متن خیره شدن احساسی و جملات نگاه عمیق عاشقانه عشق

منبع: روزانه

5

1402/5/7

11:29


در این مطلب متن خیره شدن احساسی، جملات نگاه عمیق عاشقانه و دلنوشته درباره نگاه به عشق را ارائه کرده ایم. جملات نگاه عاشقانه گاهی باید یڪ سیلی محڪم از روزگار بخوریمتا حواسمان جمع شود…تا خیلی بیخودی ها را ڪنار بگذاریم وخیلی با ارزش ها را جدی بگیریم……گاهی نہ چترِ بالایِ سرمان را می بینیمنہ […]

در این مطلب متن خیره شدن احساسی، جملات نگاه عمیق عاشقانه و دلنوشته درباره نگاه به عشق را ارائه کرده ایم.

جملات نگاه عاشقانه

متن خیره شدن احساسی و جملات نگاه عمیق عاشقانه عشق

گاهی باید یڪ سیلی محڪم از روزگار بخوریم
تا حواسمان جمع شود…
تا خیلی بیخودی ها را ڪنار بگذاریم و
خیلی با ارزش ها را جدی بگیریم……
گاهی نہ چترِ بالایِ سرمان را می بینیم
نہ دستی ڪہ چتر را نگاه داشتہ……
فقط بہ افق هایِ دور خیره مانده ایم و
بہ آدمھایی فڪر می ڪنیم
…ڪہ حتیٰ یادشان نیست
………ما وجود داریم…

…گاهی تا سنگی زیر پایمان نباشد و
زمین نخوریم
با احتیاط قدم برداشتن را
یاد نمی گیریم………
…خیلی چیزها تقصیرِ روزگار نیست
تقصیرِ سر بہ هواییِ…

زلف درازی نیست:
دام دل من؛
چشمانم،
خیره،
به احساس نهفته در نگاهی است…
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس ….

مطلب مشابه: شعر نگاه و برگزیده اشعار با موضوع نگاه

مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از انکه بگویم چه شده‌
در خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم …

متن خیره شدن احساسی و جملات نگاه عمیق عاشقانه عشق

متن خیره شدن احساسی

آسمان خیره به ژرفای نگاهم شده ای
باز بر بیکسی خویش گواهم شده ای
گوییا باز غمی در نظرت آمده است
که چنین تیره تر از بخت سیاهم شده ای
آه! میدانم و میدانم و میدانم, آه
ز چه دردیست که هم نغمه آهم شده ای
باز یاران همه رفتند و تو تنها ماندی ؟
آسمان باز چرا چشم به راهم شده ای؟…

در چشم هایت خیره بودم، غرقِ لبخند

اما زنی در عمق جانم گریه می کرد

رفتم… ولی از سایه ام می شد بفهمی

چشمم، لبم، دستم، دهانم گریه می کرد……

هنگامی که به چشمانت خیره می شوم…
مصمم تر می شوم؛
عشق، پیچیدگی ندارد…
فقط، اندکی دوست داشتن می خواهد…!
عاشقانه…

مطلب مشابه: جملات درباره نگاه عاشقانه (جملات و اشعار در مورد چشم و نگاه زیبا)

متن خیره شدن احساسی و جملات نگاه عمیق عاشقانه عشق

دلنوشته نگاه عشق و یار

باز هم محو تماشا شده ام
سر و پا خیره به رویِ مهتاب
شاید اینبار تو را من دیدم …
شاید از دور
شاید در خواب !!…

که از پشت چشمهایم
جهان را نمی فهمد
مثل مرده ای که از لای تابوت
به بیرون ترین شکل
خیره مانده است
و شاید می داند که هیچ مرده ای
تابوت بر دوش نمی گیرد
اینجا شبها خیلی طولانی است
گویی تمام فرداها سقط می شوند
این آخرین باراست که پلک می زنم
اگرچه یک نفر باید بماند
خدا را حفظ کند ..!

جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست…

مطلب مشابه: شعر در مورد چشم زیبا + مجموعه شعر کوتاه و بلند در مورد چشم زیبای یار

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو