شعر رودخانه؛ متن زیبا و اشعار کوتاه و بلند احساسی در وصف رودخانه

شعر رودخانه؛ متن زیبا و اشعار کوتاه و بلند احساسی در وصف رودخانه


منبع: روزانه

1

1402/12/3

14:48


ما امروز در سایت ادبی و هنری روزانه شعر و متن زیبا درباره رودخانه را برای شما عزیزان قرار داده‌ایم. پس اگر به دنبال یک کپشن مناسب برای عکس‌های خود …

ما امروز در سایت ادبی و هنری روزانه شعر و متن زیبا درباره رودخانه را برای شما عزیزان قرار داده‌ایم. پس اگر به دنبال یک کپشن مناسب برای عکس‌های خود هستید که موضوع رودخانه را پوشش دهد و یا حتی علاقه‌مند به رودخانه هستید؛ در ادامه همراه سایت بزرگ روزانه باشید.

شعر رودخانه؛ متن زیبا و اشعار کوتاه و بلند احساسی در وصف رودخانه

شعر درباره رودخانه

در کنار رودخانه می پلکد

سنگ پشت پیر.

روز، روز آفتابی است.

صحنه ی آییش گرم است.

سنگ پشت پیر در دامان گرم آفتابش می لمد، آسوده می خوابد

در کنار

رودخانه.

در کنار رودخانه من فقط هستم

خسته ی درد تمنا،

چشم در راه آفتابم را.

چشم من اما

لحظه ای او را نمی یابد.

آفتاب من

روی پوشیده است از من در میان آبهای دور.

آفتابی گشته بر من هر چه از هر جا

از درنگ من،

یا شتاب من،

آفتابی نیست تنها آفتاب من

در کنار رودخانه.

من قطره ام نشانی من رودخانه ها

مأوای آسمانی من رودخانه ها

سرکش چو موج ها متواضع چو آبشار

پیچیده در معانی من رودخانه ها

تر می کنند چشم غزل را به نام خویش

هنگام شعرخوانی من رود خانه ها

کف می زنند بر لب دریا ترانه خوان

در جشن میهمانی من رودخانه ها

من را به حال خویش رها کرده می روند

همگام با جوانی من رودخانه ها

یک روز تلخ نیز خبر می دهندتان :

از مرگ ناگهانی من رودخانه ها

 رودخانه ها سال به سال پیرتر می شوند

دریاها بزرگ وبزرگ تر

دنیا کوچک وکوچک تر

آن قدر که هیچ ربطی به همدیگر نداریم

آن قدر که فراموش می کنیم

تکرار چند هجای کوتاه وبلند

هیچ رابطه ای را گره نمی زند

حرف

حرف رودخانه ودریا ودنیا است

به رودخانه ها دست می دهم

به دریا پیراهنی از عطر آب

به دنیا فراموشی بزرگی

دریا با من نسبتی دارد

رودخانه ها رگان خشکیده من انند

ودنیا …

مطلب مشابه: اشعار پند آموز فوق العاده زیبا و و مجموعه شعر زیبای آموزنده

شعر درباره رودخانه

رودخانه ای شبیه خودش

شبیه کوهی که

به ماگما رسیده بود/ جاری می شود در خودش

رودخانه ای که

پشت دریا را خالی نکرد

هرچند ذره ذره آب می شد؛

در سرزمینی که / گردن کوچه هایش

از تبر کلفت تر بود

و بتهایی که در آن آذر می تراشیدند

و با نگاههای خیزرانی و اندیشه های سنگی

در هوایی که کرکسی بود،

و

دختری که می دانست گربه راست نمی گوید

شهید می شود

مانند آزادی که در گلوی برج

و من

در فضایی که نبود؛

خالی نمی کند / پشت دریا را

رودخانه ای که / جاری می شود

در شهری که / هر چند سقف نداشت

پشت کردنشان به – خورشیدی که عمود رفته بود-

و اکسیژن باغهای باورشان

با خنجر دی اکسید کربن مثله مثله می شد؛

جاری می شود در زمان

شبیه خودش

رودخانه ای که / پشت دریا را خالی نکرد.

صد برگ خزان

پریدند از روی درخت

و سوار بر مرکب باد،

اوج گرفتند

چو ابر.

پرنده ای ریز

به اندازه انگور سبزبال

فرارفت

به شکار تک برگی

معلق در هوا

و هر دو فرود آمدند،

در گذر پی در پیِ لحظه ها

بازی کنان

بر تخته سنگی سبزگون

در کنار رودخانه زرد.

وزغی به رنگ پگاه

جهید ناگهان بر روی سنگ،

پرنده از ترس

پر کشید

و آرزو به باد سپرد،

چه چه نالانی را

در هوا زد،

از افق ابری دیدگانم پر کشید

و چو ماه

پنهان گشت،

در پشت ابرهای متراکم

و سهمگین سربی فام.

پای راست وزغ

زخمی بود،

برگ را به آب انداخت

و سوار بر برگ زرد

با پای دیگر

پارو میزد

بر روی آبِ رودخانه زرد.

در تلاطم امواج رودخانه زرد،

زردی در زردی تراوید،

از خیرگی چشمهایم را بستم،

دلم برای وزع زخمی

تنگتر شد،

برایش آرزو کردم

با زورق زرینش

در آنسوی رودخانه زرد

با یک پای سالم

لنگر بیاندازد

تا من در آغوش سوسن شرقی

از خواب به بیداری پر بکشم.

ترجمه: از جینی به فارسی

مطلب مشابه: اشعار زندگی زیباست؛ گزیده شعر زیبا درباره زیبایی های زندگی

شعر درباره رودخانه

تنها یک رودخانه بین ما…

در شبی گرم و پر ستاره…

ماه در گوشه ای لم داده بود و می نگریست…

برق چشمانت ماه را به حیرت انداخته بود…

دستم به تو نمی رسید هرزگاهی باد بویی از تو میاورد…

بوی تو بود یا عشق نمی دانم…

صدای جیرجیرکی در جنگل طنین انداز و ضیافت شبانه را مخصوص میکرد…

گویا حیوانات هم در آن شب دست از شکار کشیده بودند و نظاره می کردند…

موهایت که با باد می رقصید و سرخی لبانت در آن شب را هیچگاه ندیدم…

بی طاقت شدی ناگهان بر آب زدی تا در آغوشم آرام بگیری…

آب هم به ما رحمی نکرد…

تو را شتابان از پیش چشمانم محو کرد…

سالها گذشته و امشب دوباره کناره آن رودخانه ایستاده ام…

در شبی مه آلود برفی…

بارها و بارها تو را سر جایت تصورمی کنم…

من میمانم و تصویری که در ذهنم نقش بسته…

کاش هیچ رودخانه ای نبود…

ای رودخانه وحشی

چه زیبا و پرخروشی

جنب و جوش و خروشت

آب می کند شن و دل سنگی

محو شدم در زیبایی و خروشت

در خیال خود می بری مرا

از این خاک غبار آلود

می بری مرا به کوی یار

آنجایی که نباشد رنگ و ریایی

ای رودخانه وحشی

چه زیبا و پرخروشی

از مهر و صفا و لطف تو

سبز شود دشت و دمن

هم پرخروشی و عاشقی

دلت همچون به وسعت دریا

ببین این گل های زیبا را

از صفا و مهر و قدم تو

در این دشت زیبا

به رقص و آواز می آیند

ای رودخانه وحشی

چه زیبا و پرخروشی

به رودخانه عشق

که جاری شدم

گفتم

” به جای درس خط خطی هندسه

” درس عشق به من بده

” که شکل شعله است و ” گلوله ای به سوی سردی و تاریکی

به زورق عشق

تا نشستم

گفتم

” به جای درس منطق

” که شکل مکعب تابوت است

” درس عشق به من بده که

” آبی ست آسمان و

” پروانه را ببین ” بال خدا به شانه خسته دوخته

باور من آفتاب بود

باور تو علف

باور من انتظار بود

باور تو نشستن

به رودخانه عشق

که جاری شدم

کنده نفرت را

با پای موج

به کناره زدم

تا برای همیشه

جاری شوم

مطلب مشابه: شعر زیبا و مفهومی؛ اشعار کوتاه مفهومی سنگین زیبا

متن‌های زیبا درباره رودخانه

متن‌های زیبا درباره رودخانه

بی تفاوت باش و رها ؛

درست مانند دریایی که با پرتاب هیچ

خرده سنگی، متلاطم نمی شود !

درست مانند رودخانه ای که به خاطر هیچ سنگ ریزه ای، تغییر مسیر

نمی دهد !

آدم ها برای پی بردن به عمق دریاچه

سنگ می اَندازند، تو دریا باش و عمیق …

تو رودخانه باش و بی انتها …

بزرگ باش و در پی اثبات خودت

به ذهن های کوچک، نباش !

که برای بعضی ها

همان بهتر که‌ ناشناخته بمانی …

تو رفته ای وُ من هنوز

شعرم را برایت بلند می خوانم

تو رفته ای وُ

مرگ برایم ساده تر‌ست

تا باورِ رفتنت…

و کسی را که

در رودخانه ای خشک غرق شده

هرگز نمی توان نجات داد…

#جواد_محبوبی

بر فرو رفتگی های این سنگ

دست بکش

و قرن ها

عبور رودخانه را حس کن!

سنگ ها

سخت عاشق می شوند

اما فراموش نمی کنند!

#گروس_عبدالملکیان

رودها هرگز برعکس نمیشوند

پس مانند رودخانه زندگی کن

گذشته ات را فراموش کن و روی آینده ات تمرکز کن

همیشه مثبت فکر کن

برای دیدن تو

اگر رودخانه بودم، برمی‌گشتم

اگر کوه بودم، می‌دویدم

اگر باد بودم، می‌ایستادم

اما انسانم

و بارها برای دیدنت

برگشته، دویده، ایستاده ام….

. حسن آذری

همچون رودخانه باش….

روان و رها

وگرنه تبدیل به مرداب خواهی شد

و مرداب هرگز به دریا نمی رسد

روان باش…

بی آغاز و بی پایان…

دریا دور نخواهد بود…..

امروز را آغازی تازه بدان

زندگی رودخانه ایست که مدام به سمت آینده در جریان است.

هیچ قطره ای از آن دو بار از زیر یک پل رد نمی شود.

برخیز و به سمت پیروزی حرکت کن.

اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد،

صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد..

آرامش، رهایی از طوفان نیست!

بلکه آرام زندگی کردن در میان طوفان است…

به همین دلیل : بهشت مکان نیست،

زمانی است که زیبا فکر میکنی… وجهنم هم مکان نیست!

زمانیست که افکارت دنیایت را به آتش کشیده اند….

مطلب مشابه: چند بیت شعر زیبا با مجموعه شعرهای کوتاه بسیار دلنشین زیبا

متن‌های زیبا درباره رودخانه

زندگی رودخانه ایست که مدام به سمت آینده در جریان است.

هیچ قطره ای از آن دو بار از زیر یک پل رد نمی شود.

برخیز و به سمت پیروزی حرکت کن

پل های پشت سرت را خراب نکن !

متعجب خواهی شد

اگر بدانی بارها ناچار خواهی بود از همان رودخانه عبور کنی!!!

چون رود جاری باش

خاموش در شباهنگام

نترس از تاریکی،

اگر در آسمان ستاره ایست

تو نورش را بازتاب

و اگر ابری گذرد از آن بالا

یاد آر که از آب است ابر، همچون رود

پس آنان را نیز با شادمانی بازتاب

در ژرفنای آرام خویش

“به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم میگذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..

زندگی نیست بجز دیدن یار

زندگی نیست بجز عشق،

بجزحرف محبت به كسی،

ورنه هرخارو خسی،

زندگی كرده بسی،

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد

دو سه تا كوچه و پس كوچه و اندازه یك عمر بیابان دارد.

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم …”

در کنار رودخانه دو چیز وجود دارد که هرگز فراموش نمی کنی،

این که لحظه ای که به رودخانه نگاه می کنی، آن لحظه گذشته است،

و اینکه همه چیز در جای دیگری در جریان است.

زندگی مانند رودخانه در گذر است

گذر از مسیرهای هموار

و راه های پر پیچ و خم

و هر انچه را در مسیر خود داشته باشند با خود می برد سعی کن در رودخانه زندگی زیباترین و بهترین نشانه ها را به جا بگذاری

تو را نمی‌توان نوشت

چرا که مثل رودخانه‌ای طولانی در جریانی

و هم‌زمان که آفتاب

بر پاهایت طلوع می‌کند

در سرت غروب کرده‌است.

تو را نمی‌توان نوشت

تو زیبایی

و این هیچ ربطی به زیبایی‌ات ندارد

حرف نمی‌زنی

چرا که می‌دانی

یک پرنده وقتی حرف می‌زند انسان است

متن‌های زیبا درباره رودخانه

مثل اب زلال باش…

زلال که باشی دریای دلت انقدر صاف میشود که پاکی دلت بر همگان اشکار میگردد

و همه برای داشتنت خود را در تو غرق خواهند کرد…

تو یک رودی و باید به دریا برسی و بعد از آن به اقیانوس…

آری میدانم سخت است زیبایی بر سر راهت بسیار است…

اما اندیشه اقیانوس را در سر داشته باش چون هر آنچه زیبایی هست از آنِ اقیانوس است

و هیچ چیز زیباتر از اقیانوس -آن هم از جنس نورش- نیست …

اگر روزی دیدی راه به هیچ کجا نمیتوانی ببری

نظر به سوی آسمان کن و از گرمی خورشید مدد بخواه

شاید راه رسیدن به اقیانوس، پرواز باشد…

راه رسیدن را به تو آموخته اند…

بگذر تا برسی…

بگذر…

فقط بگذر…

قرار دادن دستان خود در رودخانه،

حس کردن آکوردهایی است که

زمین را به هم می‌پیوندد.

” بری لوپز “

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،

اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،

خدا هست.

زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.

زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،

دامان خدا را می جوید .

همه چیز کنار تو لطیف است

پونه‎های لب رودخانه

سنگی که در آب می اندازی

و کلمات بی رحمی که بر زبان می آوری

صدایت

شب آرامی ست

که جنگل را در بر می گیرد

و آخرین شعله های آتش را

در من خاموش می کند…

” مژگان عباسلو “

از تمامی  رودهایی که به چشم دیده ام

رودخانه تویی از سراسر  جاده هایی

که عبور کرده ام جاده تویی

چرا که هیچ رودخانه‌ای از دور غرقم نکرد

چرا که هیچ جاده ندیده ام

نرفته در آفاقش گم شوم.

از تمامی  بال هایی که به دوش برده ام

پر و بالم تویی پیشاپیشم می روی

و من پی  بال ها می دوم

هنگامی که رودخانه از یخ پوشیده‌ است

از خطاهایی بپرس که بدان مرتکب گشته‌ام

از کرده هایی که موسوم به زندگی گشت

و نکرده هایی که در خیال

کاهلانه سر می رسند

برخی به علاج می مانند

برخی چون درد

از عشق و بیزاری بپرس

که فرقش در بدترین حالت چیست

گوشم با تو خواهد بود.

می توانیم چشم انتظار بازگشته

به نظاره ی رودخانه ی خاموش بنشینیم

هر چیزی آنجا پنهان است، می دانیم.

آمدن ها و رفتن ها، از دوردست ها

که پیش از ما خاموشی را در خود جای داده اند.

کلام من است

آنچه بر زبان رودخانه جاری ست.

” ویلیام استفورد “

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو