بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می‌کند؛ خلاصه ای از این کتاب با جملات درباره فقر

منبع: روزانه

2

1402/9/18

10:37


عنوان کتاب، محتویات آن را مشخص می‌کند. فقر احمق می‌کند و این مسئله جدی است. این کتاب نیز با دقتی بسیار فراوان این موضوع را زیر ذره‌بین برده است. پیشنهاد …

عنوان کتاب، محتویات آن را مشخص می‌کند. فقر احمق می‌کند و این مسئله جدی است. این کتاب نیز با دقتی بسیار فراوان این موضوع را زیر ذره‌بین برده است. پیشنهاد ما نیز این است که حتما و حتما این کتاب را بخوانید، اما اگر به هر دلیلی وقت این کار را ندارید، هیچ جای نگرانی نیست. چون ما امروز در سایت بزرگ روزانه بریده‌های مهم این کتاب به همراه خلاصه آن را جمع آوری کرده‌ایم که می‌توانید در ادامه متن آن‌ها را بخوانید.

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می‌کند؛ خلاصه ای از این کتاب با جملات درباره فقر

این کتاب درباره چیست؟

کتاب فقر احمق می کند اثری از سندهیل مولاینیتن و الدار شفیر است. نویسندگان در این کتاب روایت متفاوتی از فقر و دلایل آن ارائه داد‌ه‌اند. آن‌ها از مفهومی به‌نام کمیابی سخن گفته‌اند که گسترده‌تر از تصورات ماست و مانند یک بیماری پیشرفته تمام شئون زندگی فرد گرفتار را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. در این کتاب از آمار و یافته‌های علمی استفاده و راهکاری برای عبور از «کمیابی» که نمود آشناترش فقر اقتصادی است، ارائه شده است.

خلاصه کتاب فقر احمق می‌کند

خلاصه کتاب فقر احمق می‌کند

کتاب فقر احمق می‌کند اثری متفاوت و خواندنی از سندهیل مولاینیتن استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد و الدار شفیر دانشمند اقتصاد رفتاری است. کتابی که در توضیح علت «کمیابی» و بررسی آن است. کمیابی البته محدود به اقتصاد نیست و جنبه‌های مختلفی دارد. کمبود زمان احتمالا فراگیرترین نوع آن است و همه‌ی ما آن را تجربه کرده‌ایم. محدودیت‌های آزاردهنده‌ای که گاهی به باتلاقی دهشتناک می‌ماند و هر چه بیشتر تقلا کنیم تا از آن رها شویم، فروتر می‌رویم. به گفته‌ی مؤلفان کتاب، فقر مالی که یکی از عمومی‌ترین و مهلک‌ترین جنبه‌های کمیابی است، صرفا به دلیل تصمیم‌های اشتباه فرد فقیر به وجود نمی‌آید، بلکه ترکیبی از مشکلات و مسائلی به‌هم پیوسته است، که همچون زنجیری به پای فرد می‌پیچد و فائق‌ آمدن بر آن نیاز به تدبیری اساسی دارد.

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

در این بخش متن اصلی و مهم این کتاب را برای شما عزیزان قرار داده‌ایم.

کمیابی افراد را مجبور به انتخاب می‌کند.

آن‌طور که ولتر مدت‌ها پیش گفته «توهم اولینِ لذت‌هاست».

کمیابی ذهن را تسخیر می‌کند

اثرات مشاهده‌شده از کمیابی در شرایط کنترل‌شده نشان‌دهندهٔ یک نکتهٔ دیگر نیز هست. افراد غنی و فقیر، در جهان واقع، از جهات بسیاری با هم فرق می‌کنند. پس‌زمینه‌ها و تجربیاتِ متفاوت آن‌ها به شخصیت‌ها، توانایی‌ها، سلامت، تحصیلات و ترجیحات متفاوت ختم می‌شود.

وقتی زمان کوتاه باشد، استفادهٔ بیشتری از آن خواهید کرد، چه این استفاده مربوط به کار باشد چه مربوط به لذت. ما نام این پدیده را پاداش تمرکز می‌گذاریم: نتیجهٔ مثبت تسخیر ذهن توسط کمیابی.

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

ضرب‌الأجل‌ها دقیقاً به این خاطر مؤثر هستند که کمیابی ایجاد کرده و ذهن را متمرکز می‌کنند. درست همان‌طور که گرسنگی باعث شده بود غذا در صدر ذهن افرادی قرار بگیرد که در جنگ جهانی دوم دچار گرسنگی مهلک بودند، ضرب‌الأجل نیز باعث می‌شود که کار مورد نظر در صدر ذهن فرد جا بگیرد.

مکس هستینگز، ژورنالیست بریتانیایی، در کتاب خود دربارهٔ چرچیل می‌نویسد «ذهن انگلیسی‌ها زمانی‌که دیگر دارد خیلی دیر می‌شود بهتر کار می‌کند». (۱۰) حقیقت این است که این موضوع به انگلیسی‌ها محدود نبوده و هر کسی که با ضرب‌الأجل روبه‌رو باشد همین احساس را خواهد داشت.

تصور کنید که دارید با لپ‌تاپتان در اینترنت می‌چرخید. در کامپیوتری که به اندازهٔ کافی سریع باشد به‌سرعت از صفحه‌ای به صفحهٔ دیگر خواهید رفت. اما حالا فرض کنید که برنامه‌های زیادِ دیگری باز هستند. موسیقی در حال پخش‌شدن است، چند فایل در صف دانلود قرار دارد و چند صفحهٔ مرورگر هم باز است. در این شرایط دیگر در اینترنت نمی‌چرخید بلکه مثل یک لاک‌پشت به‌زور خود را می‌کشید. این برنامه‌های پس‌زمینه ظرفیت پردازنده را می‌بلعند. مرورگرتان به‌شدت کند می‌شود زیرا قدرت محاسباتی کمی برایش باقی مانده است. کمیابی چنین کاری را با پردازندهٔ ذهنی ما انجام می‌دهد. کمیابی با پرکردن ذهن از دیگر فرایندها، «ذهن» کمتری را برای فعالیتِ پیش رو باقی می‌گذارد.

حواس‌پرتی و مشغولیت ذهن لزوماً از جایی خارج از وجودمان ناشی نمی‌شود. معمولاً خودمانیم که این حواس‌پرتی‌ها را ایجاد می‌کنیم

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب نیمه تاریک وجود دبی فورد در باب روانشناسی و خودشناسی

«عکاسی یعنی قاب‌بندی، و قاب‌بندی یعنی بیرون‌گذاشتن»

تمرکز روی یک مفهوم بازدارندهٔ مفاهیم دیگر است. زمانی‌که از یک نفر عصبانی هستید فرایند بازداری رخ می‌دهد، و سخت می‌توانید به ویژگی‌های خوب او فکر کنید: تمرکز روی خصلت‌های آزاردهنده بازدارندهٔ خاطرات خوبی است که با او دارید.

کمیابی نیز از ما متخصص می‌سازد، چمدان‌بندهای متخصص. وقتی از جای خالی بی‌بهره باشیم، ارزش سانتی‌متر به سانتی‌متر فضای داخل چمدان را درک می‌کنیم. فقرا ارزش یک دلار را می‌دانند، افراد گرفتار ارزش یک ساعت را، آن‌هایی که رژیم دارند ارزش یک کالری را.

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

ثروت وسوسه‌ها را به امکانات لوکس قابل خرید تبدیل می‌کند. زمانی‌که فرد با کمبود مواجه است یک کالای مشخص نقش وسوسه را دارد، اما همان کالا در شرایط فراوانی تنها حکم یک سبک‌سری کوچک را پیدا می‌کند

چرا زنبورهای عسل چنین سازه‌های ظریفی را می‌سازند و سازه‌های زنبورهای وحشی این‌قدر شلخته است؟ کمیابی. زنبورهای وحشی برای ساخت‌وساز از ماده‌ای استفاده می‌کنند که فراوان است: گِل. زنبورهای عسل برای ساخت‌وساز از ماده‌ای استفاده می‌کنند که کمیاب است: موم. موم برای زنبورهای عسل مانند فضا در چمدان کوچک و دلار در دوران تنگدستی است و باید در مصرفش صرفه‌جویی کنند.

تقریباً آن موقع بود که دریافتم تنها با بخشی از مغزم درگیر زندگی در این کرهٔ خاکی هستم. یک‌دهمش به مدرسه اختصاص داشت، یک‌دهمِ دیگرش به دخترم، و شاید یک‌دهم دیگر هم به بحران‌های خانوادگی، هفتاد درصد دیگر ذهنم مدام روی غذا متمرکز بود: مقدار کالری یک دانه انگور، فضایی که ذرت بوداده می‌گیرد، استفادهٔ هوشمندانه از آب به عنوان دارونما. با خودم گفتم «اگر از آن هفتاد درصد عاقلانه‌تر استفاده کنم چه کارهایی که می‌توانم در این دنیا انجام دهم». ناتالی کوس، «بانوی چاق آواز می‌خواند»

کمیابی ما را به قرض‌گرفتن رهسپار کرده و در کمیابیِ عمیق‌تری فرومی‌برد.

بهای ارزش‌گذاریِ بیش‌ازاندازهٔ منافع آنی ازدست‌دادن منافع آتی است: به همین دلیل است که پس‌انداز، رفتن به باشگاه، و زود پرداختن مالیات دشوار است.

چرا در مواجهه با موقعیت‌های کمیابی اقدام به گرفتن قرض می‌کنیم؟ دلیلش تونل‌زنی است. و زمانی‌که قرض می‌گیریم چاله‌ای عمیق‌تر برای آینده‌مان حفر می‌کنیم. کمیابیِ امروز کمیابی بیشتر فردا را در پی دارد.

در نبرد بی‌پایان برای یافتن الزامات اولیهٔ زندگی، هیچ دورنمای امیدبخشی وجود ندارد که مشوق نگاه به آینده باشد، همه چیز بر ضد تلاش است. جیکوب ریس، نیم دیگر چطور زندگی می‌کنند

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم استفان گایز با متن های آموزنده

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

پژوهشگرانِ این حوزه اراده را به عضله‌ای تشبیه کرده‌اند که با استفادهٔ بیشتر خسته‌تر می‌شود. بر این اساس نیاز مداوم به مقاومت در برابر وسوسه باعث خالی‌شدن توان مقاومت فرد می‌شود و فرار از دام کمیابی را بیش‌ازپیش دشوار می‌سازد.

دام کمیابی به‌طور کلی چیزی بیش از کمبود منابع فیزیکی است. این دام بر پایهٔ استفادهٔ نادرست از دارایی‌ها شکل گرفته و به‌این‌ترتیب می‌توان گفت فردی که در این دام می‌افتد دچار کمبود مؤثر است. این دام به معنای یک گام عقب‌بودن و مدام در حال تسویهٔ هزینه‌های ماه پیش بودن است. شکلی از مدیریت و استفاده از منابع است که این احساس را می‌دهد که داشته‌های فرد از آن هم کمتر است. یک کمیابی اولیه با رفتارهایی همراه می‌شود که آن را تقویت می‌کند

موکول‌کردن فعالیتی مهم اما غیرفوری به بعد درست مانند قرض‌گرفتن است. امروز با انجام‌ندادن آن فعالیت زمان می‌خرید. اما به‌این‌ترتیب هزینه‌ای را به آینده تحمیل می‌کنید: باید در آینده زمانی (شاید زمان بیشتری) برای انجام آن اختصاص دهید. در این اثنا شاید متحمل هزینهٔ انجام‌ندادن آن کار شوید و یا مزایایی را که با انجامش به دست می‌آوردید از دست بدهید.

درگیری مدام با فقر (و به‌طور کلی با کمیابی) خودمهاری را بیش‌ازپیش تهی می‌کند. زمانی‌که منابعتان محدود باشد، باید در برابر چیزهای زیادی مقاومت کنید و این باعث خواهد شد که درنهایت خودمهاری‌تان بیشتر و بیشتر تقلیل یابد.

اصولاً فرزندپروریِ خوب به پهنای باند نیاز دارد. نیازمند تصمیمات پیچیده و ازخودگذشتگی است. بچه‌ها برای انجام کارهایی که دوست ندارند باید تشویق شوند، باید به قول و قرارها پایبند باشید، فعالیت‌هایشان را باید برنامه‌ریزی کنید، با معلم‌هایشان دیدار و بازخوردشان را تحلیل کنید، باید برایشان معلم خصوصی یا کمک‌های اضافی دیگر فراهم کرده و البته به کارشان نظارت کنید. این کارها برای هر کسی با هر قدر منبعی که در اختیار داشته باشد دشوار است. زمانی‌که پهنای باندتان کاهش یابد این وضعیت دو برابر دشوارتر می‌شود.

فقرا والدین بدتری هستند. آن‌ها رفتار تندتری با بچه‌هایشان دارند (۱۳)، ثبات کمتری دارند، ارتباطشان با بچه‌ها کمتر است و این‌طور به نظر می‌رسد که عشق و حمایت کمتری نثار بچه‌هایشان می‌کنند. احتمال اینکه خشمشان را سر بچه‌ها خالی کنند بیشتر است (۱۴)؛ امروز بچه را برای یک چیز ملامت می‌کنند و فردا برای خلاف آن؛ نمی‌توانند ارتباط سازنده‌ای با فرزندانشان داشته باشند (۱۵)؛ کمتر در تکالیف به آن‌ها کمک می‌کنند؛ به‌جای کتاب‌خواندن تلویزیون را برایشان روشن می‌کنند (۱۶).

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب درباره معنی زندگی ویل دوران با متن های عمیق و با معنی

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

پول کمتر یعنی زمان کمتر. پول کمتر یعنی برقراری روابط اجتماعی دشوارتر. پول کمتر یعنی کیفیت کمتر و غذای ناسالم‌تر. فقر یعنی وجود کمیابی در کالایی که تقریباً همهٔ جوانب دیگر زندگی را در بر می‌گیرد.

اگر کمیابی، قطع نظر از ریشه‌اش، شرایط روانی منحصربه‌فردی را در پی داشته باشد، می‌توانیم با همهٔ انواعش برخورد مشابهی داشته باشیم. به‌این‌ترتیب، اگر کمیابی روان‌شناسی مشترکی دارد، نباید همهٔ چیزهایی که دربارهٔ فقرا مشاهده می‌کنیم دربارهٔ افراد گرفتار و کسانی که رژیم‌اند نیز صادق باشد؟

اگر فربگی را بیش‌ازاندازه از بین ببرید، یا جای خالی را بیش‌ازحد کم کنید، مدیرانی خواهید داشت که آینده را گرو می‌گذارند تا از پس امروز برآیند.

دام کمیابی با مقابله با مشکلات مالی کوچک و با تونل‌زنی آغاز می‌شود، انجام کارهایی که هزینهٔ زیادی دارند خارج از تونل می‌ماند. تغییر این شرایط می‌تواند منجر به تغییر اصل منطق فقر شود.

برنامه‌های تأمین مالی خرد در کشورهای درحال‌توسعه از این می‌نالند که افراد به اندازهٔ کافی روی فعالیت‌های پربازده سرمایه‌گذاری نمی‌کنند؛ در مقابل ترجیح می‌دهند برای تسویهٔ بدهی، برآمدن از پس هزینه‌های پیش رو (مثل شهریهٔ مدرسه)، یا حتی خرید کالاهای بادوام از وام استفاده کنند.

این دو ویژگی، یعنی یک گام عقب‌بودن و ژانگولربازی، معرّف دام کمیابی است. زندگی در دام کمیابی یعنی کمتر داشتن از مقداری که می‌توانستی داشته باشی. یعنی تلاش برای جبران عقب‌ماندگی، پرداختن به هر توپ درست در لحظهٔ پایین آمدنش، شرایطی که نتیجه‌اش ملغمه‌ای آشفته است. بخش زیادی از این قضیه پیامد رفتار در شرایط کمیابی است که سؤالی مشخص را در پی دارد. چرا؟ اگر برای مدیریت منابعی ثابت راه‌های متفاوتی وجود دارد، چرا ما دنبال راهی می‌رویم که به‌شدت ناکارآمد است؟ چرا از این دام خارج نمی‌شویم؟

این یک ویژگی اساسی ذهن است: تمرکز روی یک مفهوم بازدارندهٔ مفاهیم دیگر است. زمانی‌که از یک نفر عصبانی هستید فرایند بازداری رخ می‌دهد، و سخت می‌توانید به ویژگی‌های خوب او فکر کنید: تمرکز روی خصلت‌های آزاردهنده بازدارندهٔ خاطرات خوبی است که با او دارید.

مطلب مشابه: بریده هایی از کتاب قانون جذب راندا برن؛ متن های ناب انگیزه بخش زندگی از این کتاب

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

اگر ردپای کمیابی را دنبال کنید، درنهایت به فراوانی خواهید رسید: رکودی که برآمده از رفتار ما در دوران رونق است،

آزمایش‌هایی مثل این برای این منظور طراحی می‌شوند که نشان دهند چه چیز در صدر ذهن افراد جای گرفته است. زمانی‌که یک مفهوم فکر ما را مال خود کند، واژه‌های مربوط به آن را سریع‌تر می‌بینیم. به‌این‌ترتیب زمانی‌که افراد گرسنه واژهٔ CAKE را سریع‌تر تشخیص می‌دهند، مشخصاً می‌بینیم که غذا در صدر ذهنشان جای گرفته است.

این رفتارها نشان می‌داد که کمیابی چطور ما را تغییر می‌دهد. کمیابی ذهن را تسخیر می‌کند. همان‌طور که افراد درگیرِ گرسنگی مهلک به چیزی جز غذا فکر نمی‌کنند، همهٔ ما، در مواجهه با هر نوع کمیابی، جذبش می‌شویم. ذهن به شکلی خودکار و پرقدرت به‌سمت نیازهای برآورده نشده متمایل می‌شود. آن نیاز برای افراد گرسنه غذاست، برای افرادی که سرشان شلوغ است ممکن است پروژه‌ای باشد که باید تمامش کنند، برای کسی که دچار تنگدستی شده می‌تواند پرداختی اجارهٔ این ماه باشد برای افراد تنها می‌تواند نبود هم‌نشین باشد.

این انتخاب خودِ افراد گرسنه نبود که از صحنه‌های دیگر فیلم بگذرند و به صحنه‌های مربوط به غذا توجه کنند. آن‌ها به انتخاب خود غذا را در صدر ذهنشان قرار نداده بودند. در حقیقت این گرسنگی بود که تفکر و توجهشان را تسخیر کرده بود.

فکر و خیال راه‌اندازی رستوران، مقایسهٔ قیمت غذاها، و بالاوپایین‌کردن کتاب‌های آشپزی گرسنگی را تسکین نمی‌دهد. این‌همه فکرکردن به غذا، اگر هم تأثیری داشته باشد، برجسته‌کردن رنج گرسنگی است

علاقه‌شان برای پرداختن به مسائل آکادمیک را از دست داده بودند و بسیار بیشتر به کتاب‌های آشپزی علاقه‌مند شده بودند… وقتی هم که به سینما می‌رفتند، تنها صحنه‌هایی توجهشان را جلب می‌کرد که نشانی از غذا در آن‌ها وجود داشت. آن‌ها روی غذا متمرکز شده بودند. طبیعی است که وقتی درگیر گرسنگی مهلک هستید، دریافت غذای بیشتر ارجحیت خواهد داشت.

بسیاری از آنچه بر سرِ بدن‌های گرسنگی‌کشیده می‌آید روشن است. نشیمن‌گاه افراد شرکت‌کننده تا حد زیادی تحلیل رفته و نشستن برایشان دشوار شده بود؛ برای نشستن می‌بایست از بالش استفاده می‌کردند. اندازه‌گیری کاهش دقیق وزن به‌خاطر وجود ورم کار ساده‌ای نبود؛ ۶ کیلوگرم مایع اضافی به‌خاطر گرسنگی در بدن آن‌ها به وجود آمده بود.

شیوهٔ مدیریت کمیابی فیزیکی از سوی افراد و جوامع. اگر پولتان را خرج یک کت جدید کنید، پول کمتری برای شامِ بیرون خواهید داشت. اگر دولت پولش را صرف رویه‌های تجربی مربوط به سرطان پروستات کند، پول کمتری برای ایمنی بزرگراه‌ها خواهد داشت. جالب است که بسیاری از مباحثی که از جنبه‌های دیگر هوشمندانه‌اند، بده‌بستان‌ها را نادیده می‌گیرند (غفلتی که نظریهٔ ما سعی در تبیینش دارد). دیگر بینش‌های اقتصادیْ برآمده از تشخیص این نکته هستند که کمیابی فیزیکی به قیمت‌ها واکنش نشان می‌دهد،

مطلب مشابه: جملاتی از کتاب راز ذهن میلیونرها؛ بریده کتاب با متن های انگیزه دهنده ثروتمند شدن

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

نویسندگان این مطالعه حکایتی را بازگو می‌کنند که به‌خوبی نشان می‌دهد که تنهایی چگونه کانون توجه را عوض می‌کند: شیوهٔ درک بردلی اسمیت، که در عشق و عاشقی خوش‌شانس نبود و دوست نزدیکی هم نداشت، پس از طلاق تغییر یافت: بردلی دیگر نمی‌توانست به روابط میان افراد (زوج‌ها و خانواده‌ها) توجه نکند و همهٔ جزئیات به شکلی دقیق و آزاردهنده به نظرش می‌آمد. شرایط اسفناکی که بردلی تجربه کرده برای بسیاری از ما پیش آمده است. شاید شما هم، بعد از اینکه رابطهٔ عاشقانه‌تان پایان یافت، بیشتر متوجه عاشقانی می‌شدید که دست‌دردست در پارک قدم می‌زنند. یا در روز اول مدرسه یا محل‌کار جدیدتان که همه غریبه بوده‌اند، هر لبخند، اخم، یا نگاه به‌سمت شما به نظرتان مهم‌تر از حالت عادی می‌آمده است. (۱۸) بردلی را می‌توان نمونهٔ اجتماعی افراد گرسنه‌ای دانست که کتاب‌های آشپزی را زیر و رو می‌کردند.

«علم کمیابی قبل از اینم وجود داشته. شاید اسمشو شنیده باشین. بهش می‌گن علم اقتصاد».

تسخیر توجه می‌تواند یک تجربه را نسبت به واقعیتش دچار تغییر کند. در اتفاقات کوتاهی که تمرکز زیادی به خود جلب می‌کند، مثل تصادف ماشین یا دزدی، افزایش مشغولیت توجه باعث ایجاد چیزی می‌شود که پژوهشگران نامش را «بسط ذهنی زمان»(۱۴) می‌گذارند. در این شرایط این‌طور احساس می‌شود که این اتفاقات بیشتر طول کشیده‌اند و دلیلش هم اطلاعات بیشتری است که پردازش شده است.

در یک مطالعه از بچه‌ها خواسته شده بود که اندازهٔ سکه‌های آمریکایی را به‌وسیلهٔ ابزاری که در اختیارشان قرار گرفته بود تخمین بزنند، سکه‌هایی از یک پنی تا نیم دلار. (۱۱) سکه‌ها به نظر بچه‌های فقیرتر بزرگ‌تر «به نظر رسیده بود» و آن‌ها اندازهٔ سکه‌ها را بسیار بیشتر تخمین زده بودند

محاسبات پیچیدهٔ مرتبه بالا بیش از ۳۰۰ میلی‌ثانیه زمان لازم دارند. پاسخ‌های سریع‌تر به فرایندهای خودکار نیمه‌آگاه تکیه می‌کند. به‌این‌ترتیب، زمانی‌که افراد گرسنه واژهٔ CAKE را سریع‌تر تشخیص می‌دهند، به این دلیل نیست که تصمیم گرفته‌اند بیشتر روی آن تمرکز کنند. این اتفاق سریع‌تر از آن می‌افتد که آن‌ها بتوانند تصمیمی بگیرند.

کمیابی، در همهٔ اَشکالش، ذهنیتی یکسان ایجاد می‌کند. و این ذهنیت می‌تواند در تبیین بسیاری از رفتارها و پیامدهای حاصل از کمیابی کمک کند. زمانی‌که کمیابی ذهن را تسخیر کند، دقیق‌تر و کارآمدتر می‌شویم. موقعیت‌های بسیاری در زندگی‌های ما وجود دارد که حفظ تمرکز در آن‌ها دشوار است. سر کارمان تعلل می‌کنیم، زیرا حواسمان مدام پرت می‌شود. کالاهای گران‌قیمت را در فروشگاه می‌خریم، چون ذهنمان جای دیگری سیر می‌کند. یک ضرب‌الأجل فوری یا کمبود پول نقد باعث می‌شود تنها روی کار پیش رو تمرکز کنیم

هر چه فقیرتر باشیم، از پسِ خرید چیزهای کمتری بر خواهیم آمد؛ چه آن چیز یک خانه در منطقه‌ای باشد که مدرسه‌ای خوب در آن واقع شده، یا نمک و شکری که برای طعم‌دادن به غذا استفاده می‌کنیم. هر چه سرمان شلوغ‌تر باشد، اوقات فراغت کمتری خواهیم داشت؛ چه این اوقات فراغت صرف تماشای تلویزیون شود چه صرف گردش با خانواده. هر چه مجبور باشیم کالری کمتری مصرف کنیم، غذاهای کمتری را می‌توانیم بچشیم. و همین‌طور موارد دیگری ازاین‌دست. کمترداشتن ناخوشایند است و می‌تواند تأثیراتی روی بهداشت، امنیت یا تحصیل داشته باشد

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب ثروتمندترین مرد بابل با جملات آموزنده موفقیت مالی

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

احساس کمیابی از کجا می‌آید؟ قطعاً محدودیت‌های فیزیکی نقش دارند؛ پولی که در حساب پس‌انداز ماست، بدهی‌ای که به گردن داریم، کاری که باید تکمیل کنیم. اما برداشت ذهنی ما از چیزهای مهم نیز تعیین‌کننده است: برای تکمیل کارمان چه مقدار زمان می‌خواهیم؟ آن خرید چقدر مهم است؟ این‌گونه خواسته‌ها به‌وسیلهٔ فرهنگ، پرورش، و حتی ژنتیک شکل می‌گیرند. اینکه آرزوی چیزی را داشته باشیم هم می‌تواند به فیزیولوژی‌مان مربوط باشد، هم به اینکه همسایه‌مان هم آن چیز را دارد. اینکه چقدر احساس سرما می‌کنیم، نه‌فقط به دمای هوا بلکه به متابولیسم شخصی‌مان بستگی دارد. احساس کمیابی نیز هم به چیزهای موجود بستگی دارد و هم به سلایق شخصی‌مان.

کمیابی در علم اقتصاد همه‌جا پیدا می‌شود. همهٔ ما مقادیر محدودی پول داریم؛ حتی پول‌دارترین افراد هم نمی‌توانند همه چیز را بخرند. اما به نظر ما درحالی‌که کمیابی فیزیکی همه را در بر می‌گیرد، احساس کمیابی این‌طور نیست.

اما کمیابی منطق خودش را دارد، منطقی که بالاتر از همهٔ این نیروها عمل می‌کند. تحلیل این دام‌های کمیابی در کنار هم به این معنی نیست که اَشکال مختلف کمیابی پیامدهایی مشابه دارند. تأثیر ذهنیت کمیابی می‌تواند از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت باشد. برای مثال، با بهره‌گیری از ساختار حافظهٔ انسان می‌توان چیزهای بسیاری را درک کرد، از موارد جزئی گرفته (چرا کلیدمان را جا می‌گذاریم) تا موضوعات مهم (اعتبار ادعای شاهدان عینی) و نمونه‌های تراژیک (شروع آلزایمر). (۲۴) به همین ترتیب، اگرچه منطق کمیابی در حوزه‌های مختلف مشابه است، تأثیرش می‌تواند بسیار متفاوت باشد. این موضوع به‌ویژه زمانی صادق است که سراغ تحلیل مسئلهٔ فقر می‌رویم.

در این میان یک پیامد است که از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است: کمبود پهنای باند کمیابی را تداوم می‌بخشد. اینکه سندهیل و شان در دام افتادند و نتوانستند از آن خارج شوند اتفاقی نبود. کمیابی دامِ مخصوص به خود را ایجاد می‌کند. آنچه گفته شد توضیح بسیار متفاوتی است از اینکه چرا فقرا فقیر باقی می‌مانند، چرا گرفتاران گرفتار می‌مانند، چرا افراد تنها همچنان تنهایند، و اینکه چرا رژیم‌های غذایی معمولاً به شکست می‌انجامند. نظریه‌های موجود برای فهم این مشکلات به فرهنگ، شخصیت، ترجیحات، یا نهادها روی می‌آورند. افراد مقروض چه نگرشی نسبت به پول و اعتبار دارند؟ عادات افرادِ بیش‌ازاندازه گرفتار چیست؟ کدام هنجارهای فرهنگی و ترجیحاتِ از پیش تعیین شده است که انتخاب‌های غذایی افرادِ چاق را مشخص می‌کند؟ نتایج ما نشانگر چیزی به‌مراتب بنیادی‌تر است: بسیاری از این مشکلات را می‌توان با استفاده از ذهنیت کمیابی درک کرد. این به آن معنی نیست که فرهنگ، نیروهای اقتصادی، و شخصیت اهمیتی ندارند. اتفاقاً اهمیت آن‌ها حتمی است. اما کمیابی منطق خودش را دارد، منطقی که بالاتر از همهٔ این نیروها عمل می‌کند.

ما می‌توانیم مستقیماً ظرفیت ذهنی، یا همان چیزی که پهنای باند می‌نامیم، را اندازه بگیریم. می‌توانیم هوش سیّال را اندازه بگیریم، منبعی کلیدی که شیوهٔ پردازش اطلاعات و تصمیم‌گیری ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. می‌توانیم کنترل اجرایی را اندازه بگیریم، منبعی کلیدی که میزان هیجانی بودن رفتار ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. یافته‌های ما نشان می‌دهد که کمیابی باعث می‌شود همهٔ مؤلفه‌های پهنای باند دچار افت شوند؛ کمیابی تیزبینی‌مان را کاهش می‌دهد، افکار نوآورانه‌مان را کمتر می‌کند، و باعث می‌شود کنترل کمتری روی خود داشته باشیم.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب عادت‌ های اتمی جیمز کلیر با متن های کوتاه درباره عادات زندگی

«نقطهٔ میانیِ کار آن‌ها نقطهٔ شروع ’برداشتن گامی بزرگ در جهت پیشرفت‘ است، درست همان وقتی که گروه به مهلت باقی‌مانده و کاری که تا آنجا انجام داده فکر می‌کند. (در آن لحظه) آن‌ها وارد … فاز کار با یکدیگر می‌شوند و ناگهان انرژی زیادی برای تکمیل کارشان به دست می‌آورند». افراد گروه اختلاف‌ها را نادیده می‌گیرند، روی جزئیات اساسی تمرکز می‌کنند، و همهٔ چیزهای دیگر را کنار می‌گذارند. تقریباً همیشه نیمهٔ دوم جلسات پیشرفت محسوس‌تری را به همراه دارد.

جلسه‌ها تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند، بااین‌حال همگی از یک جهت مشابه‌اند. همهٔ آن‌ها در ابتدا نامتمرکزند، بحث‌ها انتزاعی و حاشیه‌ای است، گفت‌وگوها به هر سمتی می‌رود و معمولاً دور از موضوع مورد نظر است. نکات ساده به شکلی مطوّل بیان می‌شوند. انواع و اقسام مخالفت‌ها ابراز می‌شود ولی خبری از راه‌حل نیست. زمان صرف جزئیات نامربوط می‌شود. اما نیمی از جلسه که می‌گذرد شرایط تغییر می‌کند. آن‌طور که گرسیک می‌گوید در اینجا با یک اصلاح میان‌مسیری روبه‌رو می‌شویم. گروه متوجه می‌شود که زمان رو به اتمام است و رویهٔ جدی‌تری پیش می‌گیرد. به بیان خود او: «نقطهٔ میانیِ کار آن‌ها نقطهٔ شروع ’برداشتن گامی بزرگ در جهت پیشرفت‘ است، درست همان وقتی که گروه به مهلت باقی‌مانده و کاری که تا آنجا انجام داده فکر می‌کند. (در آن لحظه) آن‌ها وارد … فاز کار با یکدیگر می‌شوند و ناگهان انرژی زیادی برای تکمیل کارشان به دست می‌آورند».

برطبق نظریهٔ ما، زمانی‌که کمیابی ذهن را تسخیر می‌کند، توجه ما را روی استفادهٔ هر چه مؤثرتر از چیزهایی که داریم متمرکز می‌کند. این به آن معنی است که اگرچه که کمیابی ممکن است پیامدهایی منفی به دنبال داشته باشد، منافعی نیز در بر دارد.

تصور کنید دارید روی ارائه‌ای کار می‌کنید که باید آن را به یک جلسه برسانید. در روزهای منتهی به آن جلسه سخت کار می‌کنید ولی همچنان دودل هستید. ایده‌های خوبی دارید ولی برای کنار هم قراردادنشان باید تصمیماتی دشوار بگیرید. بااین‌حال زمانی‌که ضرب‌الأجل سر برسد، دیگر وقتی برای این‌پاوآن‌پا کردن وجود نخواهد داشت. کمیابی افراد را مجبور به انتخاب می‌کند. اندیشه‌های انتزاعی ملموس می‌شوند. برای رسیدن به محصول نهایی، هرچند هم که خلاق باشید، بدون آن هُلِ آخر به نتیجه‌ای نخواهید رسید.

وقتی زمان کوتاه باشد، استفادهٔ بیشتری از آن خواهید کرد، چه این استفاده مربوط به کار باشد چه مربوط به لذت. ما نام این پدیده را پاداش تمرکز می‌گذاریم: نتیجهٔ مثبت تسخیر ذهن توسط کمیابی.

مطلب مشابه: بخش‌هایی از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ و جنت اس

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

جملاتی ناب و مهم از این کتاب

فروشندگان در آخرین (هفته‌های روزهای) یک دورهٔ فروش بیشتر کار می‌کنند. (۸) در مطالعه‌ای که خودمان انجام دادیم، به این نتیجه رسیدیم که کارکنانی که وظیفهٔ ورود داده‌ها را بر عهده دارند با نزدیک‌ترشدن به روز دریافت حقوق بیشتر کار می‌کنند.

تأثیر کمیابی زمان در حوزه‌های متفاوتی مورد بررسی قرار گرفته است. در آزمایش‌های بازاریابی در مقیاس بزرگ، برای بعضی مشتریان یک نوع ایمیل و برای بعضی دیگر ایمیلی متفاوت فرستاده می‌شد. یکی از این ایمیل‌ها حاوی کوپن تخفیفی با تاریخ انقضا بود، و ایمیل دیگر همان کوپن را بدون تاریخ انقضا ارائه می‌داد. اگرچه کوپن‌های بدون تاریخ زمان بیشتری برای استفاده دارند، کمتر از کوپن‌های تاریخ‌دار استفاده می‌شوند. کوپن‌ها بدون کمیابیِ زمان توجهی به خود جلب نمی‌کنند و ممکن است به فراموشی سپرده شوند.

تغییر در برداشت دانش‌آموزان از میزان کمیابی شیوهٔ مدیریت زمانِ آن‌ها را دستخوش تغییر کرد. کسانی که حس کرده بودند زمان کمی برایشان باقی مانده سعی می‌کردند بیشترین استفاده را از هر روز ببرند. آن‌ها زمان بیشتری را به فعالیت‌های مختلف اختصاص می‌دادند و سعی می‌کردند از تمام زمان باقی‌مانده‌شان استفاده کنند. میزان رضایت این گروه نیز بیش از گروه دیگر بود، احتمالاً به این دلیل که از آنچه آن فضا در اختیارشان می‌گذاشته بیشتر استفاده می‌کردند.

برای اتمام آن فصل نه چند هفته که فقط چند روز دیگر فرصت باقی مانده. این بار که برای نوشتن پشت میز می‌نشینید، احساس اضطرار می‌کنید. زمانی‌که ایمیل همکارتان به ذهنتان می‌آید به کارتان ادامه می‌دهید و نمی‌گذارید حواستان پرت شود. حتی شاید آن‌قدر متمرکز باشید که ایمیل اصلاً به ذهنتان خطور نکند. ذهنتان درگیر نهار، آزمایش کلسترول، یا بیمهٔ عمر هم نمی‌شود. زمانی‌که با دوستتان مشغول نهار هستید (اگر آن را عقب نینداخته باشید)، برای خوردن قهوه آنجا نخواهید ماند؛ فکر آن فصل و فرصت باقی‌مانده برای تمام‌کردنش تمام مدتی که در رستوران هستید با شماست. با پایان یافتن آن روز این تمرکز نتیجه می‌دهد: موفق می‌شوید بخش زیادی از آن فصل را به پایان ببرید.

مطلب مشابه: جملاتی از کتاب چرا تا به حال کسی این ها را به من نگفته بود؟

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

جذبهٔ کمیابی، که در چند میلی‌ثانیه آغاز می‌شود، به رفتارهایی می‌انجامد که در مقیاس‌های زمانی بسیار طولانی‌تر نیز برقرار است. روی‌هم‌رفته، این شرایط نشانگر شیوهٔ تسخیر ذهن از سوی کمیابی است؛ هم در شرایط ناخودآگاه و هم زمانی‌که حساب‌شده‌تر عمل می‌کنیم. اگر دنیل کانمن بود می‌گفت کمیابی ذهن ما را تسخیر می‌کند، چه سریع بیندیشیم و چه آهسته.

پاداش تمرکز (افزایش کارایی در زمان روبه‌روشدن با یک ضرب‌الأجل یا دقت بیشتر افرادی که بلوبری کمتری دارند) برآمده از سازوکاری اساسی است: کمیابی ذهن را تسخیر می‌کند. واژهٔ تسخیر در اینجا بسیار حیاتی است: این اتفاق به‌شکل ناگزیر و خارج از کنترل می‌افتد. کمیابی باعث می‌شود کاری را انجام دهیم که اگر دست خودمان بود به این سادگی انجامش نمی‌دادیم.

نه‌فقط کمیابیِ زمان، که هر نوع کمیابی به پاداش تمرکز می‌انجامد. همهٔ ما در تجربیات روزمرهٔ زندگی شاهد این نکته بوده‌ایم. زمانی‌که خمیردندان رو به اتمام است، با توجه و وسواس بیشتری آن را مصرف می‌کنیم. اگر یک جعبه شکلات گران‌قیمت داشته باشیم، شکلات‌های آخری را آرام‌تر و با لذت بیشتری می‌خوریم. روزهای آخر مسافرت سعی می‌کنیم به هر جایی که باقی مانده سر بزنیم و بیشترین استفاده را از زمان باقی‌مانده ببریم. وقتی برای نوشتن با محدودیت تعداد واژه روبه‌رو باشیم، در انتخاب کلمات دقت بیشتری می‌کنیم و برخلاف انتظارمان بهتر می‌نویسیم.

بازداری هم دلیل منافع کمیابی است (پاداش تمرکز) و هم علت هزینه‌هایش. بازداری از مزاحمت‌ها باعث می‌شود بتوانید تمرکز کنید. در مثالی که قبل‌تر زدیم، چرا وجود یک ضرب‌الأجل باعث می‌شود بسیار کاراتر عمل کنیم؟ زیرا حواسمان کمتر پرت می‌شود.

این کار ساده را انجام دهید: هر قدر می‌توانید چیزهای سفیدرنگ را فهرست کنید. امتحان کنید و ببینید چند مورد سفیدرنگ می‌نویسید. برای ساده‌ترکردنِ کار چند تای اول را خودمان به شما می‌گوییم. یک دقیقه وقت بگذارید و ببینید چه چیزهای سفیدرنگِ دیگری را می‌توانید نام ببرید. چند مورد نوشتید؟ آیا این کار از آنچه فکرش را می‌کردید دشوارتر بود؟ پژوهش‌ها نشان می‌دهند که یک راه برای ساده‌ترکردن این کار وجود دارد: مثال‌هایی از قبیل «شیر» و «برف» به شما داده نشود.

تمرکز جنبهٔ مثبتِ قضیه است: کمیابی باعث می‌شود روی چیزی تمرکز کنیم که در حال حاضر از همه چیز مهم‌تر به نظر می‌رسد. تونل‌زنی این‌طور نیست: کمیابی باعث می‌شود تونل بزنیم و از دیگر چیزهای احتمالاً مهم‌تر غافل شویم.

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

یکی دیگر از نمودهای تونل‌زنی تصمیم به چندوظیفگی است. ممکن است درحالی‌که «گوشمان به تلفن است» ایمیلمان را چک کنیم، یا چند تا ایمیل را حین خوردنِ شام بفرستیم. این کار باعث صرفه‌جویی در زمان می‌شود، اما بی‌هزینه نیست: متوجه‌نشدن نکته‌ای در تماس تلفنی یا سر میز نهار، یا نوشتن یک ایمیل بی‌دقت و نامناسب. این هزینه‌ها موقع رانندگی می‌تواند وحشتناک باشد. زمانی‌که از راننده‌ای صحبت می‌کنیم که به چندوظیفگی مشغول است، معمولاً راننده‌ای به ذهنمان می‌آید که مشغول صحبت با موبایل است. حقیقت این است که مطالعات نشان داده که صحبت با تلفن همراه در هنگام رانندگی می‌تواند خطرناک‌تر از رانندگی با سطح الکل بیش از حد مجاز باشد.

زمانی‌که از فقرا پرسیده می‌شود که چرا بیمه ندارند، معمولاً پاسخ می‌دهند که از پسِ هزینه‌اش برنمی‌آیند. این پاسخ از آن جهت عجیب است که می‌توان عکس این موضوع را متصور بود: اتفاقاً آن‌ها از پسِ هزینهٔ بیمه نشدن برنمی‌آیند. در اینجا بیمه قربانی تونل‌زنی می‌شود. به نظر کشاورزی که درگیر یافتن پول کافی برای تأمین غذا و دیگر نیازهای اولیهٔ این هفته است، تهدید بارش باران کم یا هزینه‌های پزشکیِ سه ماه دیگر به نظر انتزاعی می‌آید و کاملاً خارج از تونل قرار می‌گیرد. بیمه به هیچ کدام از نیازهایی که الان ذهن او را تحت فشار قرار داده (مثل غذا، اجاره و هزینهٔ مدرسه) ربطی ندارد. برعکس، هزینهٔ بیمه تأمین این نیازها را دشوارتر می‌کند، درواقع این هزینه محدودیت دیگری است که بر بودجه‌ای وارد می‌شود که همین الان هم به اندازهٔ کافی محدود است.

یا افزایش کسورات فکر خوبی است؟ برای کسی که از نظر بودجه در تنگناست پاسخ به این سؤال آسان نخواهد بود. بله، درست است که این کار باعث پس‌انداز پول می‌شود، اما هزینه‌هایی را هم در پی دارد. در این شرایط مقداری پول پس‌انداز می‌کنیم، اما با ریسک پرداخت هزینهٔ بیشتر در صورت تصادف احتمالی روبه‌رو هستیم. انتخاب منطقی در حوزهٔ کسورات سبک‌سنگین کردن چنین ملاحظاتی است. اما درون تونل تنها یک ملاحظه است که برجسته‌تر می‌شود: نیاز امروز به پس‌انداز بیشتر. افزایش کسورات (درست مثل کاهش قهوه‌خوری یا رفتن به سینما) باعث افزایش پس‌انداز فعلی شده و کاملاً داخل تونل قرار می‌گیرد. مسائل دیگر (مثل چگونگی پرداخت هزینهٔ تعمیر ماشین در هنگام خرابی) خارج از تونل جا می‌گیرند. این می‌تواند باعث شود که افراد نه‌تنها کسورات را افزایش دهند، بلکه به‌کلی از خیر بیمه بگذرند

کمیابی ذهن ما را تسخیر می‌کند، چه سریع بیندیشیم و چه آهسته.

زمانی‌که به گذشته بر می‌گردیم و به نحوهٔ صرف زمان و پولمان در شرایط کمیابی نگاه می‌کنیم، ناراحتی‌مان حتمی است.

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

شاید فردِ پرکار و گرفتاری را ببینیم که از بچه‌هایش غافل شده و نتیجه‌گیری کنیم که توجه او به بچه‌هایش کمتر از توجهش به کارش است. اما این نتیجه‌گیری ممکن است اشتباه باشد، درست مثل این نتیجه‌گیری که کشاورزان بیمه‌نشده توجهی به ازبین‌رفتن محصولاتشان به‌خاطر بی‌آبی ندارند. آن فردِ گرفتار ممکن است دچار تونل‌زنی شده باشد. شاید او ارزش زیادی برای وقت‌گذرانی با بچه‌هایش قائل باشد، اما پروژه‌ای که همهٔ وقتش را برای تمام‌شدنش گذاشته باعث شده این ارزش بیرون تونل قرار بگیرد. شاید او بعدها که به گذشته‌اش نگاه کند از اینکه زمان بیشتری را با بچه‌هایش نگذرانده حسرت بخورد، حسرتی واقعی و از اعماق وجود. این احساسات ناخوشایند را می‌توان برای هر کسی که دچار تونل‌زنی شود پیش‌بینی کرد.

بسیاری از کسب‌وکارهای کوچک در دوران بحران مرتکب اشتباهِ کاهش شدید بودجهٔ بازاریابی یا نابودکردنِ آن به‌طور کامل می‌شوند. واقعیت این است که دوران بحران دقیقاً زمانی است که کسب‌وکار کوچک شما بیش از همیشه نیاز به بازاریابی دارد. مصرف‌کننده‌ها به‌شدت به‌دنبال تغییر در تصمیمات خریدشان هستند و شما باید با مطرح‌کردن نام خود آن‌ها را در جهت انتخاب محصولات و خدماتتان هدایت کنید. پس بازاریابی را کنار نگذارید. بلکه اگر برایتان ممکن است، فعالیت‌های بازاریابی‌تان را افزایش دهید.

غذاخوردن هنگام رانندگی کمی در زمان شما صرفه‌جویی می‌کند، اما با ریسک کثیف‌کردن رویهٔ صندلی‌ها، تصادف‌کردن و چاق‌شدن روبه‌رو می‌شوید: افراد وقتی حواسشان پرت باشد کالریِ بیشتری مصرف می‌کنند.

مطالعات نشان داده که صحبت با تلفن همراه در هنگام رانندگی می‌تواند خطرناک‌تر از رانندگی با سطح الکل بیش از حد مجاز باشد. (۳۱) یا شاید تصویر راننده‌ای به ذهنمان بیاید که مشغول خوردن ساندویچ است. مطالعات نشان می‌دهد که غذاخوردن در هنگام رانندگی نیز می‌تواند به همان اندازه خطرناک باشد

حالا فرض کنید که در دفتری آرام و دل‌نشین مشغول کارید: نه خبری از حواس‌پرتی هست و نه قطاری رد می‌شود. باوجوداین ذهنتان درگیر وام مسکن و این حقیقت است که پروژه‌های آزادکاری نایاب شده است. هزینهٔ زندگی شما و همسرتان به اندازهٔ زندگی دونفری است که تمام‌وقت کار می‌کنند، درحالی‌که شما تمام‌وقت کار می‌کنید و کار همسرتان پاره‌وقت است. پشت میز می‌نشینید تا روی کارتان متمرکز شوید. چیزی نمی‌گذرد که ذهنتان پرواز می‌کند. باید ماشین دوممان را بفروشیم؟ یا شاید باید یک وام دیگر بگیریم؟ آن اتاق دیگر آرام نیست. نادیده‌گرفتن این قطارهای پرسروصدای ذهنی به اندازهٔ قطارهای واقعی دشوار است. تعداد این قطارها بسیار بیشتر است و هر لحظه امکان دارد یکی از آن‌ها به ایستگاه ذهن برسد

بریده‌هایی از کتاب فقر احمق می کند

ششمی‌هایی که سمت ریل راه‌آهن قرار داشتند، یک سالِ کامل عقب‌تر از هم‌پایه‌ای‌هایشان بودند که در قسمت آرام‌تر درس می‌خواندند. زمانی‌که شهرداری، به‌واسطهٔ این مطالعه، اقدام به نصب عایق‌های صدا در آنجا کرد، شواهدی به دست آمد که این موضوع را بیش‌ازپیش تأیید می‌کرد. پژوهشگران دریافتند که این کار باعث ازبین‌رفتن تفاوت شده بود: حالا دانش‌آموزانِ هر دو سمتِ مدرسه عملکردی مشابه داشتند. مجموعهٔ عظیمی از مطالعات متعاقب نشان داد که سروصدا می‌تواند به تمرکز و عملکرد افراد آسیب بزند. شاید تأثیر منفیِ سروصدا برایتان دور از انتظار نبوده، اما احتمالاً اندازهٔ این تأثیر (یک سال تحصیلی کامل در پایهٔ ششم) غافلگیرتان کرده باشد.

اینکه یک مدیر مدام گوش‌به‌زنگ باشد و همیشه هزینه‌ها را پایین نگه دارد نیازمند تلاش شناختی زیادی است. باید با تأمین‌کنندگان با جدیت مذاکره کند و هزینه‌ها را خط‌به‌خط دنبال کند تا ببیند هر کدام ضروری هستند یا نه. این نوع تمرکز در شرایط کمیابی ساده‌تر به دست می‌آید و در شرایط فراوانی دشوارتر. حتی شرکت‌های خصوصی، که مدیران پول خودشان را خرج می‌کنند، زمانی‌که پول بلااستفادهٔ فراوانی داشته باشند، رفتارشان در جهت «فربگی» خواهد بود.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو