نقد و بررسی فیلم Inglourious Basterds

نقد و بررسی فیلم Inglourious Basterds


منبع: گیمفا

3

1402/6/23

12:32


فیلم Inglourious Basterds اثری اکشن و جنگی ساخته کارگردان مشهور کوئینتین تارانتینو می‌باشد که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده است. Inglourious Basterds در واقع روایتی خیالی از جنگ جهانی دوم و شیوه پایان آن را روایت می‌کند. روایتی که در آن جنگ به شیوه‌ای جز آنچه در تاریخ خوانده‌ایم پایان یافته و تارانتینو طراح این […]

نقد و بررسی فیلم Inglourious Basterds

فیلم Inglourious Basterds اثری اکشن و جنگی ساخته کارگردان مشهور کوئینتین تارانتینو می‌باشد که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده است.

Inglourious Basterds در واقع روایتی خیالی از جنگ جهانی دوم و شیوه پایان آن را روایت می‌کند. روایتی که در آن جنگ به شیوه‌ای جز آنچه در تاریخ خوانده‌ایم پایان یافته و تارانتینو طراح این قصه خیالی در دل تاریخ می‌باشد.

Inglourious Basterds با مدت زمان دو ساعت و نیمه خود فیلمی تقریبا فیلمی طولانی تلقی می‌شود. این فیلم با تصمیمی درست به صورت پنج فصل یا بخش روایت می‌شود که می‌توان هر کدام از این فصل‌ها را به عنوان داستان‌ها و روایت‌های کوتاهی در نظر گرفت که در نهایت یکدیگر را تکمیل می‌کنند.

انتخاب این شیوه، زهر طولانی بودن را از فیلم گرفته و ذهن مخاطب را به گونه‌ای مشغول می‌کند که متوجه گذر دو ساعت و نیم نشود.

اخیرا برای بار دیگر به تماشای Inglourious Basterds نشستم، حال می‌توانم با اطمینان بگویم که این فیلم با وجود پایان لغزان و نحیف خود، در دسته آثار خوب تارانتینو قرار می‌گیر‌د. در ادامه به دلایل این ادعا و البته برخی نقاط ضعف فیلم اشاره خواهم کرد.

نکته مهم اینکه در این متن سعی داریم تا تنها از جنبه سینمایی به فیلم نگاه کرده و نقدی سیاسی به فیلم نخواهیم داشت و تمام گفته‌های موجود در ادامه متن پایه‌های سینمایی داشته و مبنی بر موافقت یا مخالفت ما با سیاست، نگاه تارانتینو، نوع برخورد با یهودیان و یا نازی‌ها در صنعت سینما نخواهد بود. آن خود بحث مفصل دیگری است.

همانطور که گفته شد فیلم در پنج فصل می‌گذرد که در نهایت به یکدیگر متصل می‌شوند. در واقع تارانتینو سعی دارد تا ابتدا قصه‌های کوچک خود را به سر و سامان نسبی برساند و سپس آن‌ها برای نتیجه به یکدیگر ترکیب کند و بدین شکل از شلوغ شدن فیلمش جلوگیری کند.

اما در این پنج فصل چه اتفاقاتی رخ می‌دهد؟ ما نیز همانند فیلم این اثر را در پنج فصل بررسی می‌کنیم.

هشدار اسپویل!

فصل اول

نمای ابتدایی فیلم یک نمای اکستریم لانگ شات از یک کشاورز و یک کلبه روستایی می‌باشد‌. کلبه‌ای که شاید مهم‌ترین اتفاق یکی از خطوط داستانی فیلم در آن رخ می‌دهد.

فیلم Inglourious Basterds دو روایت موازی کلی دارد. یکی مربوط به تلاش شوشانا برای انتقام است و دیگری تلاش گروه کوچک راین برای نابودی یکی پس از دیگری نازی‌ها. اتفاقات فصل اول در روایت مربوط به شوشانا بسیار مهم هستند.

در این فصل با یکی از شخصیت‌های مهم فیلم آشنا می‌شویم. سرهنگ لاندا که به ماشین یهودکشی نیز معروف است، اولین شخصیت برجسته فیلم تارانتینو است.

مواجهه اولیه مخاطب با لاندا بسیار خوب است. ما سریعا او را می‌شناسیم، با جدیت و ابهت او آشنا می‌شویم و از همه مهم‌تر در گفتگوهایش با کشاورز از توانایی او در کارش آگاه می‌شویم.

علاوه بر آن در میزانسن نیز تسلط، جدیت و کاربلدی او مشخص است. طوری که دفترش را باز کرده و قلم خود را از جوهر پر می‌کند و با وسواس و توجه خاصی در دفتر خود چیزی یادداشت کرده یا علامت می‌زند، تماما حس دقت و کاربلدی او را می‌رساند که کار خوب تارانتینو و بازیگر است.

همچنین او به نوشیدن شیر دست می‌زند که قبلا نیز چند بار در آثار مختلف شاهد آن بودیم. جایی که شخصیتی شرور شیر می‌نوشد در حالی که شیر به نوعی نماد کودکی و معصومیت است.تمام موارد گفته شده جز با بازی خوب کریستوف والتز و استفاده درست کارگردان از المان موسیقی امکان‌پذیر نبود.

در واقع در این فصل با یک شخصیت‌پردازی خوب مواجه هستیم که سرهنگ لاندا را به ما معرفی می‌کند. البته که در اواخر فیلم تارانتینو خود به این شخصیت‌پردازی خوبش لگد می‌زند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

فصل دوم

فصل دوم حال از لاندا فاصله گرفته و قرار است گروهی دیگر را به ما معرفی کند. گروه کوچک راین با بازی برد پیت در این فصل برای مخاطب معرفی می‌شوند.

تارانتینو در این فصل تا توانسته از برد پیت نمای low Angle گرفته است تا ابهت و قدرت او را وارد ذهن مخاطب کند. فیلم به درستی موفق است تا قدرت این گروه کوچک را به تصویر بکشد و آن‌ها را تهدیدی جدی برای نازی‌ها قلمداد کند.

فیلم Inglourious Basterds پر از شخصیت است و فیلم حتی تا لحظات پایانی خود نیز شخصیت رو می‌کند و این اتفاق با همین فصل‌بندی‌ها روی می‌دهد.

البته که همین تعدد شخصیت باعث می‌شود تا تارانتینو نتواند آنطور که باید و شاید به کاراکترهای خود عمق بدهد.

آشنایی با هیتلر از لحظات بد فیلم است. در کل هیتلر Inglourious Basterds شباهتی به هیتلر ندارد و بنظر بدترین شخصیت موجود در فیلم را می‌توان به او نسبت داد که تا انتها نیز مخاطب باور نمی‌کند که او هیتلر است.

فیلمنامه Inglourious Basterds از اینجا به بعد می‌توانست تبدیل به فیلمنامه‌ای قابل پیش‌بینی و یکنواخت شود اما این اتفاق رخ نمی‌دهد و فیلم بنا است همچنان عرض و شخصیت‌های بیشتری وارد قصه کند.

فیلم Inglourious Basterds یک مثال موفق از فیلمنامه‌ای است که همزمان با پیشروی در طول و جلو بردن قصه، در عرض نیز شکل می‌گیرد و در انتها نیز همگی کنار یکدیگر جمع می‌شوند.

فصل سوم

فصل سوم Inglourious Basterds شاید شلوغ‌ترین فصل آن باشد. اولین نقطه عطف فیلمنامه نیز در این فصل اتفاق می‌افتد جایی که شوشانا و لاندا بار دیگر با یکدیگر روبرو می‌شوند.

شخصیتی به اسم فردریک در این فصل به قصه اضافه می‌شود. او نماینده سربازان آلمانی می‌باشد که شاید جدای از جنگ و یونیفرم خود، انسان‌های خوبی هستند. فردریک شاید یک قهرمان جنگی باشد اما او تنها وظیفه خود را انجام داده و بارها می‌بینیم که چندان نیز از انجام این وظیفه خوشحال نیست.

بنابراین او قرار است شخصی باشد که ثابت می‌کند تمام آلمان‌ها هیولا نبوده و حال او قرار است تا مخاطب را نسبت به برخی اتفاقات دودل کند.

این یک گره درست در فیلمنامه می‌باشد که مخاطب شک می‌کند که آیا سوزاندن تر و خشک با یکدیگر اقدام درستی است؟

از طرف دیگر علاقه‌ای بین فردریک و شوشانا شکل می‌گیرد که البته یک طرفه بوده و از سوی فردریک است. البته که در لحظات پایانی فیلم برای لحظه‌ای بنظر می‌رسد شوشانا حس دلسوزی نسبت به فردریک پیدا می‌کند.

تمام این اتفاقات همان چیزی است که پیشتر به آن اشاره کردیم. عرض دادن درست به قصه در فیلمنامه که حوصله‌سربر نیز نمی‌شود. فیلم قادر است تعادل خوبی بین حرکت قصه در طول و عرض ایجاد کند و این از نکات بارز فیلم Inglourious Basterds می‌باشد.

اما گل سر سبد فصل سوم، حضور شوشانا در دورهمی نازی‌ها می‌باشد. جایی که او مجددا پس از چهار سال با لاندا روبرو می‌شود.

این سکانس از نظر توانایی ایجاد نگرانی و هیجان به خوبی عمل می‌کند. دوربین تارانتینو در لحظه‌ای که لاندا وارد اتاق می‌شود عملکرد خوبی دارد. دوربین بالا نمی‌رود و همسطح شوشانا باقی می‌ماند و تنها از سینه به پایین لاندا در کادر مشخص است. این عمل باعث می‌شود که مخاطب کاملا حس شوشانا را در آن لحظه درک کند. چرا که او نیز به همین شکل می‌تواند لاندا را ببیند.

در ادامه نیز مشخص می‌شود که شوشانا نقشه‌ای برای انتقام از نازی‌ها دارد. انتقامی که در تمام طول فیلم بسیار نحیف و لاغر بوده و ابدا به آن بال و پر داده نمی‌شود تا در نتیجه مخاطب هیچگونه حس و هیجانی نسبت به آن نداشته باشد.

فصل چهارم

در فصل چهارم فیلم Inglourious Basterds که عملیات کینو نام دارد با سربازی انگلیسی آشنا می‌شویم که بنا است به عنوان جاسوس به همراه دو عضو آلمانی گروه راین و یک بازیگر مشهور آلمانی دست به عملیات بزنند.

تارانتینویی‌ترین سکانس فیلم در همین فصل اتفاق می‌افتد. سکانس معروف میخانه که پر از جسد و خون و خونریزی است.

سکانس درگیری میخانه نیز از سکانس‌های خوب فیلم است. جایی که مخاطب در کنار سه جاسوس مدام ترس از لو رفتن را در برابر سرهنگ نازی حس می‌کند. در پس تمام خنده‌ها و بازی‌های سرهنگ نازی، نوعی تنش و استرس در صحنه وجود دارد که تاثیر میزانسن درست و کار درست کارگردان است.

فصل چهارم همچنین به خوبی یک گره در فیلمنامه ایجاد می‌کند. جایی که سه جاسوسی که بنا بود وارد مراسم اکران فیلم نازی‌ها شوند، کشته می‌شوند. حال باید افرادی این کار را انجام دهند که امکان لو رفتنشان بسیار زیاد است.

اما درست مثل انتقام شوشانا، این عملیات نیز به خوبی برای مخاطب ساخته و پرداخته نشده که موفقیت در آن تبدیل به دغدغه مخاطب شده باشد.

در حالی که مخاطب می‌توانست بسیار بیشتر از لحاظ حسی درگیر شود و از بین رفتن این سه جاسوس بر روی او تاثیر بگذارد، اما این اتفاق رخ نمی‌دهد.

فصل پنجم

فصل پنجم آخرین فصل فیلم Inglourious Basterds می‌باشد که با نمایی از شوشانا آغاز می‌شود. این فصل متعلق به او و انتقامش است.

فصل پنجم را می‌توان ضعیف‌ترین فصل فیلم Inglourious Basterds نامید که در نهایت منجر به یک پایان بندی ضعیف می‌شود که از منطق روایی به دور است.

در فصل پنجم اولین مواجهه و ملاقات لاندا و راین اتفاق می‌افتد و این ملاقات ابدا به شکوهی که مخاطب انتظارش را داشت، نمی‌رسد.

در طول یک ساعت و چهل و پنج دقیقه، فیلم مشغول به تصویر کشیدن راین و لاندا می‌باشد. فیلم نشان می‌دهد هر کدام چقدر بی‌رحم بوده و در کار خود جدی می‌باشند. حال هنگامی که این دو یکدیگر را ملاقات می‌کنند، انتظار می‌رفت اتفاقات بسیار هیجان‌انگیزتر و جذاب‌تری رخ دهد اما می‌توان گفت که این مواجهه هدر می‌شود.

در فصل پنجم ناگهان ورق برمی‌گردد و فیلم هر چه روایت خود را با حوصله پیش برده بود، در این فصل همه را منکر می‌شود و در نهایت به یک پایان بندی بنظر سرهم بندی شده می‌رسد.

فیلم Inglourious Basterds در پایان منطق روایی خود را از دست می‌دهد. سرهنگ لاندا که در بررسی فصل اول از میزان خوبی شخصیت‌پردازی او گفتیم ناگهان بدون هیچ اتفاقی تغییر می‌کند.

او در تمام طول فیلم شخصیتی باهوش، زیرک و کاربلد است که البته نسبت به وظیفه خود متعهد و نسبت به کشورش وفادار است.

در پایان فیلم نیز او با همان هوشی که سراغ داریم به نقشه انفجار و خرابکاری راین و یارانش پی می‌برد. اما ناگهان تصمیم می‌گیرد با آن‌ها همکاری کرده و با مرگ هیتلر جنگ را به پایان برساند.

در تمام طول فیلم هیچگاه سرهنگ لاندا به عنوان شخصی خودخواه و منفعت طلب معرفی نمی‌شود. او لحظه‌ای در انجام وظایف خود تردید ندارد و هیچ ردی از خیانت نیز در او دیده نمی‌شود. همچنین او یک فرد انسان‌دوست که طرفدار پایان جنگ باشد، نیست.

اما او ناگهان بدون چینش کافی در فیلمنامه تبدیل به همین شخص می‌شود‌. در واقع فیلم Inglourious Basterds منطق روایی خود را از دست داده و تارانتینو خود شخصیت خوبی که ساخته بود را نابود می‌کند. شاید چون باید قصه اینگونه با پیروزی آمریکا به پایان می‌رسید و تارانتینو برنامه‌ای برای آن نداشت.

فصل آخر و پایان فیلم Inglourious Basterds کاملا کودکانه بوده و بیشتر جنبه رفع تکلیف دارد تا به ضعیف‌ترین بخش فیلم تبدیل شود.

در پایان باید گفت که Inglourious Basterds در پایان بندی اصلا عملکرد خوبی ندارد اما مسیری که ما را به آن پایان می‌رساند مسیر خوبی است. همین موضوع باعث می‌شود که با وجود چند نقطه ضعف همچنان بتوان گفت که Inglourious Basterds از آثار خوب تارانتینو به شمار می‌رود که شاید با یک اثر شاهکار فاصله داشته باشد یا تمام لحظات آن در ذهن باقی نماند، اما می‌توان از تماشای آن لذت برد.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو