بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم استفان گایز با متن های آموزنده

منبع: روزانه

2

1402/9/11

11:36


کمال‌گرایی نسبت به شرایط متغیر است. یعنی اگر در محیط درست و با افکاری درست تلفیق شده باشد، می‌تواند مفید باشد. اما اگر به یک نوع وسواس فکری تبدیل شود، …

کمال‌گرایی نسبت به شرایط متغیر است. یعنی اگر در محیط درست و با افکاری درست تلفیق شده باشد، می‌تواند مفید باشد. اما اگر به یک نوع وسواس فکری تبدیل شود، زندگی فرد را نابود می‌کند. از همین رو کتاب پُر فروش “چگونه کمال گرا نباشیم” کتابی بسیار مهم است که بخش‌هایی از آن را برای شما عزیزان آماده کرده‌ایم.

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم استفان گایز با متن های آموزنده

این کتاب درباره چیست؟

کمال‌گرایی در زندگی مانند تله‌ای عمل می‌کند که فرد را دچار توهم برتری می‌نماید و مانع پیشرفت وی می‌شود. شاید تصور کنید بهترین بودن ایده‌ای جاه‌طلبانه است و شما را به اوج می‌رساند، اما در حقیقت شرایط سقوط شما را مهیا می‌کند. اگر ذهن خود را اسیر برتری و کمال نمایید از ترس ناتوانی در اجرای ایده، حتی قدمی هم در آن مسیر بر نمی‌دارید. از طرف دیگر، کمال‌گرایی دست شما را برای پیدا کردن بهانه باز می‌گذارد، بهانه‌هایی را می‌یابید تا کاری را آغاز نکنید و شکست نخورید.

استفان گایز (Stephen Guise) نویسنده‌ی کتاب چگونه کمال گرا نباشیم (How to Be an Imperfectionist) از راهی می‌گوید که برای کنار گذاشتن کمال‌گرایی رفته است و تجربیات خود را با شما در میان می‌گذارد. ماجرا از زمانی آغاز شد که هدف بزرگی مانند 50 حرکت شنای روی زمین را کنار گذاشت و هدف خود را به بخش‌ها و لقمه‌های قابل هضم‌تری تقسیم نمود. او ایده‌آل‌ترین شرایط را رها می‌کند؛ یعنی به جای رفتن به باشگاه، ورزش خود را در خانه و روی تخت‌خوابش انجام می‌دهد.

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

در ادامه متن بریده‌‌هایی از این کتاب را جمع آوری کرده‌ایم که امیدواریم مورد پسند شما واقع شود.

اگر اتفاق ناخوشایندی افتاد، اما مرتبط با شانس بود، هرگز حق نداری (دلیلش را فراموش کنید) احساس کنی که شخص تو، شکست خورده است

طبق مدل خودگردان سایبرنتیک کارور و شی یر: «میزان انطباق رفتارها و نتایج به دست آمده در زندگی با اهداف شخصی، به احساسات فردی شکل می‌بخشند.»

اکنون همچون یک ستاره دریایی، آرامم و به این دلیل است که آموخته‌ام به دل‌شوره‌های بی‌دلیلم اهمیت ندهم.

آزمون دهندگان مضطرب به نتیجهٔ امتحان بسیار بیشتر از آنچه که من اهمیت می‌دادم، اهمیت می‌دهند، و احتمال آنکه اضطراب آنها با توانایی‌شان در به یادآوردن آنچه مطالعه کرده‌اند، تداخل کند، وجود دارد.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب درباره معنی زندگی ویل دوران با متن های عمیق و با معنی

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

وقتی شما کاری را عاشقانه انجام می‌دهید، احساس‌تان بیشتر می‌شود. اما وقتی که عشقی نیست، میلی هم ندارید که کاری را عاشقانه انجام دهید. چطور می‌توان این موضوع را درک کرد؟ دلایل بسیاری وجود دارد تا به این باور برسیم که شروع کردن با کار، بهترین راهکار است.

شخص انگیزه‌گرا از آن جهت که پیش فرض غلطی دارد مبنی بر اینکه اگر در مورد کاری انگیزه نداشته باشی، نمی‌توانی انجامش دهی، این راهکار جدید، را نشدنی می‌داند. اما ما قدرت اراده‌ای داریم که توانایی آن را به ما می‌دهد که برخلاف احساسات‌مان عمل کنیم. اگر انجام کار از طریق اراده، چیزی است که بتوان با استفاده از تکرار به آن رسید، پس باید گفت با نتایج تحقیقات انجام شده، مبنی بر اینکه انجام کار، همان نقطه شروع برتری است که می‌تواند بیشترین حد انگیزه و کار را در ما به وجود آورد، همخوانی دارد. نکته مهم در این راهکار این است که کار، خود بهترین نقطه شروع برای انجام کارهای بیشتر است. در حالیکه استفاده از فکر کردن، به عنوان مسیری برای رسیدن به انگیزه بیشتر، روشی غیرقابل اطمینان و راهی بی‌تأثیر برای شتاب گرفتن به سمت جلو است.

اولین مزیت معمول‌گرایی، استرس کاهش یافته و به دست آوردن نتایج بهتر است که با اقدام به انجام کار مثبت در بیشتر موقعیت‌ها، می‌توان به آن رسید. هرچه فرد، بی‌باک‌تر، به خود مطمئن‌تر و رهاتر باشد، بیشتر می‌تواند معمول‌گرایی را در آغوش بگیرد

یک کمال‌گرا از حس امنیت و حمایتِ تظاهر به آنچه که ترسش را دارد، لذت می‌برد و تلاش نکردن برای برتری – همان دلیل مشترکی است که افراد کمال‌گرا می‌شوند.

کمال‌گرایی یک ماشین بهانه تراشی است. بعد از آنکه استانداردی کمال‌گرایانه برای خود تعیین کردید، به نظر می‌رسد، دیگر تلاش برای رسیدن به آن بی‌فایده است.

مدرسه به ما می‌آموزد که تلاشی در سطح «A»، نتیجه‌ای در سطح «A» می‌دهد. زندگی واقعی به ما نشان می‌دهد که تلاشی در سطح «A»، فقط به ما این شانس را می‌دهد که نتیجه‌ای در حد «A» بگیریم.

تنها حس امنیت واقعی زمانی به سراغتان می‌آید که خود را همانطور که در واقعیت هستید شناخته و بپذیرید.

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

کمال‌گرایی شما را وادار می‌کند در خانه بمانید، مانع از آن می‌شود که از فرصت‌ها استفاده کنید. و انجام پروژه‌هایتان را به تأخیر می‌اندازد، باعث می‌شود فکر کنید زندگی‌تان از آنچه که در واقعیت هست، بدتر است؛ نمی‌گذارد خودتان باشید؛ به شما استرس می‌دهد؛ آنچه خوب است را در نظرتان بد جلوه می‌دهد؛ و سیر طبیعی انجام کارها را تکذیب می‌کند.

«تلاش برای برتری به شما انگیزه می‌دهد؛ تلاش برای رسیدن به حد کمال، انگیزه را از شما می‌گیرد.

«کسانی که به عنوان کمال‌گرایان سالم شناخته می‌شوند، در واقع هیچ‌گاه در جستجوی حد کمال چیزی نیستند.» این گفته بسیار مهم است. اگر فقط جهانیان حقیقت را در گفته گرین اسپان درک می‌کردند، در مورد معنای کمال‌گرایی تا این حد سردرگم نمی‌شدیم. اما سردرگم شده‌ایم زیرا تلاش برای برتری، بخشی از سفر هر کس به سمت موفقیت است.

همچنین کمال‌گرایی با بیش از اندازه محافظت کردن از ما در برابر اشتباهات و شکست‌هایی که ممکن بود ناکامی‌هایی کوتاه مدت و اما کامیابی‌هایی بلند مدت به ارمغان آورند، در طولانی مدت ما را ضعیف می‌کنند.

از اینکه شکست، چگونه شخصیت‌مان را «معنا می‌کند» می‌ترسیم. از این می‌ترسیم که ممکن است ضعف‌های مان را آشکار کند و به امید و آرزوهای آسیب پذیرمان خدشه‌ای وارد کند، ترسناک است!

به کمال‌گرایی چسبیده ایم، نه به این دلیل که ممکن است احتمال شکست بالا برود بلکه به این دلیل که در صورت تظاهر به کمال‌گرا بودن پاداش ما در نظر مردم بیشتر می‌شود.

این ترس از شکست نیست که ما را می‌ترساند بلکه این فکر است که ممکن است در کاری که به آن بسیار علاقه‌مندیم، شکست بخوریم.

مطلب مشابه: بریده هایی از کتاب قانون جذب راندا برن؛ متن های ناب انگیزه بخش زندگی از این کتاب

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

کمال‌گرایی همچون یک سپر ۲۰ تنی است که دورتادور خود می‌گیریم به امید آنکه ما را از آسیب محفوظ نگه می‌دارد، او می‌گوید، «اما در حقیقت، تنها کاری که این سپر می‌کند این است که نمی‌گذارد دیده شویم» اگر دیده نشوی، از خجالت زدگی هم محفوظ خواهی ماند.

تیم‌های فوتبال بی‌شماری را دیده‌ام در زمان یک چهارم آخر بازی، فقط به این دلیل که محتاطانه بازی کرده‌اند، اجازه داده‌اند که تیم مقابل حمله کند و در نتیجه بازی را باخته‌اند. قطعاً، بعضی تیم‌ها نیز با بازی محتاطانه برده‌اند. همان طور که بعضی افراد با «خودناتوان‌سازی» می‌برند اما اگر فقط یک بار تیمی را دیده باشید که حاضر نیست فرصتی را از دست بدهد، دیگر نخواهید گفت محتاطانه بازی کردن، بهترین راه است.

همه ما می‌خواهیم که عملکردمان خوب باشد، نه ضعیف. کمال‌گرایان برای گرفتن چنین نتیجه‌ای، از تکنیکی به نام «خود ناتوان سازی» استفاده می‌کنند تا با بی اعتبار کردن شکست‌ها، احتمال دستیابی به موفقیت خود را بالا ببرند، خوب به نظر می‌رسد. اما خود ناتوان‌سازی هزینه‌ای دارد.

بهترین نتایج در ورزش و در زندگی از طریق آموزش به دست می‌آیند. هنگامی که در مهارتی تا نقطه‌ای آموزش دیده‌اید که ملکه ذهن‌تان شده است (و به طور ناخودآگاه انجامش می‌دهید)، ذهن خودآگاه‌تان می‌تواند آرام بگیرد. و ذهنی آرام گرفته بسیار تأثیرگذارتر و مفیدتر از ذهنی مشوش عمل می‌کند زیرا می‌تواند راحت‌تر تمرکز کند.

اگر ذهن کمال‌گرایتان، شما را به فردی تبدیل کرده است که می‌خواهد زندگی‌اش را به تأخیر انداخته و از آن فرار کند، تلویزیون برای این کار، بهترین ابزار است.

«ترجیح می‌دهم در حال انجام کاری که دوست دارم، بمیرم تا اینکه در رختخواب بیماری، جایی در حال تماشای تلویزیون به مدت ۱۵ ساعت در روز و در حالیکه اطرافم را افرادی فرا گرفته‌اند که در انتظار مرگم نشسته‌اند، بمیرم. برای من، این وحشتناک‌ترین چیزی است که می‌توانم تصور کنم.» جان مورو

کمال‌گرایان و به تأخیر اندازان عاشق تماشای تلویزیون‌اند زیرا هیچ کس به طرز اشتباه تلویزیون نگاه نمی‌کند، بلکه «برد» ی غیرفعالانه، خود به خودی، ساده، پر پاداش و بدون اشتباه را برایتان رقم می‌زند. هر کار غیرفعالانه‌ای برای یک کمال‌گرا امن تلقی می‌شود زیرا اگر حتی در آن حضور هم نداشته باشند، خرابکاری به بار نمی‌آید. فکر می‌کنم کمال‌گرایی اولین دلیلی است که آمریکایی‌ها هر روز بسیار تلویزیون می‌بینند.

مطلب مشابه: بریده از کتاب تکنیک‌های تسلط بر ذهن آنتونی رابینز با جملات درباره مدیریت ذهن

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

چیز مهمی را حین درگیر شدن با حل مشکلات و در طول زندگی‌ام آموخته‌ام: همیشه بهتر است هر چیزی را از جایی که در واقعیت قرار گرفته است، شروع کنیم، نه از جایی که دوست داریم قرار بگیرد.

« که ‌برای رسیدن به برتری تلاش می‌کند و آن‌را لازم می داند. تفاوتی بین این دو وجود دارد.» اُپرا وینفری، مجری گفتگوهای تلویزیونی با بیش از ده بار حضور در لیست ۱۰۰ نفری مجله تایم، از تأثیرگذارترین مردم آمریکا

«مردم به من می‌گویند که یک کمال‌گرا هستی، اما اینطور نیست. من یک درست گرا هستم، هر کاری را تا جایی که درست باشد انجام می‌دهم، سپس به سراغ کار بعدی می‌روم.» جیمز کامرون، کارگردان پرفروش ترین فیلم‌های تاریخ (تایتانیک و آواتار)

عکس‌های قبل و بعد، به سادگی کم کردن وزن را نشان می‌دهند اما هیچ عکسی نمی‌تواند تغییرات داخلی بسیاری را که پس از به‌کارگیری خرده عادت‌ها به مدت یک یا دو سال درون شما رخ می‌دهد، به تصویر بکشد و برخلاف برنامه‌های ۲۱ یا ۳۰ روزه، خرده عادت‌ها منجر به تغییرات دائمی سبک زندگی شما می‌شوند. همهٔ اینها طی مدت دو سال بدون حتی یک بار اشتباه، به‌دست آمده است. در سال‌های اخیر زندگی‌ام، پیشرفت‌های شخصی بسیاری در مقایسه با ۱۰ سال پیش از آن داشته‌ام و به این دلیل است که خرده عادت‌ها طی مراحل بسیاری زندگی‌تان را به جلو هل می‌دهند و به ندرت پیش می‌آید که کسی که آنها را به کار می‌گیرد، موفقیتی به‌دست نیاورد. این کتاب با کتاب خرده عادت‌ها بسیار مرتبط است اما در اینجا تمرکز ما مستقیماً بر شکل‌دهی عادت‌ها نیست. کانون توجه کتاب چگونه می‌توان کمال‌گرا نبود بر ارائه راه‌حل‌های خاصی است که برای مشکل همه‌گیر کمال‌گرایی در نظر گرفته‌ایم.

یک کتاب و نوشتن ۵۰ کلمه در یک روز کردم. اکنون که بیش از یک سال از آن زمان می‌گذرد، هدف بالاتری در این زمینه در نظر نگرفته‌ام، زیرا لازم نمی‌دانم. مقدارش تغییر می‌کند، اما مرتباً نتایج بسیار بیشتری از آنچه که انتظار داشتم، به‌دست آورده ام و آنچه شاهدش هستم، همان خاصیت خرده عادت‌هاست: برداشتن قدم‌های کوچک اما پیوسته و صعودی در جهتی درست، موفقیت‌های بزرگی به دنبال خواهد داشت. متوجه تأثیر مسری جالبی بر روانم شده‌ام، تحت تأثیر پیشرفت‌هایم در زندگی، همان‌ها که با استفاده از خرده عادت‌ها کسب کردم و در بالا به آن‌ها اشاره شد و نیز آموختن اینکه در هر شرایطی که مرا می‌ترساند، باید قدم‌هایی کوچک و رو به جلو بردارم، توانسته‌ام در موقعیت‌های اجتماعی با اعتماد به نفس بالاتری ظاهر شوم. با اینکه به طور ذاتی فردی درونگرا هستم که تا مدت‌های طولانی به خواب

جادهٔ رسیدن به برتری، بسیار معمولی آغاز می‌شود. فکر می‌کنم که همه ما این را می‌دانیم اما گمان نکنم که بدانیم تا چه حد به صورت ناخودآگاهانه حتی از پا گذاشتن در این راه پر صخره دوری می‌کنیم تا از طریق جاده روانی که «خودناتوان‌سازی» شبیه‌سازی کرده، عبور کنیم. چنین جاده‌ای هرگز وجود ندارد به جای آنکه بپذیریم که اگرچه گاهی زمین خورده‌ایم، اما می‌توانیم دوباره بایستیم، سعی می‌کنیم که برای لغزش‌های‌مان، بهانه‌ای بتراشیم.

مطلب مشابه: جملاتی از کتاب راز ذهن میلیونرها؛ بریده کتاب با متن های انگیزه دهنده ثروتمند شدن

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

از اینکه شکست، چگونه شخصیت‌مان را «معنا می‌کند» می‌ترسیم.

وقتی برای انجام کاری، بی انگیزه‌ایم، چه چیز می‌تواند نقطه قوت‌مان باشد که با آن بتوان ساخت؟ ممکن است هیچ چیزی، هیچ نقطه قوتی وجود نداشته باشد و به همین دلیل است که افراد درجا می‌زنند.

– کمتر به نتایج اهمیت دهید، بیشتر به شروع کار، اهمیت دهید. – کمتر به مشکلات اهمیت دهید، بیشتر به این اهمیت بدهید که با وجود آنها، بتوانید پیشرفت کنید و یا اگر باید چیزی را حل کنید، بر راه‌حل تمرکز کنید. – کمتر به اینکه مردم چه فکری می‌کنند، اهمیت بدهید، بیشتر به این اهمیت دهید که می‌خواهید چه کسی شوید و یا چه کاری انجام دهید. – کمتر به درست انجام دادن، اهمیت دهید، بیشتر به خود انجام دادن کار اهمیت بدهید. – کمتر به شکست اهمیت دهید. بیشتر به پیروزی اهمیت دهید. – کمتر به زمان بندی اهمیت دهید. بیشتر به خود کار اهمیت بدهید. به‌طور کلی، ایده‌ای که پشت معمول‌گرایی قرار گرفته، این است که زیاد به شرایط و نتایج اهمیت ندهید و بیشتر به این اهمیت دهید که در حال حاضر برای آنکه با هویت خود و زندگی خود به جلو حرکت کنید، چه می‌توانید انجام دهید.

«تلاش برای برتری به شما انگیزه می‌دهد؛ تلاش برای رسیدن به حد کمال، انگیزه را از شما می‌گیرد.-

اگر بتوانید هویت خود را با تمام خطاهایی که دارید، در آغوش بگیرید، در مقابل حتی تندترین انتقادها، دفاع محکمی خواهید داشت.

کمال‌گرایان تعصب شدیدی بر «هیچ‌گاه کافی نبودن» دارند. می‌خواهم شما را به چالش «احساس رضایت کردن» در هر زمانی که این متن را می‌خوانید دعوت کنم. زندگی خود را بپذیرید با همان ناکاملی‌های (قطعی‌اش). فکر کنید که همین حد کافی است.

کمال‌گرایان زمین‌گیر شده، کسانی‌اند که می‌گذارند ترس از شکست آنها را در یک زندگی کم معناتر به دام اندازد. زندگی خود را با مشغول شدن به کارهایی مثل تماشای تلویزیون، با امنیت کامل به پیش می‌برند. فقط آنچه که «باید» انجام دهند را انجام می‌دهند و بسیار کم ریسک می‌کنند.

مطلب مشابه: کتاب های انگیزشی معروف؛ 10 کتاب انگیزشی از نویسندگان معروف برای تغییر مسیر زندگی

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

اگر شما در نظر جهانیان فرد موفقی هستید، به یاد داشته باشید که موفقیت‌های انسانی از آن جهت ستودنی است که انسان موجودی ناقص است (در غیر اینصورت، موفقیت عادی بود). هنگامی که زندگی را زیر این نور ببینید، فشار هم اندازه کردن خود با تصویری در حد کمال، از شما برداشته خواهد شد. اگر فکر می‌کنید مردم حد کمال را از شما انتظار دارند، با یادآوری این حقیقت که بیشتر مردم حتی اهمیت نمی‌دهند که شما چه می‌کنید، آرامش بگیرید. «همان کسی که واقعاً هستید، باشید و همان چیزی را که احساس می‌کنید، بگویید. زیرا آن‌هایی که حواس‌شان به شماست، به این چیزها اهمیت نمی‌دهند و آن‌هایی که به این چیزها اهمیت می‌دهند، حواس‌شان به شما نیست.» دکتر سیوس تفاوت در نقطه تمرکز شماست که دیدگاه‌تان را تثبیت می‌کند: معمول‌گرایان خودشان را معمولی می‌بینند و می‌پذیرند که همین باعث می‌شود هر موفقیتی و تمام موفقیت‌هایشان، در نظرشان عالی بیاید. کمال‌گرایان می‌کوشند تا تصویر ایده‌آل و در حد کمالی از خود بسازند. همین باعث می‌شود که هر موفقیتی و همه موفقیت‌هایشان در نظرشان مثل چرک دست باشد.

از ذهن خارج کردن برخی چیزها، نسبت به چیزهای دیگر، زمان بیشتری می‌برد اما من معتقدم با یادآوری هدفمند و روزانهٔ اینکه گذشته قابل تغییر نیست، می‌توان سرعت فراموش کردن را بالا برد.

اگر فکر گذشته را در ذهن نشخوار می‌کنید، انجام کاری در زمان حال (مخصوصاً در همان زمینه‌ای که نشخوار ذهنی می‌کنید)، بهترین راه برای متوقف کردن آن است

نشخوار کنندگان ذهنی (طبق افکار و کارهای مستندشان)، چنین عقایدی دارند: ۱. برای حل مشکل، باید بر خود مشکل تمرکز کرد. ۲. انتظارات دیگران از آن‌ها، خیلی بالاست. ۳. هویت‌شان از چگونگی انجام کارهایشان در سطح عالی، شکل می‌گیرد (در تضاد با اینکه چه می‌کنند و چه کسی هستند) ۴. اگر در نتیجه گرفتن از کاری بدشانسی بیاورند، آن را شکست شخصی خود می‌دانند. ۵. سفر در زمان واقعیت دارد (یک شوخی جدی! بررسی افراط‌گونه گذشته، به شما القا می‌کند که می‌توانید تغییرش دهید)

اگر زمین بخورم و جلوتر بیفتم، باز هم نسبت به زمانی که قدمی برنداشته بودم، جلوتر هستم.

در اینجا به شش مورد از خرده مقیاس‌های فراست و حروف مختصر رایج آن‌ها می‌پردازیم. – نگرانی از ارتکاب اشتباه (CM) – استانداردهای شخصی (PS) – انتظارات والدین (PE) – انتقاد والدین (PC) – تردید در مورد کارها (DA) – سازماندهی (OR)

این اشتباهات‌مان نیستند که ما را تعریف می‌کنند و آینده‌مان را شکل می‌بخشند، بلکه واکنش ما نسبت به آنهاست که تعیین کننده است. اگرچه که انجام هر کار اشتباهی، حس یکسانی را در شما به وجود نمی‌آورد، اما واکنش‌تان نسبت به آنها باید یکسان باشد. بیاموزید و ادامه بدهید.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب ثروتمندترین مرد بابل با جملات آموزنده موفقیت مالی

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

علم عصب‌شناسی، مغزمان در مقابل شکست‌ها و رنج‌هایی که به طور مداوم تجربه می‌کنیم، انعطاف‌پذیرتر می‌شود.

هرچه دانشجویان در تمرینات‌شان کمال‌گرایی کمتری به خرج می‌دادند، (کمال‌گرایی، و نه ایده نداشتن، اولین و تنهاترین دلیل مسدود ماندن، یک نویسنده است) در نویسندگی، مهارت بیشتری به دست می‌آوردند.

کسانی که فوق سرعت حرکت می‌کنند، بیشتر با انتظارات و نشخوار کردن ذهنی تفکرات غیر واقع گرایانه دست و پنجه نرم می‌کنند. و کمال‌گرایانی که زمین‌گیر شده‌اند، بیشتر درگیر نگرانی از اشتباهات و تردید در انجام کارها هستند.

«با گذر زمان شیرینی لذت‌های مداوم، بی مزه می‌شود و سختی‌های مداوم نیز، تلخی‌شان را از دست می‌دهند.»

قانون پارکینسون می‌گوید که کار با میزان زمانی که فرد برای انجامش در نظر می‌گیرد منقبض و یا منبسط می‌شود تا زمان در نظر گرفته شده را پر کند. اگر به خود زمان زیادی برای استراحت داده و زمان کمی برای کار کردن در نظر گرفته‌اید، طبق پدیده پارکینسون متوجه خواهید شد که سخت‌تر کار خواهید کرد تا بازدهی کارتان را بالا ببرید. یک چیز دیگر، انرژی افزایش یافته‌تان را به دلیل استراحت خوب در نظر بگیرید که می‌تواند برای تمرکز بهتر و دقت کار بالاتر مورد استفاده قرار گیرد.

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

بخش هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

لحاظ کمیت (اندازه)، هدفی کمال‌گرایانه است

خود کم‌بینی بر اساس استانداردهایی نامنصفانه و بینشی دور از انسانیت بنا می‌شود و باعث می‌شود مانند یک کمال‌گرا رفتار کنید.

مشخص شد که گروه قدرتمند، در مقایسه با افرادی که در همان آزمایش، ژست ناتوانی گرفته‌اند، تمایل بیشتری برای انجام کارهایی با ریسک بالا، پیدا کرده‌اند. تستسترون بالا، میل ما را برای ریسک پذیری و مصمم بودن، بالا می‌برد، در حالیکه کورتیزول پایین، ما را مضطرب‌تر و نگران‌تر می‌کند و دقیقا برای افراد گروهی که ناتوانمندانه ایستاده بودند، ژست‌شان تاثیر برعکس داشت: تستسترون تا ۱۰ درصد پایین آمده و کورتیزول تا ۱۵ درصد بالا رفت. «فقط ۲ دقیقه چنین تغییرات هورمونی‌ای را به وجود آورد تا ذهن‌تان را کاملاً مصمم، مطمئن و راحت و یا پراسترس و ناامید سازد.»

در حالیکه بیشتر مردم دنیا، بر اینکه احساس می‌تواند باعث انجام کاری شود، تمرکز می‌کنند، کمتر کسی به این می‌اندیشد که چگونه انجام کاری می‌تواند احساسی در ما به وجود آورد که در واقع همان احساس، باعث انجام کارهای بیشتر بعدی خواهد شد.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب عادت‌ های اتمی جیمز کلیر با متن های کوتاه درباره عادات زندگی

آیا تا به حال با تصمیم گرفتن مشکل داشته‌اید؟ کمال‌گرایی – آیا تا به حال با قرار گرفتن در موقعیت‌های اجتماعی، دچار ترس شده اید؟ کمال‌گرایی – آیا تا به حال کاری را به عقب انداخته‌اید؟ (به احتمال زیاد) کمال‌گرایی – آیا اعتماد به نفس پایینی دارید؟ کمال‌گرایی

چراغ روشنی باشد برای آن‌ها که راه پیشرفت خود را با افکاری آرمانی و محدود کننده بسته‌اند، آن‌ها که به افقی دور و غیرقابل دسترس خیره شده‌اند و ترس ناکامل بودن و اشتباهی مرتکب شدن، زنجیری بر پاهایشان بسته است تا لذت تجربه کردن لحظات معمولی زندگی و پیشرفت تدریجی را از آن‌ها بگیرد.

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

بیشتر کتاب‌ها به شما ۳۰۰ نصیحت عالی و پراکنده شده در سرتاسر کتاب، ارائه می‌دهند و شما را با فکر اینکه چگونه می‌توان این ۳۰۰ تغییر را یک شبه در زندگی به کار گرفت، تنها می‌گذارند. هشدار: این کار شدنی نیست! عمل کردن سخت‌ترین قسمت رشد شخصی است چرا که ما همیشه بیشتر از آنچه که می‌توانیم انجام دهیم، را در لیست آرزوهایمان می‌گنجانیم.

الماس‌ها به شکل سنگ‌های بسیار زیبایی برش داده شده و پرداخته می‌شوند. اما قبل از اینکه به شکل سنگ‌های زیبایی درآیند، چیزی جز توده‌های زشتی از کربن نیستند. پس از آنکه کربن، سالیان درازی فشار و گرمای زیاد را تحمل می‌کند، به صورت الماس درمی‌آید. تلاش‌هایتان را همان فشار و گرمای فوق‌العاده زیادی در نظر بگیرید که توانست کربن را به مشهورترین سنگ جهان تبدیل کند. صرفاً تلاش بسیار زیاد، کافی نیست، بلکه زمان و استقامت است که می‌تواند شما را به شخص فوق‌العاده‌تری تبدیل کند.

فردی را در نظر بگیرید که سوار بر موجی از انگیزه احساس گرایانه، سعی دارد عادتی را به وجود آورد (مانند تصمیم‌گیری‌های سال نو). هرچه این افراد در شکل دهی عادت جلوتر می‌روند، موج انگیزه، ضعیف‌تر می‌شود تا جایی که موج از حرکت می‌ایستد و فرد ناچار می‌شود خود شنا کند (از قدرت اراده استفاده کند) و یا اینکه تسلیم شود. این منطقی‌ترین توضیحی است که می‌توان برای پرسش اینکه چرا افراد بعد از یک تا شش هفته، از اهداف جدید خود دست می‌کشند، ارائه داد

اما زندگی کوتاه‌تر از آن است که بخواهید با احتیاط بازی کنید. ما که به‌طور طبیعی تا حد صد سال بیشتر زندگی نمی‌کنیم پس دلایل زیادی داریم که خود را بدون پروا (هوشمندانه) رها ساخته و به آغوش دنیا پرتاب کنیم.

اگر کمال‌گرا هستید، این دو عبارت را به دقت بررسی کنید و بیاموزید که این دو را در زندگی از هم تشخیص بدهید. از خود بپرسید که یک موقعیت را با دید «هرگز کافی نیست» می‌نگرید و یا «نسبتاً کافی نیست»؟ ساده‌ترین راه تشخیص اینکه کدام یک از این دو دیدگاه را دارید، این است که احساساتی که به دنبال هر کدام از آن‌ها می‌آید را شناسایی کنید. «هرگز کافی نیست»، اضطراب، آشفتگی و ناامیدی به همراه می‌آورد و «نسبتاً کافی نیست»، اشتیاق، هیجان و امید را به دنبال دارد.

یک بافت ماهیچه‌ای را در نظر بگیرید که در اثر تمرین پاره می‌شود اما سپس، قوی‌تر از قبل بازسازی می‌شود. گاهی محافظت باعث ضعیف تر شدن قسمت محافظت شده می‌شود. همچنین کمال‌گرایی با بیش از اندازه محافظت کردن از ما در برابر اشتباهات و شکست‌هایی که ممکن بود ناکامی‌هایی کوتاه مدت و اما کامیابی‌هایی بلند مدت به ارمغان آورند، در طولانی مدت ما را ضعیف می‌کنند.

بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم

«ترجیح می‌دهم در حال انجام کاری که دوست دارم، بمیرم تا اینکه در رختخواب بیماری، جایی در حال تماشای تلویزیون به مدت ۱۵ ساعت در روز و در حالیکه اطرافم را افرادی فرا گرفته‌اند که در انتظار مرگم نشسته‌اند، بمیرم. برای من، این وحشتناک‌ترین چیزی است که می‌توانم تصور کنم.»

طور کلی، کسانی که خود کم‌بینی دارند به یکی از دو روش زیر برخورد می‌کنند. تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا بزرگ به نظر برسند (در واقعیت و یا ظاهراً) و یا سکوت می‌کنند. اینها، واکنش‌هایی منطقی به طرز فکری غیر منطقی هستند اگر واقعاً معتقدید که بدتر از دیگران هستید، فقط این منطقی به نظر می‌رسد که مانند یک بادکنک ماهی (ترساندن بقیه) و یا یک لاک‌پشت (مخفی شدن) رفتار کنید.

«اگر همه چیز را در حد کمال می‌خواهی، هرگز راضی نخواهی شد.» لئو تولستوی

کارهای ما بر احساسات‌مان بسیار تأثیرگذار است و تأثیر آن تا حدی قدرتمند است که ما را تغییر می‌دهد حتی اگر که نخواهیم و یا چنین هدفی نداشته باشیم. مردم دوست دارند بگویند که عشق یک کار است و نه یک احساس، اما در واقع هر دوی اینهاست و این دو، در راستای هم به پیش می‌روند. وقتی شما کاری را عاشقانه انجام می‌دهید، احساس‌تان بیشتر می‌شود. اما وقتی که عشقی نیست، میلی هم ندارید که کاری را عاشقانه انجام دهید. چطور می‌توان این موضوع را درک کرد؟ دلایل بسیاری وجود دارد تا به این باور برسیم که شروع کردن با کار، بهترین راهکار است.

احساسات به ما انگیزه می‌دهد که اقدام به انجام کاری کنیم. اما برعکس آن هم اتفاق می‌افتد: پس از انجام کاری، نسبت به آن احساسی پیدا می‌کنید. کارها ما را به احساس وا می‌دارند و احساسات ما را به کار وا می‌دارند. در حالیکه بیشتر مردم دنیا، بر اینکه احساس می‌تواند باعث انجام کاری شود، تمرکز می‌کنند، کمتر کسی به این می‌اندیشد که چگونه انجام کاری می‌تواند احساسی در ما به وجود آورد که در واقع همان احساس، باعث انجام کارهای بیشتر بعدی خواهد شد.

مطلب پیشنهادی: متن‌هایی از کتاب بوف کور صادق هدایت؛ جملات زیبا از این شاهکار نویسنده

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو