در این بخش برای کاربران روزانه مجموعه برگزیده شعر عاشقانه ایرانی و اشعار عاشاقانه جهانی شامل غزل، تک بیتی، دو بیتی، رباعیات و شعر نو را گردآوری کرده ایم.
فهرست موضوعات این مطلب
غزل عاشقانه
ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه سبحانیجلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
لبت، تنت، سخنت، چهرهات تماشایی
آهای دختر رعنا چقدر زیباییبه زعم من تو میان تمام مردم شهر
سرآمد همه دختران و زنهاییبه زیر پیرهن تو بهشت گمشده ایست
حرارت بدنت دوزخیست رویاییبگو که مادر تو کیست که این چنین زادست
دو چشم شرقی و یک صورت اروپاییجنوب داغ لبت سرخی غروب خزر
شمال خیس نگاهت خلیج تنهاییتنت روایتی از برفهای قطب جنوب
خودت روایتی از یک پری دریاییپر از حکایت ناگفتهای و میدانم
که تو نخواندهترین داستان دنیاییمحمود غریبی
مطلب مشابه: شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا از بزرگان جهان
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غمحافظ
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دستنرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشستسر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هستعاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرستبرو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الستآن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مستخنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانمتو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانمشادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانمبا پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار
گامی از سر کوی تو رفتن نتوانمدور از تو من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانمفریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانمای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانممحمدرضا شفیعی کدکنی
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کندجان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دمی کجاست که احیای ما کند
من بیبهانه و هوسی عاشقت شدم
با هر تپیدن و نفسی عاشقت شدمچتری شدی! همیشه به دنبال سایهام
در سر نمانده یاد کسی عاشقت شدموقتی خدا رقم زده تصویر تازهات
با یاد کهنه عکس کسی عاشقت شدمدرگیر با تو شد همه ذرات هستیام
یک شهر شاهدند بسی عاشقت شدمدیدم تو را که بال کشیدی به آسمان
از پشت میله قفسی عاشقت شدمحالا من و خیال تو هر شب نشستهایم
چشم انتظار تا برسی عاشقت شدمپگاه عامری
مطلب مشابه: شعر عاشقانه؛ شعر عاشقانه احساسی و ناب سرشار از عشق و محبت
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه شیرینتری دارددیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فال بهتری داردحتی سؤالات کتاب تست کنکورت
عاشق که باشی بیتهای محشری داردبا خواندن بعضی غزلها تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری داردحرف دلت را با غزل حالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری داردبهمن صباغزاده
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادیز تو دارم این غم خوش به جهان ازا ین چه خوشتر
تو چه دادیَم که گویم که از آن بهاَم ندادیچه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادیتویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادیز کدام ره رسیدی ز. کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درون دل فتادیبه سر بلندتای سرو که در شب زمینکن
نفس سپیده داند که چه راست ایستادیبه کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردمتو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردمای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردمتو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردمعهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردممن که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردمراست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
گرد عالم به چنین روز نه من میگردمخاک نعلین توای دوست نمییارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردمروز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آ
مطلب مشابه: تک بیتی عاشقانه از شاعران مختلف + عکس نوشته های زیبای احساسی و رمانتیک
من را نگاه کن که دلم شعلهور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شودقلبم هنوز زیر غزل لرزههای توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شودمن سعدیام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شودمن حافظم اگر تو نگاهم کنی اگر
شیراز چشمهای تو پر شور و شر شود«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»آنقدر واضح است غم بی تو بودنم
اصلا بعید نیست که دنیا خبر شوددیگر سپردهام به تو خود را که زندگی
هرگونه که تو خواستی آنگونه سر شودنجمه زارع
ای نگاهت از شب باغ نظر، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان، نازترچنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیست
چنگی از تو چنگتر، یا سازی از تو سازترقصه گیسویت از امواج تحریر قمر
هم بلند آوازهتر شد، هم بلند آوازترگشتهام دیوان حافظ را، ولی بیتی نداشت
چون دو ابروی تو از ایجاز، با ایجازترچشم در چشمت نشستم، حیرتم از هوش رفت
چشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتراز شب جادو عبورم دادی و دیدم نبود
جادویی از سحر چشمان تو پُر اعجازترآن که چشمان مراتر کرد، اندوه تو بود
گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَرعلیرضا قزوه
از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشبپشت ستون سایهها روی درخت شب
میجویم، اما نیستی در هیچ جا امشبمیدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب؟هر شب تو را بی جستجو مییافتم، اما
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
ها… سایهای دیدم شبیهت نیست، اما حیف
ای کاش میدیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو میآمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمیآید صدا امشبامشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشبگشتم تمام کوچهها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشبطاقت نمیآرم تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشبای ماجرای شعر و شبهای جنون من
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشبمحمدعلی بهمنی
تکه یخی که عاشق ابر عذاب میشود
سر قرار عاشقی همیشه آب میشودبه چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب میشودکنار قلههای غم نخوان برای سنگها
کوه که بغض میکند سنگ مذاب میشودباغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح به دیگ میرود، غنچه گلاب میشودچه کردهای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که میکنم شعر حساب میشودکاظم بهمنی
مطلب مشابه: شعر عاشقانه کوتاه + مجموعه اشعار عاشقانه برای همسر و عشق
تک بیتی عاشقانه
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
گفتی چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟
بی تاب توام، محو توام، خانه خرابم
گیسوانت زیر باران، عطر گندمزار… فکرش را بکن!
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!غلامرضا سلیمانی
پنداشتم که مهر تو با جان سرشته است
جان از میانه رفت و نرفتی ز یاد ما
همه حرف دلم با تو همین است که دوست
چــه کنــم؟ حـرف دلــــم را بزنــم یا نزنــم؟
عشق چو کار دل است دیده دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشقعطار
عشق صیدی ست که تیرت به خطا هم برود
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهامرهی معیری
زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
قلب من و تو گنبد سرخی است که در آن
روح رحیم حضرت عشق آرمیده استغلامرضا طریقی
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکریحافظ
دوستت دارم و نمیگویم تا غرورم کشد به بیماری
زانکه میدانم این حقیقت را که دگر دوستم نمیداریسیمین بهبهانی
مطلب مشابه: شعر عاشقانه شاد؛ مجموعه اشعار عاشقانه زیبا برای عشقم
دعا کن مرگ من را از غم عشقت رها سازد
وگرنه تا قیامت روی آزادی نمیبینممژگان عباسلو
بتی کز حسن در عالم نمیگنجد عجب دارم
که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟عراقی
رباعی و دو بیتی عاشقانه
ای دل به خدا قسم، ضرر دارد عشق
صد درد و هزار دردسر دارد عشقهشدار مرا از این رباعی بشنو
از حادثه دور شو، خطر دارد عشقجمیله موسوی
بتی کز ناز پا بر دل گذارد
ستم باشد که پا بر گل گذاردتمنایی که دارد یار فایز
به چشم ما قدم مشکل گذارد
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
نگارینا دل و جانم ته داری
همه پیدا و پنهانم ته دارینمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمانم ته داریباباطاهر
بگیر این گل از من یاد بودى
که تنها لایق این گل تو بودى
فراوان آمدند این گل بگیرند
ندادم چون عزیز من تو بودى
با هر که دلم ز عشق تو راز کند
اول سخن از هجر تو آغاز کنداز ناز دو چشم خود چنان باز کنی
کهآن دم زده لب به خندهای باز کند
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
تو میبخشی دوباره جان به گلدان
شبیه بارش باران به گلدانهمیشه چشم در راه تو هستند
تمام غنچهها، گلدان به گلدانسیدحبیب نظاری
در آرزوی بوس و کنارت مردم
وز حسرت لعل آبدارت مردمقصه نکنم دراز کوتاه کنم
بازآ بازآ کز انتظارت مردمحافظ
یک شب برایش تا سحر «گلپونهها» خواندم
تنها به لبخندی مرا دیوانه میدانستفردای آن شب رفت فهمیدم که معنای
«من ماندهام تنهای تنها» را نمیدانستبهروز آورزمان
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شدعقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل دوبیتی آموخته شدمولانا
دو چشمت باغ باداماند انگار
دو صبح خفته در شاماند انگاردو کافر کیش در ظاهر مسلمان
رباعیهای خیاماند انگارسعید بیابانکی
دیدار به دل فروخت، نفروخت گران
بوسه به روان فروشد و هست ارزانآری، که چو آن ماه بود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جان
شعر نو عاشقانه
به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است
و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من
می خواهم
این زخم
تا همیشه تازه بماندشمس لنگرودی
تو رفتهای
و بحران نوشیدن چای بی تو، در این خانه
مهمترین بحران خاورمیانه است
و این احمقها هنوز سر نفت میجنگندپوریا عالمی
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید، دلتنگی مرازیبا هنوز عشق
در حول و حوش
چشم تو میچرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و
کوچههای محبت را با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دلها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزدزیبا آنگونه عاشقم
که حرمت مجنون را
احساس میکنمآنگونه عاشقم
که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارمآنگونه عاشقم
که هر نفسم شعر استزیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستمزیبا
کنار حوصلهام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره عشق
بنشان مرا به منظره باران
بنشان مرا به منظره رویش
من سبز میشومزیبا ستارههای کلامت را
در لحظههای ساکت عاشق بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود
و عشق بچرخانم بر حول این مدارزیبا زیبا …
تمام حرف دلم این است
من عشق را
به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرامحمدرضا عبدالملکیان
قهرمان
گاهی زنیست که
پای همه حرفهای پشت سرش ایستاده
و برای عشقش میجنگد
گاهی مردیست که
تنها و یک تنه با همه میجنگد
تا به معشوقهاش برسد
برای عشقتان بجنگید
قبل از اینکه دیر بشود
اگر ادعای دوست داشتن دارید
برای تصرف مساحت پیراهنش
برای مرز حلقه آغوشش بجنگید
دفاع از حقتان برای عشق
دفاع مقدسیستسحر رستگار
نمیخواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا میداننداین است که
هرچه مینویسم
عاشقانهای برای تو میشودشهاب مقربین
عشق من برای شما مانند دریای خشن است
بنابراین قدرتمند و عمیق برای همیشه خواهد بود.
از طوفان، باد و بارانهای سنگین
این هر درد را تحمل خواهد کرد.
دلهای ما خیلی خالص و دوست داشتنی هستند.
من با هر ضربان قلب عاشق تو هستم!
مطلب مشابه: شعر عاشقانه دلبرانه با گلچین اشعار کوتاه و بلند احساسی رمانتیک برای عشق
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
این که شمعدانی را «جانم» صدا میزنم
دست خودم نیست
همیشه فکر میکنم که گلها را
تو به دنیا آوردهای…
نگاه کن
زیباییشان به تو رفته
تنهاییشان به منحمید جدیدی
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت وهامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنونمحمدرضا شفیعی کدکنی
به کسی که عاشق توست
بگو
هر روز
با زیباترین تعابیر جهان
بیدارت کند
من اینجا هر شب
تو را
با زیباترین تعابیر جهان
به خواب میسپارمکامران رسول زاده
اگر عشق
آخرین عبادت ما نیست
پس آمدهایم اینجا
برای کدام درد بیشفا
شعر بخوانیم و
باز به خانه برگردیم؟!سیدعلی صالحی
نامت را بر زبان میآورم
دریا بر من گستردهتر میشود
دریایی که ادامه گیسوان توست
کلامت را سرمه چشم میکنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آبها میبینم
میخوانمت
موجی بلند به ساحل میدود و دست میگشاید
صدفی پلک میزند
و تو در گیسوانت میتابیعمران صلاحی
دستم نه
اما دلم به هنگام نوشتن نام تو میلرزد!
نمیدانم چرا
وقتی به عکس سیاه و سفید این قاب طاقچهنشین
نگاه میکنم.
پرده لرزانی از باران و نمک
چهره تو را هاشور میزند
همخانهها میپرسند:
این عکس کوچک کدام کبوتر است
که در بام تمام ترانههای تو
رد پای پریدنش پیداست؟
من نگاهشان میکنم.
لبخند میزنم
و میبارمیغما گلرویی
باید صحبت کنیم
خیلی جدی
چشم توی چشم!
باید بگویم دوستت دارم
دستهایت را بگیرم
و طوری نگاهت کنم که انگار توی لعنتی باید..
چیزی غیر از ممنونم بگویی!حامد نیازی
برایم کتابی بخوان
کتابی که هر واژهاش عطر مخصوص دارد
و هر صفحهاش ابتدای بهار است
و هر فصل آن، شاخهای از رسیدن
کتابی که بوسیدنت را
به باران بدل میکند
و خندیدنت را
به دریای آرام…
برایم کتابی بخوان با سرانگشتهایتسیدعلی میرافضلی
شعر عاشقانه جهانی
فریاد میکشم:
«تو را دوست دارم»
تمام کبوتران
سقف کلیساها را
رها میکنند
تا دوباره در لابلای گیسوان من
لانه بسازندسعاد الصباح
آن روزها هر وقت موهایت را باز میکردی
باد وزیدن میگرفت!
این خشکسالی بی دلیل نیست.
و جز من هیچکس دلیلش را نمیداند!
باد دل باخته بود.
و تو
موهایت را کوتاه کردهای!نزار قبانی
مرا به اسم صدا کن
تا بیایم ای جان منمرا به اسم صدا کن
نپرس
آیا اسمم
اسم پرندهای ست در حال پرواز؟
یا بوتهای
که ریشهاش در خاک فرو رفته است؟
و آسمان را با رنگ خون
آغشته میکندو نپرس
که اسمم چیست
خودم نمیدانم
میجویم
اسمم را میجویم
و میدانم که اگر بشنومش
از هر جای جهان که باشد
حتی از ته جهنم
میآیمجلویت زانو میزنم
و سَر خسته خود را
به دستهای تو میسپارمهالینا پوشویاتوسکا
اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است
تب میکنم، عرق میکنم، میلرزم
جان میدهم هزار بار
میمیرم و زنده میشوم پیش چشمهای تو
تا بگویم دوستت دارم
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم
خیلی سخت است.
اما آخرین بار آن از همیشه سختتر است
و امروز میخواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم
و بعد راهم را بگیرم و بروم.
چون تازه فهمیدم
تو هرگز دوستم نداشتی!شل سیلور استاین
جوابی برایم ننویس
حرفی نزن
به آغوشت باز خواهم گشت
همچون یتیمی که به تنها سرپناهش باز میگردد
باز خواهم گشت
و موهای خیسم را
که راه رفتن زیر ناودانها را انتخاب کرده بود
به دستان تو میسپارم
تا خشکشان کنیغسان کنفانی
هر شب در رویاهایم تو را میبینم و احساست میکنم
و احساس میکنم تو هم همین احساس را داری
دوری، فاصله و فضا بین ماست
و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
نزدیک، دور، هر جایی که هستی
و من باور میکنم قلب میتواند برای این بتپد
یک بار دیگر در را باز کن
و دوباره در قلب من باش
و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد
ما میتوانیم یک بار دیگر عاشق باشیم
و این عشق میتواند برای همیشه باشد
و تا زمانی که نمردیم نمیگذاریم بمیرد
عشق زمانی بود که من تو را دوست داشتم
دوران صداقت، و من تو را داشتم
در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید
نزدیک، دور، هرجایی که هستی
من باور دارم که قلبهایمان خواهد تپید
یک بار دیگر در را باز کن
و تو در قلب من هستی
و من از ته قلب خوشحال خواهم شد
تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
میدانم قلبم برای این خواهد تپید
ما برای همیشه با هم خواهیم بود
تو در قلب من در پناه خواهی بود
و قلب من برای تو خواهد تپید
و خواهد تپیدمارگوت بیکل
من زخمهای بینظیری به تن دارم
اما تو مهربانترینشان بودی
عمیقترینشان
عزیزترینشان
بعد از تو آدمها
تنها خراشهای کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان
به پای تو نرسیدند
به قلبم نرسیدند
بعد از تو آدمها
تنها خراشهای کوچکی بودند
که تو را از یادم ببرند، اما نبردند
تو بعد از هر زخم تازهای دوباره باز میگردی
و هر بار
عزیزتر از پیش
هر بار عمیقترغادة السمان
تو را
عاشقانهتر دوست خواهم داشت
چه بمیرم، چه بمانم
قلب تو آشیانه من است
و قلب من باغ و بهار تو
مرا چهار کبوتر است
چهار کبوتر کوچک
قلب من آشیانه توست
و قلب تو باغ و بهاران منفدریکو گارسیا لورکا
تو را دوست دارم
چون نان و نمک
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمه شبان در التهاب قطرهای آب
بر شیر آبی بچسبد!
تو را دوست دارم
چون دقایق شک
انتظار و دلواپسی
هنگام گشودن بستهای بزرگ
که از درون آن بیخبری!
تو را دوست دارم
چون اولین سفر با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون هیاهوی درونم
لرزش دل و دستم
در آستانه دیداری در استانبول!
تو را دوست دارم، چون گفتن: «شکر خدا زندهام»ناظم حکمت
ازمیان تمام چیزهایی که دیدهام
تنها تویی که میخواهم به دیدناش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی که لمس کردهام
تنها تویی که میخواهم به لمس کردنش ادامه دهم
خنده نارنج طعمات را دوست دارم
چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسم عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمیدانم عشقهای دیگر چه ساناند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زندهام
عاشق بودن، ذات من استپابلو نرودا