انشا کوتاه درباره کفش، ۶ انشا درباره کفش

منبع: مینویسم

1

1402/11/21

18:57


اگر می خواهید یک انشا خاص و متفاوت درباره کفش را بخوانید تا پایان این مقاله همراه ما باشید تا با چند انشا طنز و ادبی درباره کفش آشنا شوید.

انشا کوتاه درباره کفش، ۶ انشا درباره کفش

همه ما شنیده ایم که پا قلب دوم ما است و باید خیلی از آن مراقبت کنیم یکی از بهترین و ساده ترین روش های برای داشتن بدن و پاهایی سالم استفاده از کفش های مناسب است. در ادامه این بخش می خواهیم چند انشا کوتاه درباره کفش را بخوانیم.

انشا درباره کفش

کفش جزو مهم ترین چیزهایی است که ما در زندگی آن را انتخاب می کنیم! شاید این جمله برای شما خنده دار باشد اما زمانی که کفش نامناسبی داشته باشید و هر روز و هر لحظه از پوشیدن آن خسته شوید تازه می فهمید که کفش خوب در زندگی چقدر اهمیت دارد.شما وقتی کفش نامناسبی را به پا داشته باشید در بهترین جای دنیا هم مشغول خوش گذرانی باشید برایتان هیچ ارزشی ندارد.

پاهای ما عضوی از بدن هستند که تمام سنگینی و وزن ما روی آنها قرار دارد به همین دلیل باید به آنها اهمیت زیادی داده شود و از کفش مناسبی استفاده کرد تا سلامتی قسمت های دیگر بدن به خطر نیافتد. کفش خوب مانند یک دوست خوب است اما اگر دوستی بد باشد هر لحظه شما را زخم می زند مانند کفش بد که اگر برای پای شما نامناسب باشد باعث زخم های زیادی روی پا شما می شود.

انشا درباره کفش های خسته پدر

شب ها وقتی پدرم از سرکار برمی گردد و به خانه می آید خیلی خسته است همین که شامی می خورد سریع می خوابد. داشتم با خودم فکر می کردم که پدر چقدر با این کفش ها از صبح تا شب زحمت می کشد. در واقع تنها کسی که می توانم از او بپرسم پدرم از صبح تا شب چه زحمتی می کشد کفش هایش است. کفش های کهنه و پاره پدر به خوبی نشان می دهد که او برای به دست آوردن یک لقمه نان حلال و برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای من و خانواده چقدر زحمت می کشد.

کفش های خسته پدر حتی از خود او هم خسته تر هستند زیرا آنها نیز مانند پدرم تمام روز در حال فعالیت هستند و فشار زیادی را تحمل می کنند. همه ما باید قدردان تمام خستگی های پدرمان باشیم که با کفش های خسته و کهنه کار می کنند تا برای ما کفش های نو و زیبایی را بخرند.

انشا درباره کفش طنز

یک روز سر کلاس نشسته بودیم و معلم مشغول درس دادن بود. خیلی از آن درس کلافه و خسته شده بود. در همان لحظه مدادم روی زمین افتاد و خم شدم که آن را بر دارم که چشمم افتاد به بند کفش دو تا همکلاسی هایم که در نیمکت پشت سر هم می نشستند.

بند کفش آنها باز بود با خودم گفتم بهتر است یه شوخی ریزی با آنها بکنم. بند کفش آنها را بدون اینکه متوجه بشوند به هم گره زدم. زنگ تفریح که خورد یکی از آنها بلند شد و روی زمین افتاد و همه کلاس خندیدند. دوست کناریش بلند شد تا دست او را بگیرد و بلندش کند آن هم افتاد روی زمین و صحنه خنده داری ایجاد شد.

آنها دوست های صمیمی من بودند به همین دلیل بعد از اینکه متوجه شدند کار من است از دستم عصبی نشدند و این اتفاق سبب شد تا آن روز کلافه کننده و خسته کننده با کمک یه بند کفش به روز شاد و خنده داری تبدیل شود.

انشا درباره کفش

انشا درباره کفش پاره

یادم می آید که یک روز همراه مادرم برای خرید کفش به بیرون رفته بودیم مادرم کتانی زیبایی برایم انتخاب کرد و گفت این کفش راحت و مناسبی است و می توانی در مدرسه آن را استفاده کنی. اما من از کتانی دیگری خوشم آمده بود و به مادرم گفتم اگر می شود کفشی را که خودم دوست دارم برایم بخرد. مادرم قبول کرد و آن کفش را خرید. من به قدری این کفش را دوست داشتم که همه جه می پوشیدم تا زمانی که حسابی کفش هایم پاره شده بود. مادرم گفت دیگر بهتر است آن کفش را استفاده نکنی همه جایش پاره است. اما من حاضر نبودم کفش پاره و زیبای خود را با هیچ کفش نو عوض کنم. در آخر هم آن کفش را در انباری گذاشتم تا هر وقت دلم برایش تنگ می شود بروم و آن را نگاه کنم. بعضی از کفش ها خاطرات خوبی را به یاد ما می اندازند حتی اگر کهنه شده باشند.

انشا درباره کفش کهنه

یک روز که از مدرسه به خانه بر میگشتم کودکی را دیدم که در باران کفش هایش کهنه و پاره است. آن روز از دیدن این صحنه خیلی ناراحت شدم و با خودم تصمیم گرفتم که پول های خودم برای آن کودک یک کفش زیبا بخرم. باید چند روز پول هایم را جمع می کردم. اما هر روز هوا سردتر می شد و کفش های آن کودک به قدری کهنه و پاره بود که پاهایش یخ می کرد. تصمیم گرفتم از دوستانم هم کمک بخواهم و ماجرا را با آنها در میان گذاشتم و قرار شد هر کسی هر چقدر دارد آن روز پول بدهد تا برویم برای آن کودک کفش کهنه یک کفش زیبا بخریم.

با دوتا از بچه ها به کفش فروشی رفتیم و برایش یک جفت پوتین گرم و خریدیم و وقتی کفش ها را به او دادیم خیلی خوشحال شد و همان لحظه کفش های کهنه اش را از پایش در آورد و کفش های جدیدش را پا کرد. با خوشحالی و کفش جدید آن کودک احساس خوشحالی خاصی در وجود من هم ایجاد شد.

انشا درباره کفش از نگاه فقیر

همه ما انسان ها به گونه ای آفریده شده ایم که دلم چیزهای جدید و زیبا را می خواهد. شاید با خودمان بگوییم خب فقیری که پول زیاد برای خریدن کفش و لباس ندارد پس دلش هم نمی خواهد تا چیز تازه ای برای خودش بخرد.

این خیلی اشتباه است یک فقیر و کسی که پول کافی برای خرید کردن ندارد و از صبح تا شب باید یک جفت کفش کهنه پا کند و لباسی کهنه به تن کند تا برای به دست آوردن مقدار کمی پول تلاش کند دلش می خواهد حداقل یک جفت کفش جدیدتر و راحت تر داشته باشد تا پاهایش کمتر اذیت شود. برای انسان فقیر داشتن کفش به اندازه داشتن ماشین اهمیت دارد زیرا آن کفش ها است که او را به همه جا می برد و به او کمک می کند تا صبح را شب کند و برای به دست آوردن لقمه ای نان تمام خیابان ها را راه برود.

داشتن یک جفت کفش جدید آرزوی خیلی از افراد است که سالها نتواسنته اند برای خودشان بخرند. اگر توانایی این را دارید برای فقیرهایی که کفش و لباس خوب ندارند می توانید کفش و لباس تازه ای تهیه کنید.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو