخانه می میرد.

فروغ فرخزاد

مطلب مشابه: شعرهای زیبا و دلنشین؛ گلچین اشعار ناب قشنگ از شاعران جدید و قدیمی

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو