نقد و بررسی فیلم Cobweb | هیجانی اما بی‌منطق

نقد و بررسی فیلم Cobweb | هیجانی اما بی‌منطق


منبع: گیمفا

3

1402/6/15

12:25


یاد روزهایی بخیر که سینمای ترس اُبهت و مهمتر از همه فُرم داشت. این روزها سینمای ترس خیلی خلاصه و کلیشه است. جامپ اسکر، مونتاژی که ناگهان صدایی را در گوش مخاطب زیاد می‌کند و دوربین که ناگهان به موجودی ترسناک پن می‌شود. یکی از این فیلم‌های کلیشه‌ای که در همین چند روز اخیر منتشر […]

نقد و بررسی فیلم Cobweb | هیجانی اما بی‌منطق

یاد روزهایی بخیر که سینمای ترس اُبهت و مهمتر از همه فُرم داشت. این روزها سینمای ترس خیلی خلاصه و کلیشه است. جامپ اسکر، مونتاژی که ناگهان صدایی را در گوش مخاطب زیاد می‌کند و دوربین که ناگهان به موجودی ترسناک پن می‌شود. یکی از این فیلم‌های کلیشه‌ای که در همین چند روز اخیر منتشر شده است، فیلم Cobweb است. این فیلم تمام و کمال کلیشه است و اصلا برای مخاطبین جدی این سبک تازگی ندارد.

شاید بهتر باشد از ژانر ترس شروع کنیم. اصلا ژانر ترس در سینما به چه معناست؟ در ادبیات، ما تخیلات خود را داریم تا بتوانیم یک داستان را با فضایش تصور کنیم. نمی‌دانم کتاب‌های استیفن کینگ را خوانده‌اید یا نه ولی آثار او نیز همیشه به گونه‌ای نگارش می‌شوند که تخیل مخاطب را درگیر داستان کنند. درواقع ادبیات خیلی سوبژکتیویته است. ما در این مدیوم از هنر تنها با کلمات سر و کار داریم، حال اینکه این کلمات چقدر قادر به ساخت دنیای خود باشند، به مهارت نویسنده بستگی دارد.

اما برخلاف ادبیات، سینما اُبژکتیویته است، یعنی خیلی عینی است. همه‌چیز با امتداد رو به روی مخاطب است و اصلا تخیلِ مخاطب درگیر داستان نیست. یعنی ما در سینما صرفا یک تماشاگر هستیم که مجبوریم هرچه نشانمان دادند را ببینیم. در ژانر ترس نیز این اُبژه بودن هنر به نوعی جلوی پیشرفت را گرفته است. اکنون در سینمای ترس همه‌چیز کلیشه شده است. یعنی یک فیلمنامه دستوری در اختیار همه است. در مونتاژ صدا قطع می‌شود، دوربین به سوژه کلوز می‌کند و ناگهان یک پوش بک و یک هیولا با یک صدای مهیب! راستش را بخواهید بعد از جن‌گیر سال ۷۳ همه این تکنیک‌ها عادی و کلیشه شده است. فیلم Cobweb نیز خارج از گود نیست. در این فیلم همان دوربین همیشگی و همان هیجان همیشگی وجود دارد.

البته این نقطه را اضافه کنم که نقد من به این فیلم‌های تکنیک محور مادامی است که معطوف به سینمای قدرتمندی همچون هالیوود باشد. اگر روزی چنین فیلمی در ایران خودمان ساخته شود، من نفر اول از آن حمایت می‌کنم چرا که در سال ۲۰۲۳ ما در سینمای خود حتی نمی‌توانیم یک گلدان را با پرده سبز بسازیم. اما سینمای هالیوود ۵۰ سال است که دارد از این تکنیک سو‌استفاده می‌کند.

حال شاید سوال این باشد که چه باید کرد؟ آیا نباید از این تکنیک‌ها استفاده کرد؟ من با گفتن این حرف‌ها مخالف این چنین تکنیک‌ها نیستم. ولی مشکلم این است که فیلم‌هایی مثل Cobweb فقط به چنین تکنیک‌هایی بسنده می‌کنند و به هنگام رسیدن به فیلمنامه همه‌چیز را سر سریع رد می‌کنند.

البته بعضی از سینماگران سعی می‌کنند به ژانر ترس کمی روانشناسی اضافه کنند. البته حق هم دارند که چنین کنند، چون معمولا بیشتر این اتفاقات مثلا فرا طبیعی ریشه روانشناختی دارند. اما این مسئله باعث نمی‌شود که هر کس از راه رسید فیلم روانشناختی بسازد. برای ساختنِ این نوع از فیلم‌ها باید سوادش را داشت، باید روانشناسی فهمید. فیلم Cobweb نیز سعی می‌کند روی خط روانشناختی حرکت کند. دوربین در لانگ شات‌هایی پسر را تنها نشان می‌دهد و سپس دوربین کم کم از او دور می‌شود. آیا پسر به راستی کابوس می‌بینید؟ آیا سارا یک شخصیت واقعی است یا تنها در ذهن پیتر اتفاق می‌افتد؟ طبعا این سوال‌ها در نیم پرده اول فیلم در ذهن مخاطب تداعی می‌شود. اما کارگردان نمی‌تواند این موضوع خود را به فُرم برساند. او صرفا به چند شات خفن بسنده می‌کند. این درحالی است که خود این سوال که آیا قهرمان داستان من یک دیوانه است یا نه، یکی از مهمترین تکنیک‌ها در سبک رئالیسم جادویی است و اسطوره‌هایی مثل کافکا در رُمان‌های خود از این تکنیک استفاده کرده‌اند.

فیلم از شهری شروع می‌شود که در حال آماده شدن برای هالووین است. طبق معمول کدو تنبل‌هایی ترسناک در اطراف خانه پیتر است. سپس ما با خانواده عجیب پیتر آشنا می‌شویم که صرفا شعاری حرف زده و خانواده خانواده می‌کنند.

پیتر شب‌ها می‌خوابد و صدای تق تق از درون دیوار‌ها به گوش می‌رسد. راستش را بگویم این صحنه‌ها در نوع خود بسیار جالب هستند. سپس پیتر این موضوع را به خانواده خود گزارش می‌دهد و آن‌ها اصرار دارند که چنین چیزی حقیقت ندارد. خب تا اینجا همه‌چیز عادی است. آن‌ها می‌خواهند از پسر خود مراقبت کنند و اجازه نمی‌دهند تا او خانه را ترک کند. سوال من این است، اگر آن‌ها این هیولا را به راستی در خانه پنهان کرده‌اند (که دیالوگِ نذار بیرون بیاد از مادر ثابت می‌کند که آن‌ها چنین کرده‌اند) چرا به جای اینکه سعی کنند این پسر را از محیط خانه دور کنند، او را در خانه نگه می‌دارند؟ چرا او را در زیرزمین زندانی می‌کنند؟ این تناقض در رفتارها از عدم فیلمنامه درست می‌آید که نتوانسته کاراکتری مشخص خلق کند.

سپس پیتر به هنگام کَندنِ باغچه با یک اسکلت روبرو می‌شود. این اسکلت احتمالا مربوط به دختر همسایه است. چه کسی او را کشته؟ انگیزه قتل چه بوده؟ چرا در حیاط خانه پیتر دفن شده است؟

بعد از آشنایی پیتر با خواهرش سارا، داستان به کلی عوض می‌شود. پیتر طبق سخنان هیولا قبول می‌کند که پدر و مادر خود را بکشد و در سوپ آن‌ها مرگ موش می‌ریزد. برای منِ مخاطب سخت است باور کنم که یک کودک هشت ساله حاضر است آدم بکشد!

حال ساموئل بودین (کارگردان این اثر) سعی می‌کند کودک را از لحاظ اخلاقی در دام شیاطین نیاندازد. او به داستان خود یک معلم دوست‌داشتنی اضافه می‌کند که گویا بر زندگی پیتر خیلی حساس است و بعضی وقت‌ها نیز در قامت کاراگاه عمل می‌کند و از پدر پیتر (انتونی استار) می‌پرسد که چرا بازویش زخمی است؟

این کارگردانِ جوان گویا چند مینی سریال ترسناک هم کارگردانی کرده است اما من فکر کنم تصور دوستان از کارگردان بودن این است که بتوانند میزانسن بچینند و شات زیبا ضبط کنند! حال جالب است که یکی از منتقدان داخلی درباره این کارگردان نوشته بود که او به خوبی می‌داند که چگونه در فیلم خود تعلیق خلق کند! تعلیق؟ این فیلم اصلا تعلیق نداشت. هیچکاک بزرگ درباره تعلیق می‌گوید: مخاطب باید از احتمال رخداد وحشتناکی مطلع باشد که بازیگر آن را نمی‌داند. فیلم Cobweb فقط هیجان دارد که آن را هم مدیون تکنیک است، تکنیکی که سالهاست در سینمای ترس اجرا می‌شود.

بگذریم و برسیم به پایان فیلم. مادر پیتر کشته می‌شود و هیولا بیرون می‌آید. او سپس پسرعمو و دوستانُ قلدرِ پیتر را که برای انتقام آمده بودند را سلاخی می‌کند. سپس معلم، پیتر را قانع می‌کند که باید هیولا را شکست داد، سپس پیتر موهای این هیولا را گرفته و آن را به درون زیرزمین پرتاب می‌کند! یعنی دختر آنقدر قدرت داشت که آن پسران را به آن شکل وحشیانه بکشد ولی نتوانست از خود دربرابرِ پیتر دفاع کند؟

در پایان می‌شود گفت فیلم Cobweb اثری بی‌منطق اما هیجانی است که خود هیجان نیز صرفا چند صحنه کلیشه‌ای است. Cobweb عملا هیچ چیز تازه‌ای برای اضافه کردن ندارد و شاید تنها نقطه مثبت آن بازی خوبِ انتونی استار باشد. پس اگر به فکر دیدن این فیلم هستید بگذارید چیزی به شما بگویم. این فیلم به دو بخش تقسیم می‌شود. بخش اول اثری معمایی و روانشناختی با هیجانی قابل قبول است، اما بخش دوم کلا مزخرف و بی‌منطق. گویا کارگردان وسط فیلم از پیش بردن خوبِ داستان خسته شده است.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو