شعر امیدواری؛ گلچین اشعار امید داشتن و امید از شاعران بزرگ

منبع: روزانه

2

1402/7/5

22:24


در این بخش گلچین شعر امیدواری از شاعران معروف همچون مولانا، سعدی، حافظ و شاعران معاصر را گردآوری کرده ایم. تک بیت‌های ناب درباره امیدواری در ترس چنان امیدواریستدر وقت امید رستگاریست نظامی کاری که ازو امید داریباشد سبب امیدواری نظامی خوش آن رمزی که عشقی را نوید استخوش آن دل کاندر آن نور امید […]

در این بخش گلچین شعر امیدواری از شاعران معروف همچون مولانا، سعدی، حافظ و شاعران معاصر را گردآوری کرده ایم.

شعر امیدواری؛ گلچین اشعار امید داشتن و امید از شاعران بزرگ

تک بیت‌های ناب درباره امیدواری

در ترس چنان امیدواریست
در وقت امید رستگاریست

نظامی

کاری که ازو امید داری
باشد سبب امیدواری

نظامی

خوش آن رمزی که عشقی را نوید است
خوش آن دل کاندر آن نور امید است

پروین اعتصامی

لطفی کن از آن لَطَف که داری
بگشای در امیدواری

نظامی

در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است

چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی

فخرالدین عراقی

به هنگام سختی مشو نا امید
که ابر سیه بارد آب سفید

نظامی

مطلب مشابه: متن روانشناسی در مورد امید و جملات زیبای امید به زندگی

مجنون ز سر امیدواری
می کرد بسجده حقگزاری

نظامی

نومید مکن مرا و رخ برمفروز
کاخر به تو جز درد ، امیدی دارم

سنایی

عاشق چو شنید امیدواری
گفتا که بیار تا چه داری

نظامی

سرسبز آن درخت که از تیشه ایمن است
فرخنده آن امید که حرمان نمی شود

شعر در مورد امیدواری

دل من ز بیقراری چو سخن به یار گویم
نگذاردم که حال دل بیقرار گویم

شنود اگر غم من نه غمین نه شاد گردد
به کدام امیدواری غم خود به یار گویم

هاتف اصفهانی

من نمیرم زانکه بی جان می‌زیم
جان نخواهم چون به جانان می‌زیم

در ره عشق تو چون جان زحمت است
لاجرم بی زحمت جان می‌زیم

چون بلای خویشتن دیدم وجود
از وجود خویش پنهان می‌زیم

در امید و بیم عشقت همچو شمع
گاه خندان گاه گریان می‌زیم

همچو غنچه از سر تر دامنی
غرق خون سر در گریبان می‌زیم

روز و شب بر خشک کشتی رانده‌ام
گرچه دایم غرق طوفان می‌زیم

از سر زلف تو اندیشم همه
گرچه حالی را پریشان می‌زیم

ماه رویا بر امید خلعتم
بس برهنه این چنین زان می‌زیم

از بر خود خلعت خاصم فرست
زانکه بی‌تو ژنده خلقان می‌زیم

از برونم پردهٔ اطلس چه سود
چون درون پرده عریان می‌زیم

همچو عطار از جهان فارغ شده
سر نهاده در بیابان می‌زیم

عطار نیشابوری

مطلب مشابه: دکلمه امید به خدا و تکیه به پروردگار + مناجات با خداوند بزرگ

شعر امیدواری؛ گلچین اشعار امید داشتن و امید از شاعران بزرگ

مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی
که دل گم کرده ام آنجا و می‌جویم نشانش را

هنوزم چشم امید است بر درگاه او اما
بهر چشمی نمی‌بخشند خاک آستانش را

چو ممکن نیست بوسیدن دهان یار نوشین لب
لبی را بوسه باید زد که می‌بوسد دهانش را

فروغی بسطامی

از اهل زمان عار می باید داشت
وز صحبتشان کنار می باید داشت

از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید ، به کردگار می باید داشت

ما که در عشق تو آشفته و شوریده شدیم
می‌کند حلقهٔ زلف تو پریشان ما را

تا به دامان وصالت نرسد دست امید
دست کوته نکند اشگ ز دامان ما را

عبید زاکانی

مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی

بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی

دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان! ای که ماندگار تویی

شهاب زود گذر لحظه های بوالهوسی است
ستاره ای که بخندد به شام تار تویی!

جهانیان همه گر تشنگان خون منند
چه باک زان همه دشمن، چو دوستدار تویی

دلم صراحی لبریز آرزومندی است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی

سیمین بهبهانی

مطلب مشابه: جملات ایمان به خدا و امید به زندگی با سخنان ارزشمند بزرگان جهان

ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری

مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری

بدان تا روزگارم خوش کنی تو
بر آن امید بودم روزگاری

همه امید در وصل تو بستم
بسر شد عمر و هم نگشاد کاری

انوری

غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم ندوم

از درگه همچون تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و من هم نروم

ابوسعید ابوالخیر

عشق است باقی ای دل باقی همه حکایت
ما عمر خویشتن را ضایع نمی گذاریم

خمخانه ایست معمور در وی شراب راوق
از بهر باده نوشان پیمانه می شماریم

هر عارفی که بینیم دایم امیدوار است
از ذوق نعمت الله ما نیز امیدواریم

شاه نعمت الله ولی

دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم
خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من

عراقی

از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار امید عمر ما پودی کو

چندین سروپای نازنینان جهان
می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو

خیام

پا مکش از سر خاکم که پس از مردن هم
به رهت چشم امیدم نگران خواهد بود

هاتف اصفهانی

گرچه هیچ نشانه نیست اندر وادی
بسیار امیدهاست در نومیدی

ای دل مبر امید که در روضه ی جان
خرما دهی ار نیز درخت بیدی

مطلب مشابه: دلنوشته امید به زندگی؛ متن های دلگرم کننده و جملات فردای روشن و بهتر

شعر حافط درباره امیدواری

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد

کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد

شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد

کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد

مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد

غزلیات عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست

مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

تو بودی آن دم صبح امید کز سر مهر
برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی

شنیده‌ام که ز من یاد می‌کنی گه گه
ولی به مجلس خاص خودم نمی‌خوانی

مطلب مشابه: دلنوشته امیدواری؛ جملات درباره حس زیبای امید و امیدوار بودن به زندگی

بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست

چندان گریستیم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست

هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان
موی است آن میان و ندانم که آن چه موست

دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیده‌ام که دم به دمش کار شست و شوست

بی گفت و گوی زلف تو دل را همی‌کشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست

عمریست تا ز زلف تو بویی شنیده‌ام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست

حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست

شعر سعدی درباره امید داشتن

عمر دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری

امیدوار چنانم که کار بسته برآید
وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید

من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو
جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند
هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی

دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست
کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی

امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی

زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت زیبایی

گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی

زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی

در پارس که تا بوده‌ست از ولوله آسوده‌ست
بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

چندان که می‌بینم جفا امید می‌دارم وفا
چشمانت می‌گویند لا ابروت می‌گوید نعم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

شعر مولانا درباره امید

تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من

دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من

مطلب مشابه: عکس نوشته امید به خدا + متن و دلنوشته های احساسی در مورد پروردگار

کی گفت که آن زندهٔ جاوید بمرد
کی گفت که آفتاب امید بمرد

آن دشمن خورشید در آمد بر بام
دو دیده ببست و گفت خورشید بمرد

بعد نومیدی بسی امیدهاست
از پس ظلمت، دو صد خورشیدهاست

کوی نومیدی مرو اومیدهاست
سوی تاریکی مرو خورشیدهاست

ای ز غم مرده که دست از نان تهی است
چون غفور است و رحیم این ترس چیست‏

هرچند فراق، پشت امید شکست
هرچند جفا دو دست آمال ببست

نومید نمی شود دل عاشق مست
هر دم برسد به هر چه همت، دربست

مرغ جان هر نفسی بال گشاید که پرد
وز امید نظر دوست ز تن می‌نرود

شعر نو با امیدواری

به آن ذره نور در دوردست می نگرم
نور
دور
نور
دور

ای شب زده
ای مغموم
ای نا امید از نور

من نیز چون تو زخم دارم از این نامردمی ها
ولی نور را باید دید
ابرها را کنار باید زد

پشت این ابرهاست که نور هنوز هم نفس می کشد
هرچند بیداری امان زخمی و چشمانمان خسته است
ولی زخم بیداری نباید کهنه تر گردد
این زخم نباید ناسور شود

ماه و ستاره تا ابد پشت ابر نمی مانند حتی در شب ظلمت
من به امیدواری خود معتادم
زخم بیداری نباید کهنه تر گردد
در پوشش سیاه هر شب تبسمی از طلوع صبح پیداست
به آن لبخند امید باید بست
این زخم نباید کهنه تر گردد

من به امیدواری خود معتادم
نور را باید دید

اصغر صادقی

کسی که امید دارد
فقیر نیست
همیشه چیزی دارد

رسول یونان

زورق بر آب می اندازند
با خوابهای طلائی
بی خبر از مرگی دوردست و نابهنگام
کسی اینجا در انتظار کسی ننشسته است

ای چشمان منتظر باران؛ دریا
آنسوی تر خواهیم رفت ؛ به کنه ژرفا
کسی اینجا یارای کسی نخواهد بود

اما باد به اتفاق از مسیر امیدواری است
گویا همه چیز بسمت مراد شکل می گیرد
گوئی کسی منتظر کسی بود

قاسم حسن نژاد

در ازدحام این همه ظلمت بی عصا
چراغ را هم از من گرفته اند

اما من
دیوار به دیوار
از لمس معطر ماه
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید

در تکلم کورباش کلمات
چشم های خسته مرا از من گرفته اند

اما من
اشاره به اشاره
از حیرت بی باور شب
به تشخیص روشن روز خواهم رسید
پس زنده باد امید

در تحمل بی تاب تشنگی
میل به طعم باران را از من گرفته اند

اما من
شبنم به شبنم
از دعای عجیب آب
به کشف بی پایان دریا رسیده ام
پس زنده باد امید

در چه کنم های بی رفتن سفر
صبوری سندباد را از من گرفته اند

اما من
گرداب به گرداب
از شوق رسیدن به کرانه موعود
توفان های هزار هیولا را طی خواهم کرد
پس زنده باد امید

چراغ ها ، چشم ها ، کلمات
باران و کرانه را از من گرفته اند

همه چیز
همه چیز را از من گرفته اند
حتی نومیدی را
پس زنده باد امید

سید علی صالحی

همه وقت پریشان
خود را در پستوی ذهنت
به پنجره ها می کوبم تا منتشر شوم
و رویاهای سر خورده در قفس را
معنا کنم

معنویتی که سالهاست
از این دیار رخت بسته است
شاید او با تمنای تو بازگردد

تو را روزنه ای از
انعکاس طلیعه ی برآمده از شفق می بینم
که در این زمانه ی یأس امیدواری است

علی ادراکی

شعر در مورد امیدواری به خدا

خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم

خدایا گر بخوانی ور برانی
جز انعامت دری دیگر نداریم

سعدی

ما به امید عطای تو چنین بی کاریم
کار ما را به امید دگران نگذاری

صائب تبریزی

در دو عالم نیست مقصودی مرا، جز دیدن تو
شاید ار امیدواری را به امیدی رسانی

اوحدی مراغه ای

اگر خلاص محالست ازین گنه که مراست
بدان کرم که تو داری امیدواری هست

سعدی

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو