فرنگیس گودرزی مهر مادر شهید زندیه درگذشت + بیوگرافی

منبع: نم نمک

1

1402/9/13

21:36


در این مطلب جدید در سال 1402 و سال 2023 ، فرنگیس گودرزی مهر و فوت فرنگیس گودرزی مهر و بیماری فرنگیس گودرزی مهر و بیوگرافی فرنگیس گودرزی مهر و اخبار فرنگیس گودرزی مهر و حواشی فرنگیس گودرزی مهر و آخرین وضعیت فرنگیس گودرزی مهر و فرنگیس گودرزی مهر کیست و فرنگیس گودرزی مهر کجاست و چه خبر از فرنگیس گودرزی مهر و فرنگیس گودرزی مهر در بیمارستان و علت مرگ فرنگیس گودرزی مهر و درگذشت فرنگیس گودرزی مهر در نم نمک.

فرنگیس گودرزی مهر مادر شهید زندیه درگذشت + بیوگرافی

فرنگیس گودرزی مهر مادر شهید زندیه درگذشت

حاجیه خانم «فرنگیس گودرزی مهر» مادر شهیدان والامقام «داوود زندیه و علی زندیه» درگذشت.

فرنگیس گودرزی مهر مادر شهید زندیه درگذشت + بیوگرافی

فرنگیس گودرزی مهر مادر شهید زندیه درگذشت + بیوگرافی


مصاحبه با فرنگیس گودرزی مهر

متولد 1317 روستای «والایش» ابهر از توابع استان زنجان هستم. پدرم رمضانعلی مردی زحمتکش و مومن بود که علاوه بر فعالیت بر روی زمین کشاورزی خود ، جهت امرار معاش برای دیگران نیز کار میکرد.

فرنگیس گاه از پدر میگوید و گاه از مادر.

مادرم نجبیه ، زنی صبور ، درد کشیده بود. 10 تا بچه آورده بود و همه مرده بودند و من تنها فرزندی بودم که از امراض و حوادث جان به در بردم و ماندم.

من ماندم و مادر.

آهی سرد به او توان ادامه صحبت میدهد.

پدرم جوانمرگ شد. من 5 ساله بودم ، چهره مهربانش هنوز از ذهنم نرفته. خدا بیامرز 50 سالش بود با یک سرماخوردگی و چند روز مریضی ، راحت سر گذاشت زمین و مرد. به همین سادگی و به همین راحتی!

مادر و دختر بدون سرپناه و پشتیبان بودند ، مردان روستا 6 ماه کار میکردند و 6 ماه پسانداز و اندوخته خود را خرج میکردند. بسیاری از جوانان و مردان روستا بیکار عاطل و باطل بودند و کار برای آنان نبود چه رسد به زنی مثل فرنگیس!

مجبور بودیم برای امرار معاش کاری بکنیم ، زمین کشاروزی را فروختیم و خانه مسکونی را رها کرده و با راهنمایی یکی از بستگان راهی تهران شدیم. نجبیه و فرنگیس 8 سال را در منزل خانمی وارسته زندگی کردند.

مادرم به حاج خانم در کارهای منزل کمک میکرد و او فرشته نجات ما بود. فرنگیس در کنار مادر بود. در شادیهایش شاد و در غمهایش شریک غم او بود. 15 ساله بود که حسین زندیه خواستگار او شد.

حسین اصالتاً یافت آبادی بود ، مکانیک ماشین بود و از بچگی می شناختمش ، همسایه حاج خانم ، تازه از سربازی آمده بود و مغازهای در دروازه قزوین داشت.

مراسم عروسی فرنگیس شاید ساده ترین عروسی ممکن باشد ، عروسی ساده بدون حتی یک میهمان!

پس از ازدواج در چهارراه عباسیه ساکن شدیم یک اطاق داشتیم با آشپزخانه مشترک ، توی حیاطی بزرگ با حوض وسط و چند اتاق که توی هر کدام خانواده ای ساکن بود.

پس از ازدواج فرنگیس ، مادر با پساندازی که از فروش زمین کشاورزی داشت ، زمینی در «وردآورد» خریده بود. و چند اتاق در آن ساخته بود ، مستاجری دامادش را بهانه دلتنگی اش میکند.

از ما خواست که در قمستی از این زمین خانه ای برای خود بسازیم. هر چند شهرداری خیلی سخت میگرفت ولی مخفیانه چند اتاق در انتهای حیاط مادر ساختیم و دوباره شدیم همسایه و همراه مادر!

دو پسر و سه دختر نتیجه زندگی مشترک حسین و فرنگیس شد.

داوود سال 1341 و دو سال بعد علی به دنیا آمد و باور کنید هم من و هم پدرش جوانتر شدیم ، خیلی آرزوی فرزنددار شدن را میکشیدیم.

هر دو پاسدار ، هر دو دیپلم ، هر دو جوان شهید شدند. هم برادر بودند و هم رفیق.

رفیق میگوید و بغض گلویش را می فشارد و لحظاتی اجازه صحبت به او نمِیدهد.

وردآورد دبیرستان نداشت توی سرما و گرما بچه ها با اون سن کم ، صبح پا میشدند میرفتند تهران و تنگ غروب برمیگشتند ، یه رفیق خوب ، مثل خودشون داشتند که بچه قلهک بود. وضع زندگیشون خیلی خوب بود محمدرضازندبصیری جو.ان زیبایی به زیبایی پسران من ، همه بهشون سه قلو میگفتند.

زمان انقلاب ، یک شب در میان یا تهران بودند یا وردآورد ، و کارشون شعارنویسی بر علیه شاه بود.

... و آنچنان از آن سه قلوها میگوید که گویی فراموش میکند که محمدرضا پسر او نیست.

داوود در عملیات رمضان پنجم تیرماه 1361 شهید شد ، و محمدرضا درست 20 سالش بود که در منطقه عملیاتی والفجر8 فاو به شهادت رسید ، و علی هم که داغدیده دو برادر خوب بود سالها جبهه را ترک نکرد و چند بار مجروح شد و هفتم فروردین 1367 در جبهه غرب ارتفاعات شاخ شمیران به برادران شهیدش ملحق شد.

فرنگیس یاد سالهای جوانی که با درد و رنج در غربت زندگی میکرد و یاد مادرش میافتد و از علاقه مادر به نوههایش.

مادرم به داوود خیلی علاقه داشت شب شهادتش خوابشو دیده بود که می خواد شهید بشه ، بهش میگه نرو! نرو! بابات تنهاس! به مادرت رحم کن نرو!

مادر ، شما و بابام خیلی عزیزین ولی خانم فاطمه زهرا(س) عزیزتر است!

نام علی و داوود ذکر اوست ، گاه از این میگوید و گاه از آن.

داوود که شهید شد ، علی روی دیوار با خطی زیبا و بزرگ نوشت ، «برادرِ شهیدم راهت ادامه دارد».

فرنگیس خدا را شکر میکند که پسرانش عاقبت بخیر شدند و از خدا برای نوادگان دختری و پسران علی طلب خیر میکند.

داوود که شهید شد برای علی زن گرفتم ، گفتم که شاید پابندش بکنم به دنیا. دو پسر از علی به یادگار مانده که یکی به نام عموی شهیدش «داوود» و دیگری بنام پدرش «علی» است.

البته علی ، در شناسنامه محمدرضا است ولی به عشق پسرم علی صداش میزنیم.

پایان سخن ذکر نام پدر شهیدان است که با دلی آرام سه سال قبل میهمان پسرانش شد.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو