بریده‌هایی از کتاب نیمه تاریک وجود دبی فورد در باب روانشناسی و خودشناسی

منبع: روزانه

2

1402/9/13

11:43


دبی فورد روانشناس و نویسنده معروف حوزه خودشناسی است که در کشور ایران نیز آثار او همیشه پُر فروش بوده‌اند. یکی از بهترین کتاب‌های دبی فورد، کتاب نیمه تاریک وجود …

دبی فورد روانشناس و نویسنده معروف حوزه خودشناسی است که در کشور ایران نیز آثار او همیشه پُر فروش بوده‌اند. یکی از بهترین کتاب‌های دبی فورد، کتاب نیمه تاریک وجود است. اگر شما موفق نشده‌اید این کتاب را بخوانید و همچنین وقت این کار را ندارید در ادامه متن همراه سایت روزانه باشید، چرا که ما بخش‌‌های مهم این کتاب را آماده کرده و در ادامه قرار داده‌ایم.

بریده‌هایی از کتاب نیمه تاریک وجود دبی فورد در باب روانشناسی و خودشناسی

این کتاب درباره چیست؟

کتاب نیمه تاریک وجود به قلم دبی فورد برای نخستین بار در سال ۱۹۹۸ منتشر و در سال ۲۰۱۱ بازبینی و چاپ مجدد شده است. این کتاب از جمله کتب مهم حوزه‌ی خودیاری و توسعه‌ی فردی است که به بررسی سایه‌ی افراد می‌پردازد. به عقیده‌ی کارل یونگ، روان‌شناس و محقق نامی حوزه‌ی روان، «سایه» شامل همه‌ی ویژگی‌های شخصیتی است که سعی در پنهان‌کردن و یا نفی آن داریم. «سایه» آن بخش‌های تاریک وجود ما را در بر دارد که فکر می‌کنیم از نظر خودمان و یا دیگران قابل‌پذیرش نیست و به دلیل ترس، جهل، خجالت و یا نبود عشق طرد شده‌ است.

دبی فورد در این کتاب بیان می‌کند به جای پنهان‌کردن سایه‌ها و سرکوب آن‌ها، لازم است بخش‌هایی را که از روبه‌روشدن با آن‌ها هراسانیم ببینیم و بپذیریم که این جنبه‌ها نیز به ما تعلق دارند. به عقیده‌ی دبی فورد تنها پس از اینکه با سایه‌های خود آشتی کنیم، زندگیمان به سان کرمی از پیله‌ی خود بیرون می‌آید و به پروانه‌ای دلچسب و زیبا تبدیل می‌شود و در این صورت است که می‌توانیم به آن زندگی که آرزوی آن را داریم دست یابیم.

این تفکرات دبی فورد پشتوانه‌ی عمیقی در نظرات کارل یونگ دارد. کارل یونگ نیز معتقد بوده است که یکپارچه‌شدن با سایه تاثیری بنیادی در بازشناسی عمیق‌تر زندگی معنوی ما برایمان به همراه دارد.

به نظر دبی فورد بسیاری از ما از نگاه‌کردن به درونمان هراس داریم و این ترس و هراس باعث شده است که دیوارهای بلندی بنا کنیم تا دیگر خود درونمان را به یاد نیاوریم. کتاب نیمه تاریک وجود به کمک ما می‌آید تا این دیوارها را فرو بریزیم و بتوانیم به آن کسی که هستیم بدون هراس نگاه کنیم و خود درونمان را بشناسیم. چراکه به گفته‌ی یونگ «شخص با تجسم اشکال نورانی به روشنایی دست نمی‌یابد، بلکه با آگاه شدن به تاریکی به روشنایی می‌رسد.» دبی فورد در نگارش کتاب نیمه تاریک وجود تحت تاثیر سخنان و نظریات مختلف کارل یونگ بوده است.

بریده‌هایی از این کتاب

در ادامه متن، بریده‌هایی از این کتاب جذاب را برای شما عزیزان آماده کرده‌ایم تا به صورت خلاصه به متن اصلی کتاب دسترسی داشته باشید.

سایه‌، چهره‌های‌ گوناگونی‌ دارد: ترسو، زیاده‌خواه‌، خشمگین‌، کینه‌توز، پلید، خودخواه‌، فریبکار، تنبل‌، سلطه‌جو، متخاصم‌، زشت‌، نالایق‌، بی‌ارزش‌، ناتوان‌، عیبجو، موشکاف‌…. این‌ فهرست‌ را پایانی‌ نیست‌. نیمۀ‌ تاریک‌ وجود ما مخزنی‌ برای‌ همۀ‌ جنبه‌های‌ ناپذیرفتنی‌مان‌ است‌؛ همۀ‌ آنچه‌ که‌ موجب‌ شرمندگی‌ ماست‌ و وانمود می‌کنیم‌ نیستیم‌؛ چهره‌هایی‌ که‌ نمی‌خواهیم‌ به‌ دیگران‌ و خودمان‌ نشان‌ دهیم‌. یکایک‌ ویژگی‌هایی‌ که‌ در خود نفی‌ می‌کنیم‌، از آن‌ها بدمان‌ می‌آید و یا در برابرشان‌ مقاومت‌ می‌کنیم‌، در ما جان‌ می‌گیرند و از احساس‌ ارزشمند بودنمان‌ می‌کاهند. هنگام‌ رویارویی‌ با نیمۀ‌ تاریک‌ وجود خود نخستین‌ تمایلی‌ که‌ در ما ایجاد می‌شود آن‌ است‌ که‌ رویمان‌ را برگردانیم‌ و سپس‌ سعی‌ می‌کنیم‌ با آن‌ ویژگی‌ وارد معامله‌ شویم‌ تا ما را رها کند. بسیاری‌ از ما وقت‌ و پول‌ فراوانی‌ صرف‌ کرده‌ایم‌ تا با خود رو به‌ رو شویم‌، اما از این‌ دو مرحله‌ فراتر

یونگ‌ می‌گوید: «من‌ ترجیح‌ می‌دهم‌ کامل‌ باشم‌ تا خوب‌!»

باور می‌کنیم‌ که‌ فقط‌ جسم‌ و روان‌ هستیم‌ و حتی‌ پس‌ از آن‌ که‌ بارها و بارها در روابط‌، مشاغل‌، رژیم‌های‌ غذایی‌ و رؤیاهایمان‌ شکست‌ خوردیم‌، باز هم‌ پیام‌های‌ درونی‌ هشداردهنده‌ را سرکوب‌ می‌کنیم‌ و به‌ خود می‌گوییم‌: «اشکالی‌ ندارد، اوضاع‌ بهتر خواهد شد.»

بریده‌هایی از این کتاب

با پذیرش‌ هر ویژگی‌ در خود، دیگر با افراد دارای‌ آن‌ ویژگی‌ اتصالی‌ نخواهیم‌ کرد. در این‌ حالت‌ آن‌ها آزاد می‌شوند تا ما را حس‌ و تجربه‌ کنند و ما نیز آزاد می‌شویم‌ تا آن‌ها را حس‌ و تجربه‌ کنیم‌.

یکایک‌ ما باید بدانیم‌ که‌ با انجام‌ کارهای‌ لازم‌ برای‌ روشن‌ شدن‌ گذشته‌ و پذیرش‌ درد و رنج‌، هدایای‌ بی‌همتایی‌ را کشف‌ می‌کنیم‌ که‌ همچون‌ طلا در تاریکی‌ نهفته‌ هستند.

حکمتی‌ باستانی‌ می‌گوید: «جهان‌ برای‌ خردمندان‌ به‌ منزلۀ‌ آموزگار و برای‌ نادانان‌ همچون‌ دشمن‌ است‌.»

تمامی‌ رویدادهای‌ منفی‌ زندگی‌ گشایشی‌ در بر دارند. برخی‌ از ما برمی‌گزینیم‌، با این‌ توهم‌ زندگی‌ کنیم‌ که‌ در پس‌ رویدادهای‌ شرّ هیچ‌ خیری‌ وجود ندارد، در حالی‌ که‌ هر درد و رنجی‌ هدفی‌ در بردارد.

به‌ مرور زمان‌ آن‌ صدای‌ درونی‌ که‌ پیوسته‌ همه‌ چیز و همه‌ کس‌ را پیش‌داوری‌ می‌کرد، آرام‌ گرفت‌. همۀ عمر آرزو داشتم‌ ذهنم‌ آرام‌ گیرد و اکنون‌ می‌دیدم‌ که‌ این‌ کار شدنی‌ست‌.

به‌ عنوان‌ مثال‌، کافی‌ نیست‌ بگوییم‌: «می‌دانم‌ سلطه‌جو هستم‌.» باید درک‌ کنیم‌ که‌ ویژگی‌ سلطه‌جویی‌ چه‌ درس‌ و موهبتی‌ برای‌ ما دارد و آن‌ را به‌ دیدۀ‌ مهر و احترام‌ بنگریم‌. ما گمان‌ می‌کنیم‌ هرچه‌ الهی‌ست‌، باید بی‌نقص‌ باشد. این‌ تصور نه‌ تنها اشتباه‌ است‌، بلکه‌ درست‌ خلاف‌ آن‌ واقعیت‌ دارد: الهی‌ بودن‌، یعنی‌ کامل‌ بودن‌ و کامل‌ بودن‌، یعنی‌ همه‌ چیز بودن‌؛ مثبت‌ و منفی‌، نیک‌ و بد، مقدس‌ و پلید!

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال گرا نباشیم استفان گایز با متن های آموزنده

بریده‌هایی از این کتاب

ما آنچنان‌ از طرد شدن‌ می‌ترسیم‌ که‌ ارزشمندترین‌ موهبت‌های‌ خود را می‌فروشیم‌ تا مقبول‌ واقع‌ شویم‌.

جامعۀ‌ ما این‌ توهم‌ را گسترش‌ می‌دهد که‌ همۀ‌ خوبی‌های‌ زندگی‌ فقط‌ از آن‌ افرادی‌ست‌ که‌ هیچ‌گونه‌ کاستی‌ نداشته‌ باشند، اما کم‌کم‌ بسیاری‌ از ما متوجه‌ می‌شویم‌ که‌ کوشش‌ برای‌ بی‌نقص‌ بودن‌ بهای‌ گزافی‌ در بردارد. سرمشق‌ قرار دادن‌ «انسان‌ بی‌نقص‌» می‌تواند به‌ تحلیل‌ نیروی‌ جسمانی‌، ذهنی‌، احساسی‌ و معنوی‌ ما منجر شود.

با مقاومت‌ نمودن‌ در برابر «زرنگی‌» در واقع‌ آن‌ را در وجودم‌ حبس‌ کرده‌ بودم‌، اما به‌ محض‌ آن‌ که‌ آن‌ را پذیرفتم‌ و به‌ ارزشش‌ پی‌ بردم‌ و دیواری‌ را که‌ کشیده‌ بودم‌، فرو ریختم‌، این‌ مشکل‌ حل‌ شد. از آن‌ پس‌ زرنگی‌، بخشی‌ طبیعی‌ و مفید از شخصیت‌ من‌ شد.

اگر به‌ این‌ جنبه‌ام‌ اجازۀ‌ وجود می‌دادم‌، دیگر ناخواسته‌ خود را نشان‌ نمی‌داد. از این‌ پس‌ می‌توانستم‌ از آن‌ بهره‌مند شوم‌، نه‌ آن‌ که‌ مورد بهره‌برداری‌ آن‌ قرار گیرم‌.

فقط‌ آن‌ هنگام‌ که‌ عمیق‌ترین‌ خواستۀ خود را برآورده‌ سازیم‌، به‌ رضایت‌ دایمی‌ می‌رسیم‌. چه‌ چیز رضایت‌ و تعادل‌ را به‌ زندگی‌ شما می‌آورد؟ در این‌ زندگی‌ چه‌ کسی‌ هستید و می‌خواهید چه‌ هدیه‌ای‌ به‌ این‌ جهان‌ عرضه‌ نمایید؟ بیش‌تر ما فقط‌ نگاهی‌ کوتاه‌ و گذرا به‌ آنچه‌ روح‌ ما آرزو دارد در این‌ زندگی‌ ابراز کند، انداخته‌ایم‌ و انتخاب‌ کرده‌ایم‌ که‌ به‌ رسالت‌ خود بی‌توجه‌ باشیم‌. بعضی‌ از ما هنوز منتظر و امیدوار هستیم‌ و دعا می‌کنیم‌ که‌ فرصتی‌ به‌ دست‌ آوریم‌ تا هدایای‌ بی‌همتای‌ خود را ابراز نماییم‌. ما درک‌ نمی‌کنیم‌ که‌ تنها لحظۀ موجود، هم‌اکنون‌ است‌.

برای‌ دوست‌داشتن‌ خود باید مشتاق‌ باشیم‌ و اجازه‌ دهیم‌ نور وجودمان‌ بدرخشد. باید هر روز تمامی‌ کارهای‌ خوبی‌ را که‌ کرده‌ایم‌، در نظر بگیریم‌ و از خود سپاسگزار باشیم‌. باید به‌ زندگی‌مان‌ توجه‌ کنیم‌ و پیشرفت‌های‌ خود را تحسین‌ نماییم‌. هنگامی‌ که‌ اجازه‌ دهیم‌ نورمان‌ درخشان‌ باشد، به‌ سایرین‌ نشان‌ می‌دهیم‌ که‌ اشکالی‌ ندارد آن‌ها نیز بدرخشند.

مطلب مشابه: بریده‌هایی از کتاب درباره معنی زندگی ویل دوران با متن های عمیق و با معنی

بریده‌هایی از این کتاب

ما از عظمت‌ خود هراس‌ داریم‌، زیرا باورهای‌ بنیادینِ ما را به‌ مخاطره‌ می‌اندازد و هر آنچه‌ را که‌ به‌ ما گفته‌ شده‌ است‌، رد می‌کند. برخی‌ از ما به‌ موهبت‌های‌ بسیاری‌ در خود پی‌ برده‌ایم‌ و برخی‌ دیگر فقط‌ به‌ چند هدیه‌ در وجودمان‌ آگاه‌ هستیم‌، اما به‌ ندرت‌ با کسی‌ رو به رو شده‌ام‌ که‌ با درخشش‌ کامل‌ نورش‌ راحت‌ باشد. هر کس‌ ویژگی‌های‌ مثبتی‌ دارد که‌ پذیرفتن‌ آن‌ها را مشکل‌ می‌یابد. از آنجا که‌ به‌ بیش‌تر ما گفته‌ شده‌ است‌ که‌ مغرور و از خودراضی‌ نباشیم‌، برخی‌ از ارزشمندترین‌ هدایایمان‌ را دفن‌ کرده‌ایم‌ و همین‌ ویژگی‌ها، سایۀ‌ نورانی‌ ما را تشکیل‌ می‌دهند. ما سایۀ‌ نورانی‌ خود را همراه‌ با سایۀ‌ تاریکمان‌ در انبانی‌ می‌ریزیم‌ و با خود حمل‌ می‌کنیم‌.

ما نمی‌توانیم‌ چیزی‌ را درک‌ کنیم‌، یا ببینیم‌ و خود، آن‌ نباشیم‌. ما نمی‌توانیم‌ صفتی‌ را که‌ در خود نداریم‌، در دیگری‌ تشخیص‌ دهیم‌. اگر از شجاعت‌ کسی‌ به‌ وجد می‌آیید، به‌ دلیل‌ آن‌ است‌ که‌ در وجودتان‌ ویژگی‌ شجاعت‌ را دارید و اگر گمان‌ می‌کنید کسی‌ خودخواه‌ است‌، مطمئن‌ باشید شما هم‌ می‌توانید همان‌ اندازه‌ خودخواهی‌ نشان‌ دهید

«احساس‌ عشق‌ کامل‌ به‌ رنگ‌ سفید شبیه‌ است‌. بسیاری‌ گمان‌ می‌کنند که‌ سفید به‌ معنای‌ بی‌رنگی‌ست‌، در حالی‌ که‌ سفید تمامی‌ رنگ‌ها را در بردارد. سفید از ترکیب‌ همۀ‌ رنگ‌ها ایجاد می‌شود. به‌ همین‌ ترتیب‌، عشق‌ نیز فقدان‌ احساساتی‌ از قبیل‌ تنفر، خشم‌، شهوت‌، حسادت‌ و پنهانکاری‌ نیست‌، بلکه‌ حاصل‌جمع‌ تمامی‌ احساس‌هاست‌؛ حاصل‌جمع‌ هر آنچه‌ که‌ هست‌.»

اگر ما خشم‌ را در خود انکار کنیم‌ یا از آن‌ ناراحت‌ باشیم‌، افراد تندخو را به‌ زندگی‌مان‌ جلب‌ می‌نماییم‌. احساس‌ خشم‌ سرکوب‌ شدۀ‌ ما موجب‌ می‌شود تندخویی‌ اطرافیانمان‌ را ببینیم‌، زیرا از آنجا که‌ دربارۀ‌ احساسات‌ درونی‌ به‌ خودمان‌ دروغ‌ می‌گوییم‌، تنها راه‌ پی‌ بردن‌ به‌ این‌ احساسات‌ مشاهدۀ‌ آن‌ها در دیگران‌ است‌. هنگامی‌ که‌ سایرین‌ احساسات‌ پنهان‌ ما را منعکس‌ می‌کنند، این‌ امکان‌ را می‌یابیم‌ که‌ احساسات‌ مطرود خود را شناسایی‌ کنیم‌ و بازپس‌ بگیریم‌.

هر یک‌ از ما جهان‌ کوچکی‌ست‌ که‌ جهان‌ بزرگ‌ را در بردارد و آن‌ را منعکس‌ می‌کند.

ما باید خود را برای‌ انسان‌ بودن‌ و کاستی‌ داشتن‌ ببخشیم‌، زیرا هنگامی‌ که‌ خود را مورد قضاوت‌ قرار می‌دهیم‌، خود به‌ خود نسبت‌ به‌ دیگران‌ نیز پیش‌داوری‌ روا می‌داریم‌ و آنچه‌ به‌ دیگران‌ می‌کنیم‌، به‌ خود نیز می‌کنیم‌

هرگاه‌ احساس‌ یا میلی‌ را سرکوب‌ می‌کنیم‌، قطب‌ مخالف‌ آن‌ را نیز سرکوب‌ می‌نماییم‌. با نفی‌ زشتی‌های‌ خود، از زیبایی‌هایمان‌ می‌کاهیم‌، با نفی‌ ترس‌ خود، از شجاعتمان‌ کم‌ می‌کنیم‌ و با نفی‌ حرص‌ و آز خود، بخشندگی‌مان‌ را کاهش‌ می‌دهیم‌

مطلب مشابه: بریده هایی از کتاب قانون جذب راندا برن؛ متن های ناب انگیزه بخش زندگی از این کتاب

بریده‌هایی از این کتاب

جملاتی از نیمه تاریک وجود

با انگشت‌ به‌ کسی‌ اشاره‌ کنید، می‌بینید که‌ یک‌ انگشت‌ شما متوجه‌ آن‌ شخص‌ است‌، اما سه‌ انگشت‌ دیگر، خودتان‌ را نشانه‌ رفته‌اند. این‌ یادآوری خوبی‌ست‌ تا بدانیم‌، هرگاه‌ دیگری‌ را سرزنش‌ می‌کنیم‌، در واقع‌ آن‌ ویژگی‌ را در خود نفی‌ می‌کنیم‌.

ما همگی‌ آرزو داریم‌ الوهیت‌ خود را شکوفا کنیم‌، اما فراموش‌ کرده‌ایم‌ که‌ هر بذری‌ برای‌ رشد و نمو نیاز به‌ خاک‌ حاصلخیز دارد. آن‌ خاک‌ حاصلخیز و مکان‌ مناسب‌، درون‌ ما و در سایۀ‌ ما قرار دارد. باید این‌ مکان‌ را بپذیریم‌، دوست‌ بداریم‌ و به‌ آن‌ توجه‌ کنیم‌ تا گل‌های‌ وجودمان‌ شکوفا شوند.

برای‌ بیرون‌ آوردن‌ روشنایی‌ باید به‌ درون‌ تاریکی‌ رفت‌. هرگاه‌ احساس‌ یا میلی‌ را سرکوب‌ می‌کنیم‌، قطب‌ مخالف‌ آن‌ را نیز سرکوب‌ می‌نماییم‌. با نفی‌ زشتی‌های‌ خود، از زیبایی‌هایمان‌ می‌کاهیم‌، با نفی‌ ترس‌ خود، از شجاعتمان‌ کم‌ می‌کنیم‌ و با نفی‌ حرص‌ و آز خود، بخشندگی‌مان‌ را کاهش‌ می‌دهیم‌.

مولانا جلال‌الدین‌ رومی‌ می‌گوید: عاشقِ کل‌ است‌ و خود کل‌ است‌ او عاشقِ خویش‌ است‌ و عشقِ خویش‌ جو

ما فریبکاران‌ متبحری‌ می‌شویم‌ و خود و دیگران‌ را می‌فریبیم‌ و در این‌ رفتار چنان‌ خبره‌ می‌شویم‌ که‌ واقعاً فراموش‌ می‌کنیم‌ وجود اصلی‌مان‌ در پس‌ نقاب‌ پنهان‌ شده‌ است‌.

۱- به‌ مدت‌ یک‌ هفته‌ هرچه‌ دربارۀ‌ دیگران‌ پیش‌داوری‌ می‌کنید، مورد مشاهده‌ قرار دهید. هر گاه‌ از رفتار شخص‌ دیگری‌ می‌رنجید، آن‌ ویژگی‌ او را که‌ از همه‌ بیش‌تر شما را ناراحت‌ می‌کند، بنویسید. نظر خود را در مورد نزدیکانتان‌ – دوستان‌، افراد خانواده‌ و همکاران‌ – بنویسید. این‌ فهرست‌ نخستین‌ گام‌ در راه‌ کشف‌ جنبه‌های‌ پنهان‌ شماست‌. هنگامی‌ که‌ روند مالک‌ شدن‌ سایۀ‌ خود را آغاز کنید، به‌ این‌ فهرست‌ رجوع‌ خواهید کرد.

مطلب مشابه: بریده از کتاب تکنیک‌های تسلط بر ذهن آنتونی رابینز با جملات درباره مدیریت ذهن

بریده‌هایی از این کتاب

این‌ کتاب‌ را به‌ دقت‌ بخوانید. ابتدا آن‌ را بخوانید و باز هم‌ بخوانید. سپس‌ برای‌ بار سوم‌ بخوانید و تمرین‌های‌ آن‌ را انجام‌ دهید. آیا جرأت‌ این‌ کار را دارید؟

«آنچه‌ رشد نکند، از بین‌ می‌رود.»

جیمز بالدوین تحلیلگر فلسفۀ‌ یونگ‌ می‌گوید: «شخص‌ فقط‌ می‌تواند آن‌ جنبه‌هایی‌ را در دیگران‌ بپذیرد که‌ در خود می‌پذیرد.»

نیچه می‌گوید: «ما در رویدادهای‌ زندگی‌ خود نقشی‌ نداریم‌، اما در این‌ که‌ چگونه‌ آن‌ها را تعبیر کنیم‌، مؤثر هستیم‌.»

«کوه‌، کوه‌ را می‌جوید، آب‌، گودال‌ را.»

دیپاک‌ چوپرا می‌گوید: «هر خواسته‌ای‌، راه‌ و روش‌ برآورده‌ شدن‌ خود را در بردارد.»

آزادی‌، یعنی‌ این‌ که‌ انسان‌ بتواند در هر لحظه‌ از زندگی‌ هر چه‌ بخواهد، باشد. اگر مجبور هستید به‌ شیوۀ‌ خاصی‌ رفتار کنید تا آنچه‌ که‌ دوست‌ ندارید، نباشید، در دام‌ افتاده‌اید.

تا متوجه‌ نشویم‌ که‌ همگی‌ با هم‌ برابر هستیم‌، هیچ‌کدام‌ آزاد نخواهیم‌ شد!

مطلب مشابه: بخش‌هایی از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جفری یانگ و جنت اس

بریده‌هایی از این کتاب

گاندی‌ گفته‌ است‌: «من‌ کوچک‌ترین‌ تردیدی‌ ندارم‌ که‌ هر زن‌ و مردی‌ می‌تواند به‌ همۀ دستاوردهای‌ من‌ نایل‌ آید، به‌ شرط‌ آن‌ که‌ به‌ همان‌ اندازه‌ تلاش‌ کند و همان‌ امید و ایمان‌ را در خود پرورش‌ دهد. ایمانی‌ که‌ به‌ حرکت‌ در نیاید، چه‌ ارزشی‌ دارد؟»

آنان‌ این‌ گونه‌ تربیت‌ شده‌اند که‌ خود را در رتبۀ‌ آخر قرار دهند، چون‌ آدم‌های‌ «خوب‌» چنین‌ می‌کنند. و دشوارترین‌ کار برای‌ چنین‌ کسانی‌ این‌ است‌ که‌ خود را از این‌ شیوۀ‌ تربیتی‌ آزاد نمایند و به‌ وجود حقیقی‌ خود پی‌ ببرند. آن‌ها سزاوار عشق‌، بخشایش‌، همدردی‌ و همدلی‌ خود هستند. آن‌ها سزاوار این‌ هستند که‌ بتوانند خشم‌ و خودخواهی‌هایشان‌ را ابراز کنند.

معمولاً دشوارترین‌ واژه‌ها در رابطه‌ با رویدادهایی‌ست‌ که‌ گمان‌ می‌کنیم‌ در آن‌ به‌ ما ظلم‌ شده‌ است‌. منیت‌ ما مقاومت‌ می‌کند و نمی‌خواهد آن‌ جنبه‌ها را بپذیریم‌، زیرا در این‌ صورت‌ دیگر نمی‌توانیم‌ سایرین‌ را برای‌ مشکلات‌ زندگی‌ خود مقصر بدانیم‌. بیش‌تر ما وقت‌ فراوانی‌ را صرف‌ کرده‌ایم‌ تا از افرادی‌ که‌ به‌ ما ظلم‌ کرده‌اند کینه‌ به‌ دل‌ بگیریم‌. یک‌ بار اپرا وینفری‌ در سخنانش‌ گفت‌: «زخم‌های‌ خود را به‌ حکمت‌ تبدیل‌ کنید!» به‌ جای‌ حفظ‌ رنجش‌ها از آن‌ها یاد بگیرید. ببیند از این‌ زخم‌ها چه‌ سودی‌ برده‌اید؟ آن‌ها شما را به‌ کدام‌ سو هدایت‌ کرده‌اند؟ اکنون‌ چه‌ کسی‌ در زندگی‌ شما وجود دارد که‌ اگر فلان‌ تجربۀ‌ بد را نداشتید، در زندگی‌تان‌ نبود؟ چگونه‌ نگهداری‌ و حفظ‌ رنجش‌ها مانع‌ برآورده‌ شدن‌ آرزوهایتان‌ است‌؟ هنگامی‌ که‌ از زخم‌های‌ خود برای‌ رشد و یادگیری‌ یاری‌ می‌گیرید، دیگر لازم‌ نیست‌ همچنان‌ مظلوم‌ باقی‌ بمانید. به‌ کسی‌ که‌ شما را آزار داده‌ است‌ نگاه‌ کنید، ببینید چه‌ جنبه‌ای‌ در آن‌ شخص‌ وجود دارد که‌ با شما اتصالی‌ می‌کند. هنگامی‌ که‌ آن‌ ویژگی‌ها را در خود پیدا کنید، دیگر تحت‌ تأثیر آن‌ فرد قرار نخواهید گرفت‌ و با او اتصالی‌ نخواهید کرد.

برای‌ بی‌نقص‌ بودن‌ تلاش‌ نکنید، زیرا آرزوی‌ بی‌عیب‌ و نقص‌ بودن‌ عامل‌ ایجاد این‌ دیوارهاست‌. تلاش‌ کنید تا یکپارچه‌ شوید و روشنایی‌ و تاریکی‌ را کنار هم‌ بپذیرید و یکسان‌ بینگارید. همان‌گونه‌ که‌ هر چیزی‌ یک‌ نیمۀ‌ روشن‌ و یک‌ نیمۀ‌ تاریک‌ دارد

خداوند در کتاب‌ «گفتگو با خدا» نوشتۀ‌ نیل‌ دونالد والش‌ می‌گوید: «احساس‌ عشق‌ کامل‌ به‌ رنگ‌ سفید شبیه‌ است‌. بسیاری‌ گمان‌ می‌کنند که‌ سفید به‌ معنای‌ بی‌رنگی‌ست‌، در حالی‌ که‌ سفید تمامی‌ رنگ‌ها را در بردارد. سفید از ترکیب‌ همۀ‌ رنگ‌ها ایجاد می‌شود. به‌ همین‌ ترتیب‌، عشق‌ نیز فقدان‌ احساساتی‌ از قبیل‌ تنفر، خشم‌، شهوت‌، حسادت‌ و پنهانکاری‌ نیست‌، بلکه‌ حاصل‌جمع‌ تمامی‌ احساس‌هاست‌؛ حاصل‌جمع‌ هر آنچه‌ که‌ هست‌.»

اگر از دیدگاه‌ یک‌ چکش‌ به‌ دنیا بنگریم‌، همه‌ چیز شبیه‌ به‌ میخ‌ به‌ نظر می‌رسد، اما اگر از چکش‌ به‌ پیچ‌ تبدیل‌ شویم‌، همه‌ چیز همچون‌ مهره‌ خواهد بود. همواره‌ برداشت‌ ما تحت‌ تأثیر آن‌ است‌ که‌ خود را چگونه‌ می‌بینیم‌؛ چه‌ چیز را خوب‌ یا بد، درست‌ یا غلط‌ می‌دانیم‌ و چه‌ چیز را دوست‌ داریم‌ و یا دوست‌ نداریم‌. اگر عینک‌ خود را از موقعیت‌ «من‌ در جهان‌ هستم‌» به‌ «من‌ جهان‌ هستم‌» تغییر دهید، درک‌ خواهید کرد نه‌ تنها اشکالی‌ ندارد که‌ همه‌ چیز باشید، بلکه‌ ضروری‌ست‌.

اما دیگر رسالت‌ من‌ بی‌عیب‌ و نقص‌ بودن‌ نیست‌. اکنون‌ رسالت‌ من‌ یکپارچه‌ و کامل‌ بودن‌ است‌، یعنی‌ هم‌زمان‌ کامل‌ و ناقص‌ بودن‌! اکنون‌ رسالت‌ من‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ وجود درونم‌ گوش‌ فرا دهم‌ و تا آنجا که‌ می‌توانم‌ به‌ طور کامل‌ زندگی‌ کنم‌. اکنون‌ رسالت‌ من‌ آن‌ است‌، تا آنجا که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ انسان‌ برایم‌ امکان‌ دارد خود را دوست‌ بدارم‌، زیرا می‌دانم‌ فقط‌ در این‌ صورت‌ می‌توانم‌ شما را نیز دوست‌ بدارم‌.

مطلب مشابه: جملاتی از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل با جملات الهام بخش

بریده‌هایی از این کتاب

متن های روان شناسی عمیق

این‌ کتاب‌ شما را راهنمایی‌ می‌کند تا توان‌، خلاقیت‌، استعداد و رؤیاهای‌ خود را دوباره‌ در اختیار بگیرید و شما را یاری‌ می‌دهد تا خود و دیگران‌ را بپذیرید و در نتیجه‌ رابطۀ‌ شما را با جهان‌ برای‌ همیشه‌ دگرگون‌ می‌سازد.

جیمز هیل‌من در کتاب‌ «رمز روح» ‌ می‌نویسد: «شخصیتی‌ که‌ شما با آن‌ زاده‌ شدید، به‌ شما عطا شده‌ است‌. همان‌ گونه‌ که‌ در افسانه‌ها آمده‌ است‌، فرشته‌های‌ نگهبان‌، این‌ هدیه‌ را به‌ مناسبت‌ تولدتان‌ به‌ شما می‌دهند.» کشف‌ هدیه‌ای‌ که‌ با آن‌ زاده‌ شده‌اید، یعنی‌ پی‌ بردن‌ به‌ هدف‌ و مقصود زندگی‌، یک‌ روند است‌ و نیاز به‌ زمان‌ و ریختن‌ لایه‌های‌ منیتی‌ دارد. این‌ لایه‌ها موهبت‌ اصلی‌ و حقیقی‌ شما، یعنی‌ نقش‌ بی‌همتایتان‌ را پوشانده‌اند. هر کدام‌ از ما رسالتی‌ داریم‌. شما موهبتی‌ دارید که‌ هیچ‌کس‌ در این‌ سیاره‌ ندارد

یکی‌ از عمده‌ترین‌ مشکلات‌ عصر اطلاعات‌، بیماری‌ «من‌ می‌دانم‌» است‌.

ماریان‌ ویلیامسون در کتاب‌ «بازگشتی‌ به‌ عشق» ‌ می‌گوید: «عمیق‌ترین‌ ترس‌ ما از آن‌ نیست‌ که‌ ناتوان‌ هستیم‌، بلکه‌ از آن‌ است‌ که‌ بیش‌ از حد توانمند هستیم‌. این‌ تاریکی ما نیست‌ که‌ ما را بیش‌ از همه‌ می‌ترساند، بلکه‌ روشنایی‌ ماست‌. ما از خود می‌پرسیم‌: «مگر من‌ که‌ هستم‌ که‌ باهوش‌، جذاب‌، بااستعداد و فوق‌العاده‌ باشم‌؟» در واقع‌ شما که‌ هستید که‌ چنین‌ نباشید؟ شما فرزند خداوند هستید. خود را حقیر شمردن‌ کمکی‌ به‌ جهان‌ نمی‌کند. این‌ تفکر که‌ با کوچک‌ کردن‌ خود به‌ سایرین‌ احساس‌ امنیت‌ می‌دهید، به‌ هیچ‌ وجه‌ خردمندانه‌ نیست‌. شما به‌ دنیا آمده‌اید تا شکوه‌ و جلال‌ خداوندی‌ را که‌ درون‌ شماست‌، متجلی‌ نمایید.

نمی‌توان‌ فقط‌ به‌ آن‌ بخش‌هایی‌ از زندگی‌ نگاه‌ کرد که‌ ظاهراً دچار اشکال‌ است‌. بهتر است‌ همۀ‌ موارد فریب‌ دادن‌ خود را پیدا کنیم‌. یکی‌ از زمینه‌هایی‌ که‌ در برخورد با آن‌ بیش‌تر با موارد پنهان‌ مواجه‌ می‌شوم‌، در رابطه‌ با افرادی‌ست‌ که‌ به‌ شدت‌ سعی‌ می‌کنند تا از لحاظی‌ نقطۀ‌ مقابل‌ پدر یا مادرشان‌ باشند. برای‌ نمونه‌، شاید اگر مادری‌ سخت‌گیر داشته‌اید، بخواهید شخص‌ ملایمی‌ باشید. اگر در خانواده‌ای‌ تهیدست‌ بزرگ‌ شده‌اید، شور و شوق‌ شدیدی‌ برای‌ ثروتمند شدن‌ داشته‌ باشید. اگر پدر و مادرتان‌ سلطه‌جو بوده‌اند، سعی‌ کنید منفعل‌ باشید و نسبت‌ به‌ رفتار دیگران‌ بیش‌ از اندازه‌ شکیبایی‌ نشان‌ دهید. اگر پدرتان‌ خیانتکار بوده‌ است‌، شما بسیار وفادار شوید، یا اگر پدر و مادرتان‌ تنبل‌ بوده‌اند، شما معتاد به‌ کار باشید. می‌توانم‌ موارد بسیاری‌ از این‌ گونه‌ را برشمارم‌، اما نکتۀ‌ اصلی‌ این‌ است‌ که‌ بیش‌تر اوقات‌ رفتاری‌ که‌ بر مبنای‌ واکنش‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادرمان‌ از ما سر می‌زند، فقط‌ در ظاهر متفاوت‌ است‌.

«در هر قطره‌، اقیانوسی‌ نهفته‌ است‌ و در هر سلول‌، شعور کل‌ بدن‌ جا دارد.» هنگامی‌ که‌ عظمت‌ این‌ گفته‌ را درک‌ کنیم‌، می‌توانیم‌ به‌ بی‌کرانگی‌ خود پی‌ببریم‌. زن‌ و مرد از این‌ منظر مساوی‌ آفریده‌ شده‌اند که‌ هر دو از تمامی‌ ویژگی‌های‌ بشری‌ برخوردار هستند.

اگر خواهان‌ یکپارچگی‌ وجود خود هستید، اگر از قطعه‌، قطعه‌ و پاره‌ پاره‌ بودن‌ جانتان‌ رنج‌ می‌برید، از تاریکی‌های‌ درون‌ پروا مکنید! تاریکی‌ همیشه‌ جایگاه‌ پلیدی‌ها و زشتی‌ها نیست‌.

بخشایش‌، مهم‌ترین‌ گام‌ در راه‌ عشق‌ ورزیدن‌ به‌ خود است‌. ما باید خودمان‌ را با چشمان‌ معصوم‌ یک‌ کودک‌ بنگریم‌ و خلاف‌ها و شک‌ و دودلی‌های‌ خود را با عشق‌ و مهربانی‌ پذیرا شویم‌. باید پیش‌داوری‌های‌ سخت‌گیرانه‌ را کنار بگذاریم‌ و با اشتباهاتی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ایم‌، کنار بیاییم‌. ما باید بدانیم‌ که‌ ارزشِ بخشیده‌ شدن‌ را داریم‌. بخشایش‌، موهبتی‌ الهی‌ست‌ که‌ به‌ ما می‌آموزد اشتباه‌ کردن‌، بخشی‌ از انسان‌ بودن‌ است‌. بخشایش‌ از قلب‌ برمی‌خیزد، نه‌ از منیت‌. بخشایش‌، یک‌ انتخاب‌ است‌. هر لحظه‌ می‌توانیم‌ پیش‌داوری‌ها و آزردگی‌هایمان‌ را کنار گذاشته‌، برگزینیم‌ که‌ خود و دیگران‌ را ببخشیم‌. هنگامی‌ که‌ تمامی‌ فرافکنی‌هایمان‌ را بازپس‌ گیریم‌ و موهبت‌هایمان‌ را بیابیم‌، می‌توانیم‌ نسبت‌ به‌ خود مهر و عطوفت‌ داشته‌ باشیم‌. آنگاه‌ برای‌ ما طبیعی‌ست‌ که‌ نسبت‌ به‌ افرادی‌ که‌ دوست‌ نداریم‌ نیز مهر و عطوفت‌ بورزیم‌. هنگامی‌ که‌ آنچه‌ را از سوی‌ دیگران‌ در مورد ما انجام‌ شده‌ در خود ببینیم‌، می‌توانیم‌ مسؤولیت‌ آنچه‌ را بین‌ ما و آن‌ها می‌گذرد، بپذیریم‌.

مطلب مشابه: جملاتی از کتاب دنیای سوفی اثر یوستین گردر با متن هایی درباره فلسفه

بریده‌هایی از این کتاب

ما باید تمامی‌ جهان‌ را در خود جا دهیم‌. باید همۀ جنبه‌های‌ خود را درک‌ کنیم‌ و دوست‌ بداریم‌ تا بتوانیم‌ انسانی‌ تمام‌ و کمال‌ باشیم‌. ذهن‌ کیهانی‌ به‌ ذهن‌ انسانی‌ شبیه‌ است‌. بیش‌تر ما نگرش‌ محدودی‌ از انسان‌ بودن‌ خود داریم‌. هنگامی‌ که‌ بگذاریم‌ انسان‌ بودن‌ ما، جهانی‌ بودن‌ ما را پذیرا گردد، به‌ سادگی‌ می‌توانیم‌ هر چه‌ بخواهیم‌، بشویم‌.

نفرت‌ فقط‌ هنگامی‌ قدرت‌ پیدا می‌کند که‌ سرکوب‌ یا نفی‌ شود.

پایان‌ دادن‌ به‌ پنهان‌ شدن‌ از خود و در نتیجه‌ پنهان‌ شدن‌ از دیگران‌. جامعۀ‌ ما این‌ توهم‌ را گسترش‌ می‌دهد که‌ همۀ‌ خوبی‌های‌ زندگی‌ فقط‌ از آن‌ افرادی‌ست‌ که‌ هیچ‌گونه‌ کاستی‌ نداشته‌ باشند، اما کم‌کم‌ بسیاری‌ از ما متوجه‌ می‌شویم‌ که‌ کوشش‌ برای‌ بی‌نقص‌ بودن‌ بهای‌ گزافی‌ در بردارد. سرمشق‌ قرار دادن‌ «انسان‌ بی‌نقص‌» می‌تواند به‌ تحلیل‌ نیروی‌ جسمانی‌، ذهنی‌، احساسی‌ و معنوی‌ ما منجر شود.

بسیاری‌ از ما زمانی‌ طولانی‌ در پی‌ نور گشته‌ایم‌، اما هر بار با تاریکی‌ بیش‌تری‌ رو به رو شده‌ایم‌. یونگ‌ می‌گوید: «شخص‌، با تجسم‌ اشکال‌ نورانی‌ به‌ روشنایی‌ دست‌ نمی‌یابد، بلکه‌ با آگاه‌ شدن‌ به‌ تاریکی‌ به‌ روشنایی‌ می‌رسد.»

«این‌ رویداد برای‌ من‌ روی‌ داد، زیرا به‌ درسی‌ نیاز داشتم‌. این‌ هم‌ بخشی‌ از سفرم‌ است‌»

لحظه‌ای‌ بیندیش‌ که‌ برای‌ پنهان‌ کردن‌ موردی‌ از خودت‌ و دیگران‌ چه‌ مقدار انرژی‌ صرف‌ می‌کنی‌. میوه‌ای‌، مثلاً یک‌ گریپ‌فروت‌ را بردار و تمام‌ روز آن‌ را در دستت‌ نگه‌ دار. اما نگذار چشمت‌ به‌ گریپ‌فروت‌ بیفتد و دقت‌ کن‌ تا هنگامی‌ که‌ با کسی‌ رو به رو می‌شوی‌، میوه‌ را از چشم‌ او نیز پنهان‌ کنی‌. پس‌ از چند ساعت‌ ببین‌ چه‌ مقدار انرژی‌ از دست‌ داده‌ای‌. بدن‌های‌ ما هر روز همین‌ کار را انجام‌ می‌دهند. البته‌ تفاوت‌ در این‌ است‌ که‌ آن‌ها فقط‌ با یک‌ میوه‌ سرو کار ندارند، بلکه‌ باید برای‌ همۀ‌ آن‌ میوه‌هایی‌ که‌ سعی‌ داریم‌ از خود و دیگران‌ پنهان‌ کنیم‌، فکری‌ بکنند. آن‌ هنگام‌ که‌ بگذارید حقایق‌ شما آشکار شوند، آزاد خواهید شد. آنگاه‌ می‌توانید تمامی‌ آن‌ انرژی‌ اضافی‌ را در جهت‌ رشد و تکامل‌ و در راه‌ رسیدن‌ به‌ والاترین‌ هدف‌های‌ خود به‌ کار ببندید. هر چه‌ بیش‌تر رازهای‌ نهفته‌ داشته‌ باشیم‌، بیمارتر هستیم‌، زیرا این‌ رازها نمی‌گذارند خود اصلی‌مان‌ باشیم‌. هنگامی‌ که‌ با خود آشتی‌ کنیم‌، هستی‌ نیز در همان‌ سطح‌ آرامش‌ را به‌ ما بازمی‌گرداند و هنگامی‌ که‌ با خود هماهنگ‌ باشیم‌، با همه‌ هماهنگ‌ خواهیم‌ بود.

باید درون‌ کاختان‌ بروید و درها را یکی‌ یکی‌ باز کنید. باید جهان‌ درونتان‌ را جست‌وجو نمایید و آنچه‌ را که‌ طرد کرده‌اید، بازپس‌ بگیرید. فقط‌ در حضور کل‌ وجودتان‌ است‌ که‌ می‌توانید شکوه‌ و جلال‌ خود را درک‌ کنید و از تمامیت‌ و بی‌همتایی‌ زندگی‌تان‌ لذت‌ ببرید.

مطلب مشابه: جملاتی از کتاب مغازه خودکشی از ژان توله با متن هایی درباره مرگ و امید

بریده‌هایی از این کتاب

هریک‌ از ما همۀ‌ ویژگی‌های‌ انسانی‌ را داریم‌. چیزی‌ وجود ندارد که‌ ما ببینیم‌ و یا درک‌ کنیم‌ و خود، آن‌ نباشیم‌. هدف‌ نهایی‌ سفر ما همین‌ است‌ که‌ به‌ این‌ یکپارچگی‌ بازگردیم‌. بدبینی‌ و خوش‌بینی‌، الهی‌ و اهریمنی‌ بودن‌، بی‌باکی‌ و ترس‌، همگی‌ ویژگی‌های‌ خفته‌ در درون‌ ما هستند. اگر این‌ ویژگی‌ها را شناسایی‌ نکنیم‌ و با روانمان‌ درنیامیزیم‌، خود آن‌ها دست‌ به‌ کار می‌شوند. بسیاری‌ از ما از هر دو بخش‌ تاریک‌ و روشن‌ وجودمان‌ هراس‌ داریم‌. بسیاری‌ از ما می‌ترسیم‌ به‌ درون‌ خود بنگریم‌ و این‌ ترس‌، ما را وادار کرده‌ است‌ چنان‌ دیوارهای‌ قطوری‌ بنا کنیم‌ که‌ دیگر به‌ یاد نمی‌آوریم‌، در اصل‌ چه‌ کسی‌ هستیم‌.

گوته می‌گوید: «اگر بتوانیم‌ آن‌ را تجسم‌ و باور کنیم‌، می‌توانیم‌ به‌ آن‌ دست‌ یابیم‌!»

بیش‌تر افراد عظمت‌ خود را فرافکنی‌ می‌کنند و برای‌ همین‌ است‌ که‌ هنرپیشه‌ها و ورزشکاران‌ مشهور این‌ کشور این‌ همه‌ درآمد دارند. به‌ آن‌ها پول‌ می‌دهیم‌ تا قهرمان‌ ما باشند

سفید از ترکیب‌ همۀ‌ رنگ‌ها ایجاد می‌شود. به‌ همین‌ ترتیب‌، عشق‌ نیز فقدان‌ احساساتی‌ از قبیل‌ تنفر، خشم‌، شهوت‌، حسادت‌ و پنهانکاری‌ نیست‌، بلکه‌ حاصل‌جمع‌ تمامی‌ احساس‌هاست‌؛ حاصل‌جمع‌ هر آنچه‌ که‌ هست‌.» عشق‌، فراگیر است‌. عشق‌، گسترۀ‌ کامل‌ احساسات‌ انسانی‌ را پذیراست‌، حتی‌ احساساتی‌ که‌ پنهان‌ می‌کنیم‌ و یا از آن‌ها می‌ترسیم‌. یونگ‌ می‌گوید: «من‌ ترجیح‌ می‌دهم‌ کامل‌ باشم‌ تا خوب‌!»

ما باور می‌کنیم‌ همانی‌ هستیم‌ که‌ در آینه‌ می‌بینیم‌. باور می‌کنیم‌ که‌ فقط‌ جسم‌ و روان‌ هستیم‌ و حتی‌ پس‌ از آن‌ که‌ بارها و بارها در روابط‌، مشاغل‌، رژیم‌های‌ غذایی‌ و رؤیاهایمان‌ شکست‌ خوردیم‌، باز هم‌ پیام‌های‌ درونی‌ هشداردهنده‌ را سرکوب‌ می‌کنیم‌ و به‌ خود می‌گوییم‌: «اشکالی‌ ندارد، اوضاع‌ بهتر خواهد شد.» ما بر چشمانمان‌، چشم‌بند می‌گذاریم‌ و در گوش‌هایمان‌ پنبه‌ فرومی‌کنیم‌ تا آن‌ افسانه‌های‌ درونی‌ را که‌ آفریده‌ایم‌، زنده‌ نگاه‌ داریم

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو